در خطابه ي غدير هم مي خوانيم:
«العَاصِم لِلصَّالِحِينَ»
نگهدارنده و نگهبان شايستگان.
اشاره ي قرآن كريم به اين صفت باري تعالي از جمله در آيه ي زير واقع شده است، آنجا كه در وصف بدكاران فرمود:
«وَ الَّذينَ كَسَبُوا السَّيِّئاتِ جَزاءُ سَيِّئَةٍ بِمِثْلِها وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ ...». (2)
و كسانى كه مرتكب بديها شده اند، [بدانند كه] جزاى [هر] بدى مانند آن است و خوارى آنان را فرو مى گيرد. در مقابل خدا، هيچ حمايتگرى براى ايشان نيست.
زماني كه خداوند عاصميّت و حفاظت را از غير خود كاملا منتفي مي كند، معلوم مي شود كه تنها او نگهبان و نگهدار بندگان است.
اما معناي دقيق تر اين اسم چيست؟ خوب است براي پاسخ اين سوال بار ديگر از كتاب گرانقدر «التحقيق في كلمات القرآن» استفاده ببريم. مرحوم علامه ي مصطفوي بعد از اين كه معناي واژه ي «عصم» را از چند فرهنگ لغت معتبر نقل مي كند - چنانچه دأب ايشان در اين كتاب اين گونه است - در بيان معناي آن مي گويد:
"اصل واحد در ماده، حفاظت است همراه با دفاع. وقتي گفته مي شود كه فلان چيز را معصوم داشت، يعني آن را حفظ نمود و از او دفاع هم كرد ... از لوازم اصل معنا التجاء و تمسّك و نگهداري و غير اين ها مي باشد. با ملاحظه ي اين دو قيد يعني «حفظ و دفع» چند مرتبه در قرآن كريم اين ماده استعمال شده است. و اين است فرق اصلي بين «عصم» و مادّه هاي ديگر مثل حفظ، دفع، صيانت، منع و ... .
بنابر اين معناي دقيق آيه ي زير چنين مي شود:
«وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» (3)
و خداوند تو را از مردم حفظ مي كند و شرّ آنها را از تو دفع مي گرداند.
در اين آيه و آيات ديگر تنها نظر به حفاظت نيست، زيرا در اين موارد مواجهت با شرّ و ضرر نيز لحاظ شده است و حفاظت به خودي خود اضطراب و پريشاني خاطر را دفع نمي كند، پس لازم است كه حفظ كردن او، با دفع خطرات و آسيب ها باشد. و اين است سرّ لطافت تعبير به اين مادّه.
ايضا اشاره اي دقيق به كمال اقتدار و وسعت نفوذ و سلطه ي خداوند متعال در هر دو جهت حفاظت و دفع و از طرفي ضعف و عجز ماسواي خداوند در برابر خواسته و مشيئت او در اين تعبير وجود دارد. چنانچه فرموده است:
«قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِكُمْ سُوءاً» (4)
بگو (اي پيامبر!) چه كسي است كه شما را از خداوند معصوم دارد، اگر او به شما اراده ي بد كرد." (5)
پي نوشتها:
1. المصباح للكفعمي (جنة الأمان الواقية)، ص: 251
2. يونس: 27
3. المائدة: 67
4. الأحزاب: 17
5. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج8، ص: 154