اولياي قاتل او را برداشته به خانه بردند و چون رمقي در بدن داشت به معالجهاش پرداختند و پس از مدتي حالش خوب شد. برادر مقتول چون قاتل را ديد دوباره او را گرفت و گفت: تو قاتل برادر من هستي بايد تو را بكشم، مرد فرياد برآورد تو يك بار مرا كشتهاي و حقي بر من نداري.
مجددا نزاع را به نزد عمر بردند، عمر دستور داد قاتل را بكشند، ولي نزاع ادامه يافت تا اين كه به نزد حضرت امير عليهالسلام رفته و از او داوري خواستند. علي عليهالسلام به قاتل فرمود: شتاب مكن، و خود آن حضرت به نزد عمر رفت و به وي فرمود: حكمي كه درباره آنان گفتهاي صحيح نيست.
عمر گفت: پس حكمشان چيست؟
علي عليهالسلام: ابتدا قاتل شكنجههايي را كه برادر مقتول بر او وارد ساخته از او قصاص ميگيرد و آنگاه برادر مقتول ميتواند او را بكشد.برادر مقتول با خود فكري كرد كه در اين صورت جانش در معرض خطر است پس از كشتن او صرفنظر كرد. [1] .
و همين خبر را ابنشهر آشوب در مناقب با اندك اختلافي نقل كرده و در آخر آن ميگويد: عمر دست به دعا برداشت و گفت: سپاس خداي را، يا اباالحسن! شما خاندان رحمتيد، و آنگاه گفت: اگر علي نبود عمر هلاك ميشد.