هر چه خداوند به ما روزي ميدهد نزد تو ميسپاريم و تو ازدواج نكن؛ زيرا به غيرت ما نميگنجد كه تو ازدواج نمايي، خواهر با آنان موافقت كرد و به خدمتگزاري آنان پرداخت. برادران نيز خواهر را گرامي ميداشتند، تا اين كه روزي خواهر پس از پاكي از عادات ماهيانه براي غسل نمودن بر سر چشمه آبي رفت و در ميان آب نشست، اتفاقا زالويي در جوف او داخل شد و پس از مدتي زالو بزرگ شده و شكم زن بالا آمد، برادران پنداشتند كه خواهر آبستن شده و به آنان خيانت كرده است، تصميم گرفتند او را بكشند، ولي بعضي از آنان ممانعت كرده، گفتند: او را نزد علي بن ابيطالب ميبريم، خواهر را نزد علي عليهالسلام برده و ماجرا را شرح دادند.
اميرالمومنين: طشتي پر از لجن برايم بياوريد! و به زن دستور داد ميان طشت بنشيند و در آن حال زالو از جوف زن بيرون آمد و در ميان طشت قرار گرفت. برادران چون اين تدبير و علاج حيرت آور بديدند، گفتند: يا علي! تو پروردگار ما هستي و تو غيب ميداني! اميرالمومنين عليهالسلام آنان را از اين گفتار، منع نموده و به آنها فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله از طرف خداوند به من خبر داده كه اين قضيه در اين ماه و در اين روز و در اين ساعت، واقع خواهد شد.
بحار، ج 40، ص 242.