پيغام آشنا سخن روح پرور است
ارواح انبياء همه را با نياز بين
جن و ملك گرفته نشيب و فراز بين
خلقي ز هند و روم و عراق و حجاز بين
چشم همه به احمد محمود باز بين
يا للعجب حكايت صحراي محشر است
به به چه محضريست كه آنرا نظير نيست
عنوان صدر و ذيل و غني و فقير نيست
ناطق بجز رسول نذير بشير نيست
گويد كه جز علي (ع) بخلايق امير نيست
وين نيست قول من كه ز خلاق اكبر است
انوار لمعه لمعه بر آيد در آن مكان
از منبر جحاز شتر تا به آسمان
پر گشته از شكوه بني هاشمي جهان
جبريل راست آيه اكْملْتْ ارمغان
يعني كمال دين به تولاي حيدر (ع) است
افكنده اين قضيه بر اجسام ارتعاش
بر دوست جان فزا شده از خصم دلخراش
«حافظ» ز دور ناظر و گويد ز صدق فاش
گو زاهد زمانه و گو شيخ راه باش
آنرا كه دوستي علي (ع) نيست كافر است
نور ولايت اسدالله ظهور يافت
زين نور دهر بهجت و گيتي سرور يافت
ارض و سما تجملالله نور يافت
شاهد ز غيب آمد و جانان حضور يافت
صاحبدلان زمان ملاقات دلبر است
يك دور بود بادهيي عرفان كبريا
در عهده سقايت افراد انبيا
آن دور منتهي شد و امروز مصطفي (ص)
تفويض كرد امر سقايت به مرتضي
زين بعد جام در كف ساقي كوثر است
رندان دهند از ره انصاف پروري
ترجيح بندگي علي (ع) را بسروري
آري كند بچرخ گر از رتبه همسري
يك ذرهاش بخاك زمين نيست برتري
هر سر كه آن نه خاك كف پاي قنبر است
رسم است در ميان دليران پهلوان
كارند وصف خود گه پيكار بر زبان
شير خداي هم به مصاف دلاوران
ميكرد وصف خويش بگاه رجز بيان
آن وصف چيست نعرهي الله اكبر است
حكم قضا رود همه بر حكمت علي (ع)
هستي ز كل و جزو بود حشمت علي (ع)
بود «صغير» نيست جز از رحمت علي (ع)
وين نطق جانفزاش بود نعمت علي (ع)