مفهوم فرمانروايي خداوند و انحصار آن به خداوند متعال در آيات متعدّدي (حدود هجده مرتبه) از قرآن كريم بيان شده است. مثلا در آيه ي دهم از سوره ي مباركه ي «ص» باري تعالي مشركين را مورد سرزنش قرار مي دهد و مي فرمايد:
«أَمْ لَهُمْ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما فَلْيَرْتَقُوا فِي الْأَسْبابِ» (2)
آيا فرمانروايى آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است از آنِ ايشان است؟ [اگر چنين است] پس [با چنگ زدن] در آن اسباب به بالا روند.
در جاي ديگر ، حضرت ختمي مرتبت فرمود:
« ... ملِكُ الأَملَاكِ ...»
(اوست) پادشاهِ پادشاهان.
خداوند سلطان جهانيان است و بزرگترين سلطنت ها را دارد. حكومت او بزرگترين پايه ها و ستون ها را داراست. قصرها و قلعه هاي پادشاهان ديگر تحت اشراف و تسلّط سلطنت خداوند قرار گرفته اند. پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) در موضع ديگر خطبه فرمود:
«... وَ جَلَّ فِي سُلطَانِهِ وَ عَظُمَ فِي أَركَانِهِ ...»
و بزرگ است در سطنتش و عظيمست در ستون هاي (فرمانرواي اش).
حاصل اين كه در اين عالم هيچ كسي مِلكيّت و دارايي مستقل ندارد، حتّي مالك ضروري ترين چيزهاي خويش نيست. قرآن كريم در اين باره آيات متعددي دارد، از جمله در معرّفي خدايان دروغين مي فرمايد:
«وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ وَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُورا» (3)
و به جاى او خدايانى براى خود گرفتهاند كه چيزى را خلق نمىكنند و خود خلق شدهاند و براى خود نه زيانى را در اختيار دارند و نه سودى را، و نه مرگى را در اختيار دارند و نه حياتى و نه رستاخيزى را.
در اين عالم اگر مالكان ديگري هم وجود دارند، به عطاء و بخشش اوست. در آيه ي كريمه آمده است:
« ... وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذي آتاكُم ...» (4)
و به آنها (كنيزان و غلامان خود) از مال خدا بدهيد، همان مالي كه او به شما داد.
در روايتي از امام صادق (عليه السلام) آمده است:
«المالُ مالُ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ، جَعَلَهُ وَدائِعَ عندَ خَلقِهِ».
اموال از آنِ خداست و آنها را نزد آفريدگان خويش امانت نهاده است. (5)
ملكيّت اين پادشاهي ها گذرا و محدود است و بالاخره روزي به پايان خواهد رسيد، اما خداوند متعال پادشاه و مالك عالَم است و چيزي از مُلك و فرمانروايي او خارج نيست و نمي تواند خارج شود. امير مومنان علي (عليه السلام) فرمودند:
« ... وَ لَا يُمْكِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُكُومَتِك ... » (6)
و فرار از حكومت تو ممكن نيست.
در پايان همه ي اين پادشاهي ها، روزي خواهد آمد كه پادشاهيِ محض خداوند فرا مي رسد و خود اعلام مي دارد:
« ... لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار» (7)
امروز فرمانروايى از آنِ كيست؟ از آنِ خداوند يكتاى قهّار است.
پي نوشت ها:
1. در اين جا ادات حصر قاعده اي است معروف به اين بيان كه: «تقديم ما حقّه التأخير قد يفيد الحصر» مقدم كردن چيزي كه حقّش تأخير است، موجب حصر مي گردد. در اين جمله «له» خبر است و جاداشت كه بعد از «ملك» بيايد، اما حال كه آن را پيش انداختيم، افاده ي اختصاص مي كند.
2. ص: 10
3. الفرقان: 3
4. النور: 33
5. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج13، ص: 52
6. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص: 845
7. غافر: 16