آنان از مسجد شجره احرام بستند، و در يك منزلى مكه در محلى به نام حديبيه بر سر چاهى توقف نمودند. آب چاه به اندك زمانى تمام شد و چون به آن حضرت خبر دادند، به معجزه نبوّت آب چاه آن قدر زياد شد كه مثل چشمه می جوشيد.
كفار از حركت با خبر گشته مانع ورود حضرت به مكه شدند. آن حضرت بيعتى ديگر به نام «بيعة رضوان» از اصحاب گرفتند. قرار شد آن حضرت سال بعد حج و عمره را قضا كنند و قراردادى بين مسلمين و كفار منعقد شد،كه طبق شروطى تا ده سال جنگ بين آنان نباشد. گروهى از صحابه از اين صلح دلتنگ شدند، و عمر بن خطاب گفت: «در نبوّت محمّد شك نكردم مانند روز حديبيه»
(التعجب (كراجكى): ص 59)
- به پيامبر صلّى الله عليه و آله می گفت: ما چگونه به اين خوارى گردن نهيم و به اين مصاله رضايت دهيم ؟!!
حضرت فرمودند: من پيامبر خدايم و كارى جز به حكم خداوند نمی كنم. عمر گفت: تو به ما گفتى به زيارت كعبه میرويم و عمره انجام می دهيم، پس چه شد ؟ پيامبر صلّى الله عليه و آله فرمود: آيا گفتم امسال اين كار انجام می شود ؟ عمر گفت: نه ! فرمود: پس چرا مجادله می كنى ؟!!
در بازگشت از حديبيه سوره فتح بر آن حضرت نازل شد.
(منتهى الامال: ج 1، ص 76. بحار الانوار: ج 20، ص 317، 316، 335، ج 18، ص 37، ج 86، ص 111)