جبريل بر جناب پيمبر (ص) نزول كرد
كاي مصطفي (ص) حبيب خداوند مستعان
فرموده است حضرت سلطان لمْ يزلْ
كن آشكار مقصد ما را ز كنْ فكانْ
مار است در عمارت امكان دفينهاي
كز ديدهي وجوب بود گنج شايگان
بحر وجود راست ثمين گوهري به كف
خواهد عطا كند به خلايق به رايگان
برخيز و بر سفينهي اقبال خلق را
بربند از خلافت موعود بادبان
هشدار نقب زن بود اندر كمين دين
هان! اي تو خلق را به حقيقت نگاهبان
بيم از منافقان چه كني اي رسول (ص) حق
هستي تو در صيانت الله در امان
تبليغ كن رسالت و دربارهي علي (ع)
بر خلق امر خالق خلقآفرين رسان
امروز حكم حضرت حق اي رسول (ص) حق
با مسلمين اگر نگذاري تو در ميان
فردا چو شد، تلاطم اميال ميبرد
كشتي دين به ورطهي گرداب بيگمان
خيرالانام (ص) از پي اجراي امر حق
بنهاد هفت كرسي ايجاد زير ران
از بعد يك خطابهي غرا به حمد حق
فرمود: اي مهاجر و انصار اين زمان
آورده است امر الهي، امين وحي
اينك منم كه حكم خدا ميكنم بيان
ماينك وظيفه است سپيد و سياه را
هر يك شود پذيره اين حكم و ترجمان
آيا نه من ولي شمايم به امر حق
بانك بلي، بلند شد و شد ز فرقدان
فرمود هر كه را منم اولي به نفس او
حكم علي (ع) بر اوست چنان حكم من روان
از مسلمين به رتبه كسي همچنان علي (ع)
در زير آسمان نبود در علوشان
آن گه نمود عزم كه در پيش چشم خلق
حجت مگر تمام كند بر منافقان
بازوي حق به دست يدالهياش گرفت
او را گرفت بر سر و گفت اين علي (ع) است هان
گرديد چون علي (ع) سر دست نبي (ص) بلند
گرديد مهر و ماه چو با يكدگر قران
شوق و شعف دويد در اعضاء كاينات
از حيرت ايستاد به جا لحظهاي زمان
در حيطهي خرد به تصور نميرسيد
بر دست مهر ماه بر آيد به كهكشان
ديدند كاينات كه در منظر غدير
ميبود ماه، بر سر خورشيد زرفشان
ميسوخت احمد از حرارت تبليغ زان جهت
آن ماه را گرفت به سر بهر سايبان
خورشيد عشق سر چو زد از مشرق رسول (ص)
افشاند بوسه بر قدمش مهر خاوران
برخاست از سراسر هستي غريو شوق
پيچيد اين ترانهي دلكش در آسمان
امروز شد به رتبهي اكْملْتْ دين قرين
دين يافت با كريمهي اتْممْتْ اقتران
حجت تمام گشت ز خلاق ذوالمنن
هان اي منافقان شده هنگام امتحان
هان! اين علي (ع) است بر سر دست نبي (ص) بلند
هان! اين علي (ع) است سر زده از اوج لامكان
آري علي (ع) است مايهي پيدايش وجود
آري علي (ع) است علت ايجاد اين جهان
آري علي (ع) است مقصد از ايجاد كاينات
آري علي (ع) است در بدن ممكنات جان
غير از علي (ع) كه را، رسد از جمله ممكنات
غير از علي (ع) كه را، بود اين رتبهي گران
كز مرتبت به شانهي احمد (ص) نهد قدم
وز منزلت شود سر دست نبي (ص) عيان
شاها مي محبت تو حوض كوثر است
هركس كه جرعهاي زد از آن گشت جاودان
حبل الله است حصن حصين ولايتت
ما را بخوان به چشم عنايت بر آستان
«صاعد» فشاند در معاني به مدح تو
بر او ببخش لفظ اگر گشت شايگان