بادها از سايهي شاهين سبك رفتارتر
بام سنگين بر فراز بال، زير پر غدير
عزم ابراهيم در تبعيد جان و تن، سپهر
در وداع يار و همسر، گريهي هاجر غدير
باد اسماعيلوار از تشنگي در پيچ و تاب
هاجر آسا دامن از اشك مصيبت، تر غدير
با جلال صخرهها چون هييت هاشم جميل
در ميان بارگاه حشمت قيصر، غدير
پيش چشم آسمان، پيشاني باز علي (ع)
آفتاب روي زهرا(س) در پس معجر، غدير
ديده باشي ژرف اگر، گويي به جاي مصطفي (ص)
خفته همچون مرتضي (ع) آسوده در بستر غدير
پشتههاي ماسه همچون كشتههاي روز بدر
همچو تيغ ذوالفقار اندر كف حيدر غدير
با سكون و صبر سلمان همسفر آيينهوار
با ابيذر در شب آشوب همسنگر غدير
در ميان نخلها فوج كمانداران شام
سهمگين مانند چشم مالك اشتر غدير
در هجوم سنگهاي سرگران اندوهگين
مانده همچون مسلم اندر كوفه بيياور غدير
ابر چون سالار دين كافتاده بر نعش پسر
چون لواي اكبر اندر باد بازيگر، غدير
ذوالجناح آسا ز فرط انعكاس برگ نخل
بالها از تير دارد دسته بر پيكر، غدير
كيست؟ خضر راه درياها، امام آبها
چيست؟ روشنآبگيري برتر ازكوثر، غدير
از شعاع فيض قدسش خاك آدم گل شده
در فروغش ديده جبريل امين شهپر غدير
نوح را در اضطراب از دست توفان يافته
كرده گرداب گران را حلقهي لنگر غدير
ديده ابراهيم را چون هالهاي در ارغوان
ارغوان را برده زير چتر نيلوفر غدير
دست موسي شد بر آمد ز آستين، آيينهوار
پاي عيسي شد فكند از فوق مهر افسر غدير
دست حق شد در شب معراج و پاي مرتضي (ع)
روز فتح مكه روي دوش پيغمبر (ص) غدير
تا نبينم چون حسين افتادنت را نو به نو
غرق خون هر سال در ميدان، تن بيسر غدير؟
گرنه همچون من به زندان مصيبت ماندهاي
پس چرا بيرون نميآري سر از چنبر غدير؟
روز فرياد «بقيت وحْدي» آيا مانده بود
جز علي (ع) با مصطفي همراه زان لشكر غدير؟
روز خندق، پيل پيكر عمرو كافر را كه داد
از دم تيغ پري كردار خود كيفر غدير؟
مرحب گردن فراز ظلمت آيين را كه كشت؟
دست و بازوي كه در بر كند از خيبر غدير؟
روز نفرين روبرو با اهل نجران مصطفي (ص)
برد كس با خويش غير از چارتن، ديگر غدير؟
در هياهوي هوازن زان هزيمت پيشگان
جز رسول آيا كسي هم ماند باحيدر، غدير؟
ديدهاي در شان اصحاب پيمبر (ص) جز علي (ع)
«سابقون السابقون» در مصحف داور غدير؟
هيچكس نشنيد گيرم، خود تو نشنيدي مگر
«وال من والاه» گفت آن روز پيغمبر غدير؟
پس چرا صد چشمهي آتشفشان پنهان شدي
چون دل من زير چتر سرد خاكستر غدير؟
تا تمام دشت از پيغام دريا پر شود
ميرود از واحهاي تا واحهي ديگر غدير