عصر ظهور تجلیگاه غدیر / مرکز غدیرستان کوثر نبیصلی الله علیه وآله
غدیر از آغاز خلقت تا ظهور و تا قیامت
سقیفه مانع غدیر تا ایام ظهور
ظهور با پیام غدیر
آثار غدیر در ایام ظهور
1 . عدالت
2 . عقل
3 . علم
4 . دین
مقاله دوم
زمینههای بحثِ «تجلی غدیر در عصر ظهور» / محمد باقر انصاری
تلخی روزگارِ سقیفه، مشوق امید به ظهور
سؤالاتِ زمینهسازِ بحثِ «تجلی غدیر در ظهور»
خصوصیات علمی در بحث «تجلی غدیر در ظهور»
ورودیهای بحث درباره «تجلی غدیر در ظهور»
منابع بحث درباره «تجلی غدیر در ظهور»
مقاله سوم
ظهور، پاسخ به فطرت غدیری انسانها / سید محمود میردامادی بحرالعلوم
همخوانی غدیر با فطرت
غدیر پاسخ منجی گرایی بشریت
ظهور روز تحقق حقایق پنهان غدیر
لزوم غدیر برای بقای اسلام
غدیر شاقول افکار در طول تاریخ اسلام
غدیر با سقیفه محو نمیشود
غدیر ترسیم هندسی فکر و عمل بشریت
روزگار ظهور زمان ظاهر شدن مبانیِ غدیر
غدیر روز رشد عقول
مقاله چهارم
ظهور برای احیای غدیر / محمد صادق امیدواری خراسانی
آغاز و ادامه و پایان عالم با غدیر
ابلاغ غدیر مهمترین رسالت رسولان
قیام و حرکت امام عصرعلیه السلام با پیام غدیر
آغاز اقدامات حضرت مهدیعلیه السلام در مدینه
آفرینش با غدیر پایان مییابد
مقاله پنجم
غدیر حلقه اتصال بعثت رسول و ظهور موعود / مهدی باقری سیانی
بعثت، غدیر، ظهور، سه رخداد مهم بشری
الف . برخی مشترکات بین بعثت و عصر ظهور
اول : حضرت عیسیعلیه السلام مبشرِ پیامبرصلی الله علیه وآله و مؤید حضرت مهدیعلیه السلام
دوم: تأیید پیامبر و امام زمانعلیهما السلام با ملائکه
سوم : تصریح و تلویح به دو نعمت نبوّت و ظهور موعود
ب : نگاهی گذرا به سه رخداد: بعثت، غدیر، عصر ظهور
اول : بعثت
دوم : غدیر خم
سوم : ظهور موعود منتظر
ج : معرفی «دوران قبل از بعثت» و «"دوران قبل از ظهور»
1 . دوران قبل از بعثت
2 . دوران قبل از ظهور
د : معرفی دوران پس از بعثت و پس از ظهور
1 . دوران پس از بعثت
2 . دوران پس از ظهور
مقاله ششم
زمینه سازی غدیر برای عصر ظهور / علیاکبر مهدیپور
مدخل
تجلّی آیات غدیر در عصر ظهور
تجلّی خطابههای غدیر در عصر ظهور
الف . جلوههایی از خطبه غدیر در عصر ظهور
ب . سیمای موعود در خطبه غدیر
ج . سیمای امیر در خطبه غدیر
د . جایگاه رفیع مولا در خطبه غدیر
ه . سپاه سفیانی در خطبه غدیر
و . اصحاب صحیفه در خطبه غدیر
ز . نور فراگیر
ح . میراث پیامبرصلی الله علیه وآله
ط . ضرورت اطلاع رسانی
ی . بیعت با خدا
ک . امام هدایتگر
جلوههایی از خطبه امیرعلیه السلام در عصر ظهور
الف . سیمای غدیر در سخنان امیرعلیه السلام
ب . رهبران گمراه در خطبه امیرعلیه السلام
ج . روز امن و امان
جلوه هایی از خطبه امام رضاعلیه السلام در عصر ظهور
الف . به خاک مالیده شدن بینی شیطان
ب . روز رهایی از غم و اندوه
ج . روز نشر دانش
د . روز بشارت
ه . روز خرسندی
جلوههایی از رخدادهای غدیر در عصر ظهور
مؤاخات
الف . منابع حدیث مؤاخات
ب . اوج اخوّت و برادری
دیگر رخدادها
مقاله هفتم
ظهور، روز قابلیت انسان برای غدیر / حامد نواب
عدالت یکپارچه با تحقق غدیر
جبت و طاغوت مانع تحقق غدیر
پایه گذاری هدف غدیر از آغاز خلقت
بشارت انبیاعلیهم السلام به بنیانگذار غدیر
ابلاغ هدف خلقت در غدیر
چرا هدف خلقت در غدیر تحقق نیافت؟
مردم باید نیاز به غدیر را احساس کنند
مردم در جستجوی مصلح کل
مقاله هشتم
اهداف و موانع تجلی غدیر در عصر ظهور / علی اصغر رضوانی
اهداف تجلّی غدیر در عصر ظهور
هدف اول: پیاده کردن اسلام از کانال صحیح
هدف دوم : تحقق حکومت جهانی عدل گستر الهی
هدف سوم: رفع اختلاف بین امت اسلامی
موانع تحقق اهداف غدیر
موانع غدیر در حیات پیامبرصلی الله علیه وآله
1 ) بر هم زدن خطبه پیامبرصلی الله علیه وآله در مِنا
2 ) دوات و قلم
3 ) جیش اسامه
تحقّق غدیر در عصر ظهور
مقاله نهم
ظهور یعنی اعاده حق غدیر / محمد حسین رحیمیان
واژگان کلیدی
مقدمه
غدیر و آزمون الهی
غدیر و رسالت جهانی
عصر ظهور و بازگشت به غدیر
جلوههایی از غدیر در عصر ظهور
1 . غدیر نماد حقّ
2 . غدیر و عدالت علو
3 . عصر ظهور و جلوههایی از سیره علوی
4 . رفاه همگانی و نزول برکات آسمانی
5 . فراخوان به ولایت علوی
غدیر و ظهور و منتظران
مقاله دهم
ظهور، تجلّی اهداف خلقت با تحقق غدیر / محمد حسین یوسفی
رسالت انبیاء و اهداف خلقت
هدف از بعثت پیامبر خاتمصلی الله علیه وآله
تعیین خلیفه و اهداف خلقت
اهداف خلقت در سایه ولایت و حکومت امام
امام عصرعلیه السلام وارث غدیر و مجری ولایت امیرعلیه السلام
نتیجه
اهداف خلقت و تحولات عصر ظهور!
حیات زمین و اهلش به حضور امام و یارانش
عوامل پدید آورنده حیات جاودانه در عصر ظهور
علم و معرفت
بندگی و عبادت
انجام بهترین عمل با موفقیت
مقاله یازدهم
ظهور، تجلّی غلبه حق غدیر بر باطلها / علی نظری منفرد
دگرگونیهای عصر ظهور
غدیر برای پاسداری و حفاظت از دین
بدون غدیر رهبری امکان ندارد
اهداف غدیر
موانع تحقق غدیر
مقاله دوازدهم
تجلّی امامت الهی غدیر در عصر ظهور / اصغر منتظر القائم
امامت غدیر مبتنی بر جانشینی پیامبران
جایگاه برتر امام غدیر از طرف خدا
امامت غدیر مبتنی بر عصمت
قدرت انحصاری امام غدیر از طرف خدا
جانشین الهی امام علیعلیه السلام
استشهاد امامانعلیهم السلام به امامت الهی
مقابله امامان غدیر با غدیر زدایی
پیوند توحید و امامت
دفاع امام زمانعلیه السلام از حقّ منصوصی خود در گفتمان و اجرا
مقاله سیزدهم
تجلّی عدالت غدیر در عصر ظهور / حسین تهرانی
تواتر حدیث غدیر
دو نکته مهم در خطبه غدیر
1 . تعیین امیرالمؤمنینعلیه السلام به عنوان جانشین
2 . معرفی حضرت مهدیعلیه السلام به عنوان آخرین امام
معرفی امیرالمؤمنینعلیه السلام و فرزندانش در غیر غدیر
عدالت اجتماعی در عصر امیرالمؤمنینعلیه السلام
عدالت اجتماعی در عصر مهدی موعودعلیه السلام
زدودن پیرایهها از دین
تکمیل راه امیرالمؤمنینعلیه السلام به دست امام زمانعلیه السلام
مقاله چهاردهم
تجلّی علم و هدایت غدیر در عصر ظهور / محمد مهدی خلیلی
سرچشمه علم خداوند کجاست؟
علم قرآن علم کل شیء است
با قرآن چه نیازی به پیامبر است؟
بدون پیامبرصلی الله علیه وآله نمیتوان از قرآن بهره برد
بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله قرآن با کیست؟
علم پیامبرصلی الله علیه وآله به چه کسی رسیده است؟
بندگان برگزیده خدا چه کسانی هستند؟
حامل علم الکتاب ظالم نمیشود
اعلمیت امیرالمؤمنینعلیه السلام
وارثان علم الکتاب بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله
چرا امامان علم الکتاب را ظاهر نکردند؟
امامان علم الکتاب را چه زمانی ظاهر میکنند؟
خلافت در علم جزئی از خلافت است
ائمه هدیعلیهم السلام وارثان زمین
کشف علوم آل محمدعلیهم السلام در عصر ظهور
مقاله پانزدهم
تجلّی نظم و وحدتِ الهیِ غدیر در عصر ظهور / محمد رضا شریفی
انبیاعلیهم السلام بنیان گذاران وحدت بر اساس دین واحد خدا
کنگره عظیم وحدت در سرزمین غدیر
غدیر روز تجلی هدایتگران الهی
خطبه غدیر یا ندای وحدت
بیعت تجلی وحدت در غدیر
غدیر تجلّی اتحاد مورد رضای خداوند
سقیفه تجلی تفرقه و اختلاف
وعده وحدت الهی در عصر ظهور
وحدت حقیقی بر اساس صراط مستقیم
وحدت غدیر با معرفی صراط مستقیم
بر هم زنندگان وحدت پس از پیامبرصلی الله علیه وآله
عوامل تفرقه مسلمانان
1 . نفاق عامل اختلاف
نفاق و عصر ظهور
2 . دنیاگرایی عامل اختلاف مسلمین
غصب فدک ثمره دنیا طلبی
رفع دنیاگرایی در عصر ظهور
3 . حزب گرایی عامل اختلاف مسلمین
برچیدن حزب گرایی در عصر ظهور
4 . بیتفاوتی عامل رشد تفرقه
5 . سطحینگری عامل اختلاف
6 . ترس و سست عنصری عامل تفرقه
7 . حسادت عامل اختلاف
8 . کینه توزی با اهل بیتعلیهم السلام عامل تفرقه
کینه توزی بین مسلمین عامل تفرقه
رفع کینهها در عصر ظهور
اعتقاد به غدیر تنها راه وحدت الهی
1 . اعتقاد به واقعه مهم تاریخی غدیر خم و قبول ولایت
2 . عمل به حدیث ثقلین و اطاعت از کلام پیامبرصلی الله علیه وآله
3 . امتحان الهی بر مبنای امامت در امت اسلامی
4 . ایمانِ مشروط به اعتقاد به ولایت اهل بیتعلیهم السلام و اخذ دین از طریق آنان
5 . بیان حقایق در سنّت الهی و سیره معصومینعلیهم السلام
6 . رجوع به خدا و رسولصلی الله علیه وآله
معرفی آخرین وحدت بخش انسانها در خطابه غدیر
برکات وحدت بخش عصر ظهور
1 ) وحدت کلمه
2 ) عزت مؤمنین در سایه عدل
3 ) جمع عقول بندگان
4) وفور نعمت و امنیت
نتیجه سخن
مقاله شانزدهم
تجلی عدالت علوی در حکومت مهدوی / محمد مجتهدی
غدیر وصیتنامه اجرائی پیامبرصلی الله علیه وآله
توجه به آغاز و انجام هدایت الهی
مشخصات حکومت مهدوی در غدیر
طراحی دو حکومت علوی و مهدوی در غدیر
وحدت روش بین امیرالمؤمنین و امام زمانعلیهما السلام
تصویری از حکومت مهدوی بر اساس غدیر
مقاله هفدهم
تجلی عبودیت انسان بر اساس غدیر در ظهور / محمد رضا فریدونی
وعده تفوُّق دین مورد رضای خدا
تأمین آینده دین در غدیر
تدبر و دقت در موقعیت قرآنی آیه اکمال
بررسی علل یأس دشمنان در غدیر
تولد رسمی امامت و ولایت
ارتباط غدیر با عصر ظهور
غدیر از آغاز تا جهانی شدن
کمال بندگی در غدیر
حرکت به سوی تعالی غدیر در عصر ظهور
مقاله هیجدهم
انتقام کربلای غدیر در عصر ظهور / مجید مسعودی
1 . آخرین سخن و اِتمام حجت
2 . جاهلیت پس از رسول خداصلی الله علیه وآله تا هنگام ظهور
3 . آری، هنوز هم!
4 . قرآن و وارثانِ بر حق آن
5 . سُنّتها و فرائض
مقاله نوزدهم
ریشهکن شدن مظلومیت غدیر در عصر ظهور / محمد حسین طغیانی
امامت بزرگترین فریضه عصر ظهور
تجلی امامت در عصر ظهور
تجدید فرائض در عصر ظهور
حدیث ثقلین در عصر ظهور
مجازات ظالمین به امامت در عصر ظهور
انتقام مظلومترین مظلوم در عصر ظهور
انتقام از غاصبین خلافت در عصر ظهور
امام زمان عجل الله تعال فرجه درقرآن
سوره هود
سوره هود آیه 10
وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلی أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ یعنی: اگر عذاب را تا مدت معینی (ظهور امام زمان) بتأخیر بیاندازیم لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ با استهزاء خواهند گفت چه چیز آن را باز داشت (و مانع ظهور امام زمان چیست؟) أَلا یَوْمَ یَأْتِیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ «1» بدانید روزی که عذاب میآید از آنها برداشته نمیشود، بلکه بر آنان فرود آمده و آنچه را استهزاء بآن میکردند خواهند دید.
از امیر المؤمنین روایت شده که در تأویل این آیه شریفه فرمود: أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ اصحاب قائم آل محمد است که سیصد و سیزده نفر میباشند. «2»
و در تفسیر عیاشی از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکند که فرمود: خداوند اصحاب قائم ما را در یک لحظه مانند ابرهای پراکنده فصل پائیز جمع میکند.
و در غیبت نعمانی از اسحاق بن عبد العزیز از آن حضرت روایت نموده که فرمود:
«لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلی أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ» این عذاب قیام امام زمان و امت معدوده یاران او میباشند. که برابر با سپاه اسلام در جنگ بدر هستند (یعنی 313 تن میباشند).
مهدی موعود، ترجمه بحار الأنوار ،متن،ص:246
(1) سوره هود آیه 10
(2) این آیات و روایاتی را که در تأویل آنها نقل میشود و توضیحاتی که در خلال آن داده شده مؤلف از تفسیر علی بن ابراهیم قمی نقل کرده و ما نیز با مختصر تلخیص و تقدیم و تأخیری تنظیم و ترجمه نمودیم. و هر جا مؤلف از کتاب دیگر نقل میکند متذکر میشویم تا مأخذ آن معلوم باشد.
سوره ابراهیم
سوره ابراهیم آیه 5
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ «1» یعنی موسی را همراه آیات خود فرستادیم تا قوم خود را از ورطه ظلمانی کفر درآورده بوادی نورانی ایمان رهبری کند، و آنها را بروزهای خداوندی متذکر گرداند که در آن آیاتی است برای هر صبرکننده شکرگزاری. روزهای خداوندی (ایّامُ اللَّه) سه روز است:روز ظهور قائم صلوات اللَّه علیه و روز مرگ و روز قیامت.
در خصال صدوق از امام باقر روایت نموده که فرمود «ایام اللَّه» سه روز است:
روز قیام قائم آل محمد، روز رجعت و روز قیامت، و هم صدوق در کتاب معانی الاخبار روایت مزبور را آورده است.
مهدی موعود، ترجمه بحار الأنوار ،متن،ص:247
(1) ابراهیم آیه 5
سوره اسراء
سوره اسراء آیات 4- 5- 6- 7- 8
وَ قَضَیْنا إِلی بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکِتابِ یعنی: در تورات به بنی اسرائیل اعلام کردیم سپس خداوند خطاب با بنی اسرائیل را قطع کرده و امت پیغمبر اسلام صلی اللَّه علیه و آله را مخاطب ساخته و میفرماید: لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ که شما ای امت محمد براه بنی اسرائیل خواهید رفت و دو بار در زمین دست بفساد میزنید. مقصود فلان و فلان و اصحاب آنها و نقض عهد آنان است.
وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیراً و سرکشی بزرگ خواهید کرد. یعنی ادعای خلافت عظمی مینمائید، فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما پس چون نخستین فتنه پدید آید، یعنی جنگ جمل بوجود آورید بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ بندگان خود را که سخت نیرومند میباشند بر شما مسلط گردانیم، و اینان امیر المؤمنین علی علیه السّلام و اصحاب آن حضرت میباشند فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ وَ کانَ وَعْداً مَفْعُولًا پس آنها شما را هر چند بخانهها پناه ببرید جستجو نموده بقتل رسانند تا بدانید که اراده خداوند انجام پذیر است.
ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ آنگاه باز بشما دولت و غلبه میدهیم، یعنی بنی امیه که بر آل پیغمبر چیره میگردند وَ أَمْدَدْناکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْناکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراًو اموال بسیار و فرزندان بیشمار روزی کنیم و از اندازه فزون گردانیم. یعنی با این عده وعده خود را بر آل پیغمبر برتر یافته و با آنها بمنازعه برخاسته و بالنتیجه حسین بن علی علیهما السّلام و یاران او را شهید و زنان خاندان پیغمبر را باسارت برید إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ اگر نیکی کنید، نیکی بینید، و اگر بد کنید بدی یابید و چون وعده دیگر فرا رسد یعنی قائم آل محمد و یارانش قیام کنند لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُمْ رویهای شما سیاه گردد وَ لِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ و با یارانش بمسجد الحرام در آیند مانند روزی که پیغمبر اکرم و امیر المؤمنین و سپاه اسلام نخستین بار در آمدند وَ لِیُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبِیراً تا دولت و شوکت شما را سخت تباه گردانند: یعنی بر شما غلبه یافته همهتان را از دم شمشیر بگذرانند. سپس پروردگار جهان عطف توجهی بآل پیغمبر نموده و میفرماید: عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ خدای بشما ترحم خواهد کرد و شما را بر دشمنانتان پیروز گرداند. آنگاه بنی امیه را مخاطب ساخته و میفرماید: وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا «1» یعنی: اگر شما با شوکت سفیانی خروج کنید، دولت حق نیز با ظهور قائم آل محمد صلی اللَّه علیه و آله قیام خواهد کرد. در تفسیر عیاشی است که حضرت صادق علیه السّلام فرمود آیه وَ قَضَیْنا إِلی بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ مقصود شهادت امیر المؤمنین و مسموم کردن امام حسن مجتبی «وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیراً» یعنی کشتن امام حسین علیه السّلام «فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما» یعنی چون زمان خونخواهی آن حضرت فرا رسد «بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ» خداوند مردمی را پیش از ظهور قائم آل محمد برانگیزد که هر جا دشمنی از دشمنان و ظالمین آل پیغمبر پیدا کنند نابود نمایند «وَ کانَ وَعْداً مَفْعُولًا» و این کاری است که قبل از قیام قائم شدنی است «ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْناکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْناکُمْ أَکْثَرَ
نَفِیراً»:آنگاه حضرت امام حسین علیه السّلام با هفتاد نفر از یاران جانبازش که در کربلا با وی شهید شدند رجعت مینمایند. در حالی که لباس سفید پوشیدهاند و بمردم اعلان کنند که امام حسین با یارانش قیام نمودهاند تا اهل ایمان تردید ننمایند و بدانند که او دجال و شیطان نیست، بلکه او امامی است که در دسترس مردم است، و چون یقین کردند او امام حسین علیه السّلام میباشد تردید نخواهند کرد.
سپس از جانب امام حسین علیه السّلام امام زمان بهمه مردم معرفی میگردد و اهل ایمان نیز آن حضرت را تصدیق میکنند. چون امام زمان وفات نماید، حضرت امام حسین علیه السّلام او را غسل داده و کفن و حنوط کرده دفن میکند. چنان که در روایت است که متصدی امر امام باید امام جانشین او باشد. و در خبر است که امام حسین علیه السّلام چندان سلطنت میکند که ابروانش جلو چشم مبارکش را میگیرد.
در تفسیر مزبور از حمران بن اعین از حضرت امام محمد باقر علیه السّلام روایت میکند که این آیه را میخواند بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ و میفرمود:این بندگان خدا، قائم ما و یاران او هستند که سخت نیرومند میباشند.
هم در آن تفسیر از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت نموده که در یکی از خطبههایش فرمود: ای مردم!
سَلُونی قَبْلَ انْ تَفْقِدُونی: پیش از آنکه از میان شما بروم هر چه میخواهید از من بپرسید. چه در گنجینه سینه من علوم بسیاری نهفته است. پس آنچه خواهید از من بپرسید، پیش از آنکه فتنهای پدید آید و شراره آن بالا گیرد، و سرپرست و رئیس و ادارهکنندگان آن حتی آنها که از آن دوری گزینند در آتش آن بسوزند.
بسیاری میخواهند از آن ورطه بکنار روند و از هول آن فتنه فریادها کشند مع الوصف در آن افتند و کسی هم بداد آنها نرسد، آنگاه چون زمانهای متمادی بدین گونه بگذرد، خواهید گفت: مهدی مرده یا کشته شده و اگر هستبکدام بیابان رفته؟ در آن موقع انتظار فرج بکشید. و اینست تأویل آیه ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّةَ ...سوگند بخداوندی که دانه را شکافت و آدمی را بیافرید که در آن عصر پادشاهان در نعمت و شوکت بسر برند و مردی از آنان از دنیا نرود جز این که هزار فرزند ذکور از او بماند و از هر بدعت و آفتی در امان باشند، عامِلینَ بِکِتابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ رَسُولِهِ همه عمل بکتاب خدا (قرآن) و سنت پیغمبر میکنند و آفتها و تردیدها از حریم آنان برطرف گردد.
مؤلف: بنا بر این تفسیر آیه مزبور باین معنی است: وحی فرستادیم به بنی اسرائیل که شما امت محمد چنین و چنان خواهید کرد، و احتمال دارد روایتی که علی بن ابراهیم تفسیر این آیه را از آن گرفته، همان است که پیغمبر خبر داده که آنچه در بنی اسرائیل بوده در این امت نیز هست و این وقایع از جمله آنهاست.
مهدی موعود، ترجمه بحار الأنوار ،متن،ص:247-ص:250
(1) سوره اسراء آیات 4- 5- 6- 7- 8
سوره انبیاء
سوره انبیاء آیات 12- 13- 14- 15
فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها یَرْکُضُونَ یعنی چون (بنی امیه) عذاب ما را (که بوسیله ظهور قائم آل محمد بر آنها فرو فرستیم) احساس کنند، از آن میگریزند لا تَرْکُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلی ما أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَ مَساکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْئَلُونَ. فرار نکنید و بازگردید تا شما را از آن نعمتها و جایگاهها که بخوشگذرانی سرگرم بودید باز- خواست کنند.
در حدیث است که چون امام زمان ظهور کند، بنی امیه از ترس بروم میگریزند حضرت آنها را از روم بیرون میآورد و گنجهائی که پنهان کردهاند از آنها طلب میکند قالُوا یا وَیْلَنا إِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ فَما زالَتْ تِلْکَ دَعْواهُمْ حَتَّی جَعَلْناهُمْ حَصِیداً خامِدِینَ «1»
بنی امیه میگویند: وای بر ما که قومی ستمکار بودیم. پس همچنان بدین سخن تکلم کنند تا آنکه (بوسیله قائم آل محمد و سپاه او) همه را درو کنیم و از دم شمشیر بگذرانیم! این آیات هر چند لفظش ماضی است ولی در معنی مستقبل است و این از آیاتی است که چنان که گفتیم تأویلش بعد از نزول میباشد «2»
مهدی موعود، ترجمه بحار الأنوار ،متن،ص:250
(1) انبیاء 12- 13- 14- 15
(2) گفته علی بن ابراهیم است.
سوره حج
سوره حج آیه40
أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ یعنی: بآنان که ستم دیدهاند اگر پیکار کنند، اجازه جنگ داده شده و خداوند قدرت بر یاری آنها دارد.
ابن ابی عمیر از عبد اللَّه بن مسکان از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: اهل تسنن میگویند این آیه در باره پیغمبر نازل شده، در موقعی که کفار قریش حضرتش را از مکه بیرون کردند. ولی او قائم آل محمد است که برای خون- خواهی حسین علیه السّلام قیام میکند.
و در غیبت نعمانی از اثبات الوصیه مسعودی از آن حضرت روایت میکند که فرمود: آیه أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ در باره قائم ما و یاران او نازل شده است. مهدی موعود، ترجمه بحار الأنوار ،متن،ص:251
سوره حج آیه 60
وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ یعنی: کسی که (پیغمبر اکرم) عقوبت کند مانند عقوبتی که دیده، سپس مورد ظلم و ستم قرار گیرد، خداوند او را (بوسیله قائم که از اولاد اوست) نصرت دهد، و ذیل آیه که میفرماید:
الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ یعنی: کسانی که اگر آنها را در زمین ساکن نمودیم نماز بپا دارند و زکاة دهند و امر بمعروف و نهی از منکر کنند. امام محمد باقر علیه السّلام فرمود: این آیه متعلق بآل محمد است. یعنی دوازده امام و شخص مهدی موعود و یاران او که خداوند آنان را در شرق و غرب جهان جای دهد، و دین اسلام را غالب گرداند و هر بدعت و باطلی را بوسیله او و یارانش محو کند همان طور که سفیهان حق را از میان برده باشند و آنچنان عالم در آسایش بسر برد که اثر ظلم در جایی دیده نشود.
مهدی موعود، ترجمه بحار الأنوار ،متن،ص:252
سوره انبیاء
سوره انبیاء آیه 105
وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ یعنی در زبور (حضرت داود پیغمبر) بعد از کتب آسمانی سابق نوشتیم که: زمین را بندگان صالح ما بارث میبرند. و اینان قائم آل محمد و یاران او میباشند.
مؤلف: علی بن ابراهیم «ذکر» را تمام کتب آسمانی میداند و بنا بر این معنی آیه این است که: قبل از زبور نیز در کتب آسمانی نوشتیم، مفسرین دیگر گفتهاند: «ذکر» تورات است. و گفته شده که زبور «نوع کتب آسمانی» و «ذکر» لوح محفوظ است.
مهدی موعود، ترجمه بحار الأنوار ،متن،ص:251
سوره شعراء
سوره شعراء آیه 4
إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ یعنی: اگر بخواهیم میتوانیم علامتی بر آنها از آسمان فرو فرستیم تا بدان وسیله گردنهاشان خاضع گردد. از امام صادق علیه السّلام روایت است که فرمود: مقصود بنی امیه هستند که با یک صدای آسمانی بنام قائم آل محمد گردنهاشان در پیشگاه آن حضرت خاضع میشود.
مهدی موعود، ترجمه بحار الأنوار ،متن،ص:252
سوره نمل
سوره نمل آیه 62
أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ «1» یعنی: ... یا آنکه چون گرفتاری او را بخواند، اجابت کند و گرفتاری او را برطرف گرداند؟ از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود: این آیه در باره قائم آل محمد نازل شده «2». بخدا قسم «مضطر» اوست که دو رکعت نماز در مقام حضرت ابراهیم بگذارد و خدا را بخواند، پروردگار نیز اجابت کند و گرفتاری او را برطرف سازد و آنها را در زمین خلیفه خود گرداند. مهدی موعود، ترجمه بحار الأنوار ،متن،ص:252 (1) سوره نمل 62
(2) این آیه شریفه را فرقه بهائی مورد سوء استفاده قرار داده است، پاسخ لاطائلات آنها را در پاورقی باب 32 مطالعه بفرمائید.
سوره قمر
سوره قمر آیه 1
اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ «1» روایت شده که مقصود ساعت قیام قائم آل محمد است.
مهدی موعود، ترجمه بحار الأنوار ،متن،ص:254
(1) سوره قمر: 1
سوره الرحمن
سوره الرحمن آیه 63
مُدْهامَّتانِ «4» یونس بن ظبیان از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام روایت نموده که در تفسیر این آیه فرمود: در دولت امام زمان راه میان مکه و مدینه با درخت خرما اتصال یابد!
مهدی موعود، ترجمه بحار الأنوار ،متن،ص:254
(4) سوره الرحمن 63
سوره صف
سوره صف آیه 8
یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ «5» یعنی: میخواهند با دهانهاشان نور خدا را خاموش نمایند، ولی خداوند نور خود را با قائم آل محمد تمام میکند در آن زمان که ظهور کند تا خداوند او رابر همه مذاهب باطله غلبه دهد بطوری که جز خدای یگانه پرستش نشود. و این است معنی «یملأ الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا».
هم در کنز الفوائد است که امام پنجم آیه شریفه یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ ... را تلاوت نمود و فرمود اگر شما از نور خدا روی بتابید خداوند آن را پایدار خواهد داشت.
و نیز در آن کتابست که ثقه جلیل القدر محمد بن فضیل از حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام معنی آیه یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ را پرسید، حضرت فرمود: مقصود دوستی امیر المؤمنین علیه السّلام است وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ یعنی خداوند امامت را بآخر میرساند بدلیل آیه شریفه: الذین فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا که مقصود از نور همان امام است. محمد بن فضیل میگوید: عرضکردم: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ» یعنی چه؟ فرمود: یعنی خداوند به پیغمبرش دستور داد که لزوم دوستی جانشین خود «امیر المؤمنین» را بمردم اعلام کند، و دوستی وصی پیغمبر «دین حق» است.
عرضکردم «لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ» چیست؟ فرمود: یعنی خداوند بهنگام ظهور قائم ما دین حق را بر همه ادیان باطله پیروز میگرداند. چنان که خود فرموده: «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ» یعنی خداوند نور خود را با ولایت قائم آل محمد تمام میکند «وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ» یعنی هر چند دشمنان علی این را نخواهند. عرضکردم: اینکه میفرمائی تنزیل و ظاهر معنی قرآن است! فرمود: آری آنچه که گفتم تنزیل و ظاهر معنی قرآن است و غیر آن تأویل میباشد.
مهدی موعود، ترجمه بحار الأنوار ،متن،ص:255
(5)سوره صف- 8 سوره صف 13
وَ أُخْری تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ «1» یعنی: و دیگری که دوست میدارید یک پیروزی از جانب خدا و فتح نزدیکی است. یعنی فتح قائم آل محمد در دنیا.
مهدی موعود، ترجمه بحار الأنوار ،متن،ص:255
(1) سوره صف 13
سوره جن
سوره جن آیه 24
حَتَّی إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً «1» یعنی تا آنکه وقتی آنچه بآنها وعده دادهاند به بینند (مقصود قائم آل محمد و امیر المؤمنین علیهما السّلام است)، خواهند دانست که چه کسی یاورش ضعیفتر و در شماره اندک است.
مهدی موعود، ترجمه بحار الأنوار ،متن،ص:256
(1) سوره جن 24
سوره طارق
سوره طارق آیه 15
إِنَّهُمْ یَکِیدُونَ کَیْداً وَ أَکِیدُ کَیْداً «1» یعنی: آنها: فسونگری پیشه سازند و من نیز بخوبی آن را چاره کنم فَمَهِّلِ الْکافِرِینَ أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً یعنی: ای محمد پس آنها را مهلتی ده! که چون قائم قیام کند برای من از ستمگران و سرکشان قریش و بنی امیه و سائر بیدینان انتقام گیرد.
مهدی موعود، ترجمه بحار الأنوار ،متن،ص:256
(1) سوره طارق آیه 15
سوره و اللیل
سوره و اللیل آیه 1- 2
وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی یعنی: قسم بشب هنگامی که پوشیده دارد. محمد بن مسلم از حضرت امام محمد باقر علیه السّلام روایت نموده که فرمود: مقصود امیر المؤمنین علیه السّلام است که در دولت باطل مستور گشت و ناگزیر بصبر گردید. وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی «3» یعنی: قسم بروز هنگامی که بدرخشد. فرمود: این روز روشن قائم ما اهل بیت است که چون قیام کند بر دولت باطل پیروز گردد. خداوند در قرآن برای مردم مثلها زده و پیغمبرش و ما ائمه را مخاطب بآن ساخته و جز ما کسی عالم بتأویل آن نیست.
مهدی موعود، ترجمه بحار الأنوار ،متن،ص:256
(3) سوره و اللیل آیه 1- 2
سوره تبارک
سوره تبارک آیه30
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ «1» یعنی: ای پیغمبر! بمردم بگو: بمن بگوئید: اگر آبی که در دسترس دارید در زمین فرو رود کیست که آب روان برای شما بیاورد؟. در این آیه امام زمان تعبیر بآب شده (که موجب حیات همه اشیاء است) و تأویل آیه اینست: بگو اگر امام شما از نظرها غائب گردید کیست که آن امام ظاهر را بیاورد؟ از حضرت امام رضا علیه السّلام روایت است که فرمود: «مائکم» یعنی (ابوابکم) که ائمه هستند و ائمه ابواب (ودرهای رحمت الهی) میباشند «فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ» یعنی کیست که علم امام را برای شما بیاورد؟ (و آن درها را بروی شما بگشاید)؟
این روایت در کافی و غیبت نعمانی و کمال الدین صدوق از حضرت موسی کاظم علیه السّلام نیز نقل شده: و عبارت کمال الدین اینست: ان اصبح امامکم غائبا عنکم لا تدرون این هو فمن یاتیکم بامام ظاهر یاتیکم بأخبار السّماء و الأرض و حلال اللَّه جلّ و عزّ و حرامه.
سپس فرمود: بخدا تأویل این آیه هنوز نیامده و البته خواهد آمد.
مهدی موعود، ترجمه بحار الأنوار ،متن،ص:256
(1)سوره تبارک 30
سوره غاشیه
سوره غاشیه
هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ الْغاشِیَةِ یعنی: آیا داستان آن فروگیرنده بتو رسیده است؟ شیخ صدوق در کتاب ثواب الاعمال از محمد بن سلیمان از پدرش روایت میکند که گفت از امام جعفر صادق علیه السّلام پرسیدم «هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ الْغاشِیَةِ» یعنی چه؟ فرمود:مقصود قائم ماست که اهل باطل را با شمشیر فرو میگیرد. گفتم وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ «صورتهای آنها در آن روز خاضع است» یعنی چه؟ فرمود آنها بر خلاف دستور خداعمل میکنند و والیان جور منصوب میدارند گفتم: تَصْلی ناراً حامِیَةً «1» «در آتش سوزنده بیفتند» یعنی چه؟ فرمود: موقع ظهور قائم ما در آتش جنگ بسوزند و در سرای دیگر بدوزخ در افتند.
مهدی موعود، ترجمه بحار الأنوار ،متن،ص:257
(1) سوره غاشیه
سوره انعام
سوره انعام آیه 158
یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ «1» یعنی: روزی که بیاید یکی از آیات پروردگارت، ایمان کسانی که قبلا ایمان نیاوردهاند سودی نبخشد. صدوق در کمال الدین و ثواب الاعمال از حضرت صادق روایت نموده که فرمود: آیات ائمه هستند. و بعض آیات قائم آل محمد است.
مهدی موعود، ترجمه بحار الأنوار ،متن،ص:258
(1)سوره انعام 158
دلایل امامت درنص ائمه علیهم السلام
1- عبد اللَّه بن عبّاس از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کند که فرمود: خدای تعالی بر زمین نگاهی افکند و مرا از آن میان برگزید و پیامبر گردانید، سپس دوم بار نظری افکند و علیّ را برگزید و او را امام گردانید، سپس به من فرمان داد که او را برادر و ولیّ و وصیّ و خلیفه خود سازم، پس علیّ از من است و من از علیّ، و او شوهر دخترم فاطمه و پدر دو سبطم حسن و حسین است، بدانید که خدای تعالی مرا و ایشان را حجّتهای بر بندگانش قرار داده است و از فرزندان حسین امامانی را قرار داده است که به امر من قیام کنند و وصیّت مرا نگهدارند و نهمین آنها قائم اهل بیتم و مهدی امّتم است که در شمایل و اقوال و افعال شبیهترین مردم به من است، او پس از غیبتی طولانی و حیرتی گمراهکننده ظهور کند و دین خدای تعالی را چیره گرداند و به یاری خدا و نصرت ملائکه خدا مؤیّد باشد، زمین را از عدل و داد آکنده سازد همان گونه که پر از ظلم و جور شده باشد.(1) 2-صقر بن أبی دلف گوید: از امام جواد علیه السّلام شنیدم که میفرمود: امام پس از من فرزندم علیّ است، دستور او دستور من و سخن او سخن من و طاعت او طاعت من است و امام پس از او فرزندش حسن است، دستور او دستور پدرش و سخن او سخن پدرش و طاعت او طاعت پدرش باشد، سپس سکوت کرد.
گفتم: ای فرزند رسول خدا! امام پس از حسن کیست؟ او به شدّت گریست و سپس فرمود: پس از حسن فرزندش قائم به حقّ امام منتظر است، گفتم: ای فرزند رسول خدا! چرا او را قائم میگویند؟ فرمود: زیرا او پس از آنکه یادش از بین برود و اکثر معتقدین به امامتش مرتدّ شوند قیام میکند، گفتم: چرا او را منتظر میگویند؟ فرمود: زیرا ایّام غیبتش زیاد شود و مدّتش طولانی گردد و مخلصان در انتظار قیامش باشند و شکّاکان انکارش کنند، و منکران یادش را استهزاء کنند، و تعیینکنندگان وقت ظهورش دروغ گویند، و شتابکنندگان در غیبت هلاک شوند، و تسلیمشوندگان در آن نجات یابند.(2) 3-احمد بن اسحاق گوید: بر امام عسکریّ علیه السّلام وارد شدم و میخواستم از جانشین پس از وی پرسش کنم او آغاز سخن کرد و فرمود: ای احمد بن اسحاق خدای تعالی از زمان آدم علیه السّلام زمین را خالی از حجّت نگذاشته است و تا روز قیامت نیز خالی از حجّت نخواهد گذاشت، به واسطه اوست که بلا را از اهل زمین دفع میکند و به خاطر اوست که باران میفرستد و برکات زمین را بیرون میآورد.
گوید: گفتم: ای فرزند رسول خدا امام و جانشین پس از شما کیست؟
حضرت شتابان برخاست و داخل خانه شد و سپس برگشت در حالی که بر شانهاش کودکی سه ساله بود که صورتش مانند ماه شب چهارده میدرخشید، فرمود: ای احمد بن اسحاق اگر نزد خدای تعالی و حجّتهای او گرامی نبودی این فرزندم را به تو نمینمودم، او همنام و همکنیه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است، کسی است که زمین را پر از عدل و داد میکند همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد.
ای احمد بن اسحاق! مثل او در این امّت مثل خضر و ذو القرنین است، او غیبتی طولانی خواهد داشت که هیچ کس در آن نجات نمییابد مگر کسی که خدای تعالی او را در اعتقاد به امامت ثابت بدارد و در دعاء به تعجیل فرج موفّق سازد.
احمد بن اسحاق گوید: گفتم: ای مولای من آیا نشانهای هست که قلبم بدان مطمئن شود؟ آن کودک به زبان عربی فصیح به سخن درآمد و فرمود:
أنا بقیّة اللَّه فی أرضه و المنتقم من أعدائه، ای احمد بن اسحاق! پس از مشاهده جستجوی نشانه مکن! احمد بن اسحاق گوید: من شاد و خرّم بیرون آمدم و فردای آن روز به نزد امام عسکریّ علیه السّلام بازگشتم و گفتم: ای فرزند رسول خدا! شادی من به واسطه منّتی که بر من نهادید بسیار است، بفرمائید آن سنّتی که از خضر و ذو القرنین دارد چیست؟ فرمود: ای احمد! غیبت طولانی، گفتم: ای فرزند رسول خدا! آیا غیبت او به طول خواهد انجامید؟ فرمود: به خدا سوگند چنین است تا به غایتی که اکثر معتقدین به او بازگردند و باقی نماند مگر کسی که خدای تعالی عهد و پیمان ولایت ما را از او گرفته و ایمان را در دلش نگاشته و با روحی از جانب خود مؤیّد کرده باشد.
ای احمد بن اسحاق! این امری از امر الهی و سرّی از سرّ ربوبی و غیبی از غیب پروردگار است، آنچه به تو عطا کردم بگیر و پنهان کن و از شاکرین باش تا فردا با ما در علّیّین باشی.(3) 4-در خطابه غدیرحضرت ختمی مرتبت درمورد حضرت صاحبالامر میفرمایند:
خاتم امامان مهدی قایم، از ما است.
اوست غالب بر ادیان، منتقم از ظالمین، فاتح قلعهها، غالب بر مشرکین، منتقم خونهای به ناحق ریخته، کمک کنندهی دین خدا، سرچشمه گرفته از دریایی عمیق، نشانه دهنده به افراد در حد خودشان، وارث علوم، محکم کنندهی آیات الهی.
اوست که کارها به دست او سپرده شده، و گذشتگان به او بشارت دادهاند، و اوست حجت باقی خداوند و ولی او در زمین، و امانتدار او بر سر و آشکار. (1)کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج1، ص: 485
(2)کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج2، ص: 73
(3)کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج2، ص: 81
اوصاف امامت
علم
پاسخ به سؤالات
شیخ ابن بابویه و دیگران روایت کردهاند که: احمد بن اسحاق- که از وکلای حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام بود- سعد بن عبد اللّه را- که از ثقات اصحاب است- با خود برد به خدمت آن حضرت که از آن حضرت مسأله چند میخواست سؤال کند، سعد بن عبد اللّه گفت که چون به در دولت سرای آن حضرت رسیدیم، احمد رخصت دخول از برای خود و من طلبید و داخل شدیم، احمد با خود همیانی داشت که در میان عبا پنهان کرده بود، و در آن همیان صد و شصت کیسه از طلا و نقره بود که هر یکی را یکی از شیعیان مهر زده به خدمت حضرت فرستاده بودند، چون به سعادت ملازمت رسیدیم در دامن آن حضرت طفلی نشسته بود مانند مشتری در کمال حسن و جمال و در سرش دو کاکل بود و درنزد آن حضرت گوی طلا بود به شکل انار که به نگینهای زیبا و جواهر گرانبها مرصّع کرده بودند و یکی از اکابر بصره به هدیّه از برای آن حضرت فرستاده بود و به دست آن حضرت نامهای بود و کتابت میفرمود چون آن طفل مانع میشد آن گوی را میانداخت که طفل از پی بیآن میرفت و خود کتابت میفرمود، چون احمد، همیان را گشود و نزد آن حضرت نهاد، حضرت به آن طفل فرمود که: اینها هدایا و تحفههای شیعیان تو است بگشا و متصرّف شو، آن طفل (یعنی حضرت صاحب الأمر علیه السّلام) گفت: ای مولای من! آیا جایز است که من دست طاهر خود را دراز کنم به سوی مالهای حرام؟! پس حضرت عسکری علیه السّلام فرمود که: ای پسر اسحاق! بیرون آور آنچه در همیان است تا حضرت صاحب الأمر علیه السّلام حلال را و حرام را از یکدیگر جدا کند، پس احمد یک کیسه را بیرون آورد، حضرت فرمود که: این از فلان است که در فلان محلّه قم نشسته است و شصت و دو اشرفی در این کیسه است، چهل و پنج اشرفی از قیمت ملکی است که از پدر به او میراث رسیده بود و فروخته است و چهارده اشرفی قیمت هفت جامه است که فروخته است و از کرایه دکان سه دینار است.
حضرت امام حسن علیه السّلام فرمود که: راست گفتی ای فرزند، بگو چه چیز در میان اینها حرام است تا بیرون کند؟ فرمود که: در این میان یک اشرفی هست به سکّه ری که به تاریخ فلان سال زدهاند و آن تاریخ بر آن سکّه نقش بوده و نصف نقشش محو شده است و یک دینار مقراض شده ناقصی هست که یک دانگ و نیم است و حرام در این کیسه همین دو دینار است و وجه حرمتش این است که صاحبش را در فلان سال در فلان ماه نزد جولایی که از همسایگانش بود مقدار یک من و نیم ریسمان بود و مدّتی بر این گذشت که دزد آن را ربود، آن مرد جولا چون گفت که آن را دزد برد تصدیقش نکرد و تاوان از او گرفت ریسمانی باریکتر از آن که دزد برده بود به همان وزن و داد آن را یافتند و فروخت و این دو دینار از قیمت آن جامه است و حرام است.چون کیسه را احمد گشود و دو دینار به همان علامتها که حضرت صاحب الأمر علیه السّلام فرموده بود پیدا شد برداشت و باقی را تسلیم کرد، پس صرّه دیگر بیرون آورد و حضرت صاحب الأمر علیه السّلام فرمود که: مال فلان است که در فلان محلّه قم میباشد و پنجاه اشرفی در این صرّه است و ما دست بر این دراز نمیکنیم.
پرسید: چرا؟فرمود که: این اشرفیها قیمت گندمی است که میان او و برزگرانش مشترک بود و حصّه خود را زیاد کیل کرد و گرفت و مال آنها در آن میان است.
حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام فرمود که: راست گفتی ای فرزند، پس به احمد گفت که: این کیسهها را بردار و وصیّت کن که به صاحبانش برسانند که ما نمیخواهیم و اینها حرام است تا این که همه را به این نحو تمیز فرمود.
و چون سعد بن عبد اللّه خواست که مسائل خود را بپرسد حضرت عسکری علیه السّلام فرمود که: از نور چشمم بپرس آنچه میخواهی و اشاره به حضرت صاحب علیه السّلام نمود، پس جمیع مسائل مشکله را پرسید و جوابهای شافی شنید و بعضی از سؤالها که از خاطرش محو شده بود حضرت از راه اعجاز به یادش آورد و جواب فرمود (حدیث طولانی است، در سایر کتب ایراد نمودهام).
منتهی الآمال، شیخ عباس قمی ،ج3،ص:2015-2016
حکم آن حضرت به حقّ
در کمال الدین به سند خود از ابان بن تغلب روایت کرده که گفت : حضرت ابوعبداللَّه صادق علیه السلام فرمود : در مسجد شما - یعنی مسجد مکّه - سیصد و سیزده مرد خواهد آمد ، که اهل مکّه میدانند آنها از پدران و اجدادشان نیستند . بر آنها شمشیرهایی است که بر هر شمشیر کلمهای نوشته شده که هزار کلمه میگشاید ، پس خداوند تبارک و تعالی بادی میفرستد که به هر وادی ندا میکند : این مهدی است که به قضاوت داوود و سلیمان علیهما السلام قضاوت میکند؛ و بر آن بیّنه و شاهد نمیطلبد ( 1) .
و نیز در همان کتاب از او نقل شده که گفت : ابوعبداللَّه امام جعفر صادق علیه السلام فرمود : هرگاه قائم علیه السلام بپاخیزد ، هیچ یک از بندگان خداوند رحمان به پیشگاهش برنخیزد مگر اینکه او را میشناسد که آیا صالح است یا ناصالح و ناشایسته . و در او آیتی برای نشانداران و هوشمندان است ، این آیت برقرار و راهی برای بصیرت و عبرت میباشد ( 2 ) .
و در بحار از کتاب غیبت سیّد علی بن عبدالحمید به سند خود از ابوبصیر از امام ابوجعفر باقر علیه السلام منقول است که فرمود : در قضایایی حضرت قائم علیه السلام قضاوت میکند بعضی از کسانی که در خدمتش شمشیر زدهاند ، آن را رد و انکار مینمایند ، و آن قضاوت آدم است ، پس دستور میدهد آنها را بیاورند و گردنشان را میزنند . سپس دوباره قضاوتی میکند که قضاوت داوود علیه السلام است و عدّهای از کسانی که همراه آن حضرت شمشیر زدهاند ، اعتراض و انکار میکنند که آنها را پیش میآورد و گردنشان را میزند . سپس بار سوم قضاوتی میکند و آن قضاوت ابراهیم علیه السلام است ، پس گروه دیگری از کسانی که در پیشاپیش آن حضرت شمشیر زدهاند ، اشکال و رد میکنند . پس آنها را جلو میآورد و گردنشان را میزند . آنگاه مرتبه چهارم قضاوتی میکند که قضاوت محمد صلی الله علیه وآله وسلم میباشد ، پس هیچ کس علیه او انکار نمینماید ( 3 ) .
مکیال المکارم ج1ص76
1) کمال الدین ، 2 / 671 .
2 ) کمال الدین ، 2 / 671 .
3 ) بحارالانوار ، 52 / 389 .
علم به کتاب
در کمال الدین از حضرت ابوجعفر باقر علیه السلام منقول است که فرمود : علم به کتاب خدای عزّ و جل و سنّت رسول او در قلب مهدی ما رشد میکند ، همچنان که گیاه به بهترین وجه میروید . پس هر کدام از شما باقی بماند تا او را دیدار نماید ، هنگام دیدنش عرضه بدارد : سلام بر شما ای اهل خانه رحمت و نبوت و کانون علم و جایگاه رسالت ( 1 ) .
و در بحار از نعمانی به سند خود از حضرت جعفر بن محمد صادق از پدرش از حضرت حسین بن علی علیه السلام روایت کرده که : مردی به خدمت امیرالمؤمنین علی علیه السلام رسید و به آن جناب عرضه داشت : یا امیرالمؤمنین ما را از مهدی خودتان آگاه سازید . فرمود : هرگاه قرنها و نسلهای متمادی منقرض و مؤمنین کم شوند و یاران حقّ از میان بروند پس همان جا است .
عرض کرد : یا امیرالمؤمنین این مرد از کدام طایفه است ؟ فرمود : از بنیهاشم از برترین قلّههای نژاد عرب و دریایی که به هنگام ورود توفنده است ، و جفا شده از طرف اهلش ، و هنگام بیصفایی او کانِ صفاست ، هرگاه مرگ هجوم آورد او را ترسی نیست ، و اگر به مؤمنین صدمهای رسد او نمیگذرد ، و در میدان نبرد و رزمِ قهرمانان؛عقب نشینی نمیکند ، دامن همت بر کمر میزند ، شیری که دشمنان را درو کند ، زخم زننده نیرومند به مخالفین ، و شمشیری از شمشیرهای خداوند ، بزرگی پر خیر که در خاندان با عظمت ریشه دارد ، پس مبادا کسی که فتنه جوست - که اگر سخن گوید بدترین گوینده و هرگاه سکوت کند ، فسادها در خاطر میپروراند - چنین کسی مبادا تو را از پیروی [بیعت ]او باز دارد .
( سپس به توصیف مهدی علیه السلام پرداخت و فرمود : ) از شما پناه دهندهتر است [یا بخشندهتر است] علمش از شما بیشتر و در صله رحم و پیوند خویشاوندی از همهتان کوشاتر است .
بار خدایا ، با تحقق بخشیدن بیعت او غم و اندوه را از میان بردار و پراکندگی امت را به سبب او جمع گردان . پس اگر خداوند راه دیدارش را برایت گشود ، تصمیم خود را قطعی کن و اگر توفیق لقایش نصیبت گردید دیگر به سوی هیچ کس روی مکن ، و چون به دامنش دست فکندی دیگر از دست مده . آنگاه اشاره به سینه خود کرد و با آه کشیدن شدّت اشتیاق خود را بازگو نمود ( 2 ) .
مکیال المکارم ج1ص106
1 ) کمال الدین ، 2 / 653 .
2 ) بحار الانوار ، 51 / 115 . مترجم گوید : مؤلف بزرگوار بعضی از واژههای این حدیث را - به نقل از مجلسی - توضیح داده که با منظور کردن آن معانی در ترجمه خود حدیث ، نیازی به ترجمه جداگانه آن توضیحات دیده نشد .
قضاوت
رجم زانی محصن
چنان چه در کافی «1» و کمال الدین «2» از جناب صادق علیه السّلام مروی است که فرمود: «دو خون است در اسلام که حلال است از جانب خدای تعالی، حکم نمیکند در آن احدی تا آن که مبعوث شود قائم ما اهل بیت. پس هرگاه بر انگیخت خدای تعالی قائم ما اهل بیت را، حکم میفرماید در آن به حکم خدا و بیّنه بر آن نمیطلبد. زانی محصن را رجم میکند و آن که زکات نمیدهد، گردنش را میزند.» نجم الثاقب، محدث نوری ،ج1،ص:232
(1). الکافی، ج 3، ص 503.
(2). کمال الدین و تمام النعمة، ص 671.
قتل پیرمرد زناکار
در خصال «1» مروی است از جناب صادق و کاظم علیهما السّلام که فرمودند: «هرگاه برخاست قائم ما علیه السّلام هرآینه حکم میکند به سه حکم، که حکم نکرد به آنها احدی قبل از او؛ میکشد پیرزانی را و میکشد مانع زکات را و میراث دهد برادر را از برادرش در عالم ذر، یعنی هر دو نفر که در آنجا، در میان ایشان عقد اخوّت بسته شد، در اینجا از یکدیگر میراث میبرند.»
نجم الثاقب، محدث نوری ،ج1،ص:232
(1). الخصال، ص 170.
قتل فراریان از جنگ
در غیبت نعمانی «1» مروی است از جناب صادق علیه السّلام که فرمود: «به درستی که علی علیه السّلام میفرمود که برای من بود که بکشم آن را که پشت کرده بود، یعنی آن که در روز جنگ فرار کند و بکشم خسته مجروح را و لکن ترک کردم آن را به جهت عاقبت اصحاب خود که اگر مجروح شوند، نکشند ایشان را و از برای قائم علیه السّلام است که بکشد پشتکننده را و بکشد مجروح را.»
شیخ جلیل، فضل بن شاذان روایت کرده از حضرت باقر علیه السّلام که فرمود: «حکم میکند قائم علیه السّلام، به احکامی که انکار میکنند آن را بعضی از اصحابش، از آنها که در پیش روی جنابش شمشیر میزدند و آن حکم آدم علیه السّلام است. پس آنها را پیش میطلبد و امر میفرماید که گردن آنها را میزنند. آنگاه ثانیا حکمی میفرماید، پس انکار میکند آن را گروهی دیگر از کسانی که شمشیر زدند در پیش روی آن جناب و آن قضای داود است.
پس، پیش میطلبد ایشان را و گردن آنها را میزند. آنگاه ثالثا حکمی میفرماید، پس انکار میکند آن را گروهی دیگر از آنها که شمشیر زدند در پیش رویش، پس ایشان را پیش میطلبد و امر میفرماید که گردن آنها را بزنند. آنگاه رابعا حکمی میفرماید و آن حکم محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است، پس آن را احدی انکار نمیکند.» «2»
نجم الثاقب، محدث نوری ،ج1،ص:232
(1). الغیبة، ص 231.
(2). بحار الانوار، ج 52، ص 389.
قتل جوان ناآشنا به احکام
شیخ طبرسی در اعلام الوری «1» روایت کرده: «آن جناب، میکشد مرد بیستساله را که علم دین و احکام مسائل خود را نیاموخته باشد.»
نجم الثاقب، محدث نوری ،ج1،ص:232
(1). اعلام الوری باعلام الهدی، ج 2، ص 310.
شباهت آن حضرت به پیامبران
شباهت به هود علیه السلام
نام هود علیه السلام عابر است ، و نوح علیه السلام ظهورش را بشارت داد .
در کتاب کمال الدین از امام صادق علیه السلام آمده که فرمود : هنگامی که وفات نوح نزدیک شد ، شیعیان و پیروان خود را فراخواند و گفت : بدانید که پس از من غیبتی خواهد بود که طاغوتها ظاهر میشوند ، و البته خداوند عزّ و جل به وسیله قیام کنندهای از فرزندانم که هود نامیده میشود بر شما گشایشی میرساند . او هیبت و سکینه و وقار دارد ، و در خلقت و اخلاق شبیه من است ، و خداوند هنگام ظهور او دشمنان شما را به وسیله باد هلاک میکند . پس پیوسته منتظر و مراقب ظهور و قیام هود بودند ، تا اینکه مدّت بر آنها طولانی شد و دل بیشترشان را قساوت گرفت . سپس خداوند متعال پیغمبرش هود را فرستاد ، بعد از آنکه نومید شده بودند و بلا و گرفتاری وجودشان را پر کرده بود ، و دشمنان به وسیله باد بدون نفع هلاک شدند ، بادی که خداوند متعال آن را در قرآن چنین توصیف کرده است : « ما تَذَرُ مِنْ شَیءٍ اَتَتْ عَلَیْهِ اِلّا جَعَلَتْهُ کَالرَّمیم » ( 1 ) ؛ بر هیچ چیزی نگذشت مگر آنکه آن را همچون استخوان خاک شده ساخت .
آنگاه غیبت بر او واقع شد تا اینکه صالح علیه السلام ظاهر گشت ( 2 ) .
قائم علیه السلام را نیز با تمام خصوصیّات ، پدران بزرگوارش مژده دادهاند ، و غیبت و ظهورش را بیان فرمودهاند ، که پارهای از آنها گذشت .
هود علیه السلام؛ خداوند عزّ و جل کافرین را به وسیله او هلاک کرد ، و باد عظیم را بر آنها فرستاد چنانکه خداوند میفرماید : « إذ أرْسَلْنا عَلَیْهمُ الرِّیحَ الْعَقیِم ما تَذَرُ مِنْ شَیءٍ اَتَتْ عَلَیْهِ اِلّا جَعَلَتْهُ کَالرَّمیم » ( 3 ) ؛ که بر آنان تندبادی بیباران فرستادیم که بر هیچ چیزی نگذشت مگر اینکه آن را همچون استخوان خاک شده ساخت .
قائم علیه السلام نیز چنان است که خداوند متعال به وجود او جمعی از کافرین را به وسیله باد سیاهی نابود میکند . - چنانکه در روایت مفضّل گذشت ، و در بحث نداهای آن حضرت نیز اِنْ شاء اللَّه خواهد آمد -
مکیال المکارم ج1ص143
1 ) سوره ذاریات ، آیه 41 و 42 .
2 ) کمال الدین ، 1 / 135 .
3 ) سوره ذاریات ، آیه 41 و 42 .
شباهت به یحیی علیه السلام
یحیی علیه السلام : پیش از ولادت به او بشارت و مژده داده شد .
قائم علیه السلام : نیز بشارت و مژدهاش پیش از ولادت داده شد .
یحیی علیه السلام : در شکم مادر سخن گفت ، چنانکه در حدیث از امام عسکری علیه السلام آمده که فرمود : روزی مریم بر مادر یحیی - همسر زکریا - وارد شد ، ولی او برایش برنخاست ، یحیی [در شکم مادر] ندا کرد : بهترین زنان عالم در حالی که بهترین مردان جهان را با خود دارد بر تو وارد میشود برایش بر نمیخیزی ؟ پس مادرش متنبه شده و از جای برخاست ( 1 ) .
قائم علیه السلام نیز - چنانکه در روایت حکیمه آمده - در شکم مادر سخن گفت و سوره قدر را قرائت کرد ( 2 ) .
یحیی علیه السلام زاهدترین و عابدترین مردم زمانش بود .
قائم علیه السلام نیز عابدترین و زاهدترین مردم زمانش میباشد .
مکیال المکارم ج1ص169
1 ) بحار الانوار ، 14 / 187 .
2 ) کمال الدین ، 2 / 428 .
شباهت به زکریّا علیه السلام
زکریّا علیه السلام ، فرشتگان او را ندا کردند در حالی که به نماز ایستاده بود .
قائم علیه السلام نیز - چنانچه گذشت - خداوند او را مورد خطاب قرار داد ، و همچنین فرشتگان در هر شب قدر او را ندا میکنند ، و جبرئیل هم هنگامی که با آن حضرت بیعت میکند دست بر دست آن حضرت مینهد و میگوید : بیعت برای خدا . این خبر را راوندی در خرایج از حضرت ابوجعفر باقر علیه السلام آورده است .
و در حدیث مفضّل که در بحار از امام صادق علیه السلام روایت شده آمده است : جبرئیل به آن حضرت عرض میکند : ای سرور من؛ فرمانت پذیرفته و دستورت إجرا میشود .
زکریا علیه السلام : در مصیبت حضرت ابیعبداللَّه الحسین علیه السلام سه روز گریه کرد ، چنانکه در خبر احمد بن اسحاق در بخش دوم گذشت .
قائم علیه السلام : نیز تمام عمر و در همه زمانش بر آن حضرت میگرید ، چنانکه در زیارت ناحیه آمده : « لاَنْدُبَنَّکَ صَباحاً وَ مَساءً وَ لاَبْکِیَنَّ عَلَیْکَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً » ( 1 ) ؛ شب و روز بر تو ندبه میکنم و به جای اشک بر تو خون میگریم .
مکیال المکارم ج1ص168
1 ) بحار الانوار ، 101 / 320 .
شباهت به سلیمان علیه السلام
سلیمان علیه السلام ، داوود او را جانشین و خلیفه خود قرار داد در حالی که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود ، که در حدیثی از امام نهم حضرت جواد علیه السلام آمده که فرمود : خداوند تبارک و تعالی به داوود وحی فرمود که سلیمان را خلیفه خود سازد ، در حالی که کودک بود و چوپانی گوسفندان میکرد ، عبّاد و علمای بنی اسرائیل این مطلب را انکار کردند ، پس خداوند تعالی وحی فرمود که : عصاهای آن افراد را بگیر و عصای سلیمان را نیز بگیر و آنها را در اتاقی بگذار و در آن اتاق را به مهر خودشان مهر کن ، و چون فردا شود عصای هر کس برگ برآورده و میوه داده بود او خلیفه است ، پس داوود این مطلب را به آنها خبر داد ، گفتند : ما راضی و تسلیم شدیم ( 1 ) .
قائم علیه السلام را خداوند عزّ و جل خلیفه قرار داد و حال آنکه کودکی تقریباً پنج ساله بود ، و در زمان حیات پدرش به سؤالات سعد بن عبداللَّه قمی پاسخ گفت - چنانکه گذشت - .
سلیمان علیه السلام : گفت : « هَبْ لی مُلْکاً لا یَنْبَغی لأَحدٍ مِنْ بَعْدی » ( 2 ) ؛ پروردگارا به من ملکی عنایت کن که برای هیچ کس بعد از من شایسته نباشد .
از نظر کیفیّت و چگونگی ، چه اینکه سلاطین جهان - همان طور که متعارف است - حکومتشان آمیخته به جور و فساد است ، ولی سلیمان میخواست حکومتش آن طور نباشد ، و نیز سلطنت و حکومت پادشاهان و امرای زمین تنها بر انسانها است ولی حکومت سلیمان بر جن و انس و پرندگان بود ، خداوند عزّ و جل میفرماید : « وَ حُشِرَ لِسُلیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْاِنْسِ وَ الطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ » ( 3 ) ؛ و لشکریان سلیمان از جن و انس و پرندگان برایش گرد آمدند .
قائم علیه السلام ، خداوند متعال مُلک و حکومتی به او عنایت خواهد فرمود که برای احدی از اولین و آخرین - از نظر کمّیت و کیفیّت - مانندش نبوده ، امّا کمّیت : برای اینکه آن حضرت مابین شرق و غرب را میگیرد - چنانکه در حدیث آمده - . و امّا کیفیّت : برای اینکه محض عدالت و عدالت خالص است ، و چون که حکومتش تمام اهل آسمانها و زمینها را شامل میگردد - چنانکه گذشت - .
سلیمان علیه السلام ، خداوند باد را در تسخیر او قرار داده بود ، خدای عزّ و جل میفرماید : « فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ تَجْری بِاَمْرِهِ رُخاءً حَیْثُ اَصابَ » ( 4 ) ؛ پس باد را به تسخیر او درآوردیم تا به نرمی هر کجا خواهد به فرمان او جریان یابد .
قائم علیه السلام نیز خداوند باد را در خدمتش قرار میدهد . چنانکه در حدیثی که در کمال الدین روایت شده امام صادق علیه السلام فرموده : پس خداوند تبارک و تعالی بادی برانگیزد که در هر بیابان ندا کند : این مهدی است که به قضاوت داوود و سلیمان علیهما السلام قضاوت میکند و بیّنه نمیخواهد ( 5 ) .
سلیمان علیه السلام مدتی از قومش غایب شد ، چنانکه رئیس المحدثین شیخ صدوق در کتاب کمال الدین ضمن حدیثی روایت کرده است .
قائم علیه السلام غیبتش طولانیتر از سلیمان است .
سلیمان علیه السلام آفتاب برایش بازگشت .
قائم علیه السلام آفتاب و ماه را میخواند و آنها او را پاسخ میدهند .
سلیمان علیه السلام حشمة اللَّه بوده . قائم علیه السلام نیز حِشمة اللَّه است .
مکیال المکارم ج1ص161
1) کمال الدین ، 1 / 156 .
2 ) سوره ص ، آیه 35 .
3 ) سوره نمل ، آیه 17 .
4 ) سوره ص ، آیه 36 .
5 ) کمال الدین ، 2 / 671 .
شباهت به شعیب پیغمبر علیه السلام
شعیب علیه السلام قوم خود را به سوی خدا دعوت کرد تا اینکه عمرش طولانی و استخوانهایش کوفته شد ، سپس از نظرشان غایب گشت - تا آنجا که خدا خواسته بود - و دوباره به صورت جوانی به آنها بازگشت . این را فاضل مجلسی رحمه الله در مجلد پنجم بحار از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت کرده است ( 1 ) .
قائم علیه السلام نیز با وجود طول عمر به صورت جوانی ظاهر میشود که کمتر از چهل سال دارد . در بحار از حضرت ابیعبداللَّه صادق علیه السلام آمده که : آنکه از چهل سال بیشتر داشته باشد صاحب این امر نیست ( 2 ) .
و اخبار متعددی به همین مضمون رسیده است .
شعیب علیه السلام ، چنانکه در حدیث نبوی صلی الله علیه وآله وسلم آمده ، از محبّت خداوند آنقدر گریست تا دیدگانش از بین رفت ، خدای عزّ و جل چشمانش را باز گرداند ، دوباره گریست تا آنکه نابینا شد ، باز خداوند دیدگانش را بینا کرد باز هم گریست تا کور شد ، بار دیگر خداوند بینایی را به او بازگرداند ( 3 ) .
قائم علیه السلام در زیارت ناحیه [خطاب به جدّش حسین علیه السلام] چنین گفته است : وَ لَأبْکِیَنَّ عَلَیْکَ بَدَلَ الدُّمُوع دَماً؛ و به جای اشک بر تو خون میگریم .
شعیب علیه السلام در قوم خود گفت : « بَقِیَّةُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ » ( 4 ) ؛ آنچه خداوند باقی گذارده برایتان بهتر است اگر ایمان داشته باشید .
قائم علیه السلام ، نیز در کمال الدین آمده که حضرت امام باقر علیه السلام فرمود : هنگامی که قائم علیه السلام خروج کند به کعبه تکیه میزند ، و سیصد و سیزده مرد نزدش حاضر میشوند ، پس اولین سخنی که به زبان میآورد این آیه است : « بَقِیَّةُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ » سپس میگوید : من بقیة اللَّه در زمین و خلیفه خدا و حجّت او بر شما هستم ، پس هیچ مسلمانی بر او سلام نمیکند ، مگر اینکه چنین میگوید : اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقیَّةَ اللَّهِ فی اَرْضِهِ . و چون شماره یارانش به یک عِقد که ده هزار نفر است رسید ، خروج میکند . پس در زمین هیچ معبودی جز خداوند عزّ و جل باقی نمیماند ، بتها و اصنام و غیر آنها نابود میشود و آتش در آنها میافتد ، و این امر پس از غیبتی طولانی خواهد بود تا خداوند معلوم سازد چه کسی در غیبت ایمان میآورد و اطاعت میکند ( 5 ) .
شعیب علیه السلام ، تکذیب کنندگانش به آتشی که از ابری که بر آنها سایه افکنده بود بیرون آمد ، سوختند ، چنانکه خداوند عزّ و جل میفرماید : « فَکَذَّبُوهُ فَاَخَذَهُمْ عَذابُ یَوْمِ الظُّلَّةِ اِنَّهُ کانَ عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ » ( 6 ) ؛ پس او را تکذیب کردند و آنگاه عذاب روز سایبان [ابر صاعقه خیز] آنان را فرو گرفت که همانا آن عذاب روز بزرگی بود .
قائم علیه السلام نیز تمام بتها و معبودهای غیر خدا در زمان ظهورش خواهد سوخت . چنانکه در حدیث گذشته دانستی .
مکیال المکارم ج1ص154
1) بحار الانوار ، 12 / 385 .
2 ) بحار الانوار ، 52 / 319 .
3 ) بحار الانوار ، 12 / 380 .
4 ) سوره هود ، آیه 86 .
5 ) کمال الدین ، 1 / 331 .
6 ) سوره شعراء ، آیه 189 .
شباهت به یعقوب علیه السلام
یعقوب علیه السلام ، خداوند - پس از مدّتی طولانی - پراکندگی او را جمع فرمود و فراهم آورد .
قائمعلیه السلام نیز ، خداوند پریشانی و پراکندگی او را پس از مدتی درازتر جمع خواهد ساخت .
یعقوب علیه السلام برای یوسف آنقدر گریست تا اینکه چشمانش از اندوه سفید شد در حالی که خشم خود را فرو میبرد ( 1 ) .
قائم علیه السلام برای جدش حسین علیه السلام گریسته [و میگرید] ، و در زیارت ناحیه فرموده است : « وَ لاَبْکِیَنَّ عَلَیْکَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً » ؛ به جای اشک بر تو خون میگریم ( 2 ) .
یعقوب علیه السلام منتظر فرج بود و میگفت : « لا تَیْاَ سُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ اِنَّهُ لا یَیْاَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ اِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ » ( 3 ) ؛ از رحمت خداوند ناامید نشوید که همانا کسی جز گروه کافران از رحمت خداوند مأیوس نشود .
قائم علیه السلام نیز منتظر فرج است ، چنانکه روایات شاهد بر این معنی است .
مکیال المکارم ج1ص149
1 ) کافی ، 1 / 223 .
2 ) سوره روم ، آیه 19 .
3 ) بحار الانوار ، 51 / 54 .
شباهت به ائمه معصومین علیهم السلام
نظر به اینکه بیان کردن هر یک از ویژگیها و صفات و احوال و معجزات پدران پاک آن حضرت و تطبیق آنها با صفات و حالات و معجزات آن جناب ، شرحی طولانی و میدان وسیعی میخواهد ، و ما را از منظور اصلیمان باز میدارد ، به ناچار در ذکر هر یک از امامان علیهم السلام به آشکارترین و مشهورترین اوصاف اکتفا میکنیم :
امّا امام امیرالمؤمنین علیه السلام : اظهر صفاتش علم و زهد و شجاعت میباشد ، و تمام آنها در حضرت قائم علیه السلام نمودار است ، که در حروف جیم و حاء و زاء و عین گذشت .
و امّا امام حسن علیه السلام : بارزترین صفاتش حلم و بردباری است ، و از جمله آثار این صفت؛ سکون و آرامش داشتن و سبکسری نکردن در مواقعی است که شخص از دیگران نارواها ببیند ، و چه خوش گفتهاند :
تَحلَّمْ عَلَی الْاَدْنَینِ وَ اسْتَبْقِ وُدَّهُمْ
فَلَنْ تَسْتَطیعَ الْحِلْمَ حَتّی تَحلَّما
بر آزارهای افراد پست ، خودت را به بردباری بزن و محبتشان را باقی بدار - که بردبار نتوانی بود تا اینکه خودت را به بردباری بزنی .
و اگر در ناراحتیها و ابتلاهای شدیدِ مولا حضرت حجّت صلوات اللَّه علیه از دست رعیّتش تأمل کنی ، حلم و بردباری آن بزرگوار برایت روشن میشود به طوری که از احدی به این کیفیّت این صفت ظاهر نگردیده است .
و امّا امام حسین علیه السلام : شباهت به آن حضرت در فصل آینده خواهد آمد اِن شاء اللَّه تعالی .
و امّا حضرت علی بن الحسین علیه السلام : بارزترین صفاتش عبادت میباشد ، که به « زین العابدین » و « سیّد العابدین » و « ذو الثّفنات » نامیده شد ، وجه نامیده شدنش به « ذو الثّفنات » این بود که بینی آن حضرت ساییده ، و پیشانی و زانوها و کف دستهایش از اثر عبادت مداوم برآمدگی پیدا کرده بود ، چنانکه در خبری از حضرت ابوجعفر باقر علیه السلام از فاطمه بنت علی بن ابیطالب علیه السلام آمده که از یکی از کنیزان امام سجاد علیه السلام راجع به حالات آن حضرت پرسید ، در جواب گفت : مختصر کنم یا مفصل بگویم ؟ گفت : مختصر کن ، گفت : هیچگاه در روز برایش غذا نبردم و در شب رختخواب نگستردم ( 1 ) .
و اخبار بسیاری که درباره کثرت و شدّت اهتمام آن حضرت در عبادت وارد شده است . و مولای ما حضرت حجّت علیه السلام و عجل اللَّه فرجه از جدّ بزرگوارش سیّد العابدین علیه السلام الگوی خوبی دارد ، که از حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر علیه السلام آمده ، در وصف حضرت قائم - روحی فداه - فرمود : با آن چهره گندمگون زردی بیخوابی شب نیز آمیخته است ، پدرم فدای آن کس که شبش را در حال سجود و رکوع و ستاره شماری ( کنایه از بیداری ) خواهد گذراند ( 2 ) . . . .
تمام این حدیث را در بخش هشتم خواهیم آورد اِن شاء اللَّه تعالی .
و امّا حضرت ابوجعفر محمد بن علی باقر علیه السلام : بارزترین صفات ، شباهتش به رسولخدا صلی الله علیه وآله وسلم بود . لذا جابر انصاری هنگامی که نگاهش به آن حضرت افتاد گفت : به پروردگار کعبه قسم شمائل پیغمبر است . - چنانکه در چند روایت از او نقل شده - ( 3 ) .
با اینکه جابر پیش از امام باقر ، حسن و حسین و علی بن الحسین علیهم السلام را دیده ولی چنین سخنی درباره آنها نگفته بود ، مولای ما حضرت صاحب الزمان علیه السلام نیز شبیه به پیغمبر است بلکه شباهتش به پیغمبر بیشتر و کاملتر میباشد ، به دلیل روایات بسیاری از طریق خاصّه و عامّه از رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در وصف امام قائم - عجلاللَّه فرجه - نقل شده که آن حضرت فرمود : شبیهترین مردم به من است در شمائل و اقوال و افعالش .
که مقداری از این روایات در حرف جیم گذشت .
و امّا حضرت ابوعبداللَّه صادق علیه السلام : بارزترین صفاتش کشف علوم و بیان احکام برای مردم بود به طوری که برای امامان پیش از آن حضرت این امر میسّر نشد ، یکی از اهل حدیث گفته : چهار هزار نفر از افراد مورد اعتماد از آن حضرت روایت کردهاند ( 4 ) .
میگویم : با این حال تمام علومی که نزد آن حضرت بود کشف نشده و برای ظهور قائم علیه السلام به تأخیر افتاده که آن حضرت تمام احکام را بیان خواهد ساخت و آنچه گذشتگان از امامان و پیغمبران اهِلیّت و شایستگی آن را در مردم ندیدند فاش خواهد کرد . امیرالمؤمنین علیه السلام گاهی به سینه خود اشاره میکرد و میفرمود : اِنَّ هیهُنا لَعِلْماً جَمّاً لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً . . . ؛ یعنی در اینجا علم بسیاری هست اگر برای آن حاملانی بیابم . . . .
و در کشف علوم شاهد این معنی خواهد آمد اِن شاء اللَّه تعالی .
و امّا حضرت ابوابراهیم موسی بن جعفر علیه السلام : دچار تقیّه و شدّت ترس از دشمنان بود - بیش از آنچه پدران گرامیش بدان دچار بودند - و این مطلب برای کسی که در احوال زندگی آن حضرت دقّت کند واضح است . مولای ما حضرت قائم علیه السلام نیز همین طور است - چنانکه در حرف خاء به آن اشاره شد - .
و امّا حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام : خداوند ریاست و مقام ظاهری را برای آن حضرت قرار داد به طوری که برای پدران طاهرینش واقع نشده بود ، و تقیّه و ترس در زمان آن حضرت تا حدودی برداشته شد ، قائم علیه السلام نیز خداوند متعال ترسش را به امنیّت بدل خواهد ساخت و او را در زمین اقتدار و تسلّطی خواهد داد که برای احدی از پیشینیان میسّر نشده است ، و غلبه آن حضرت بر تمام جهان مانند غلبه سلطان روز است بر سلطان شب تار ( 5 ) .
علی بن ابراهیم به سند صحیحی از حضرت ابوجعفر باقر علیه السلام درباره آیه : « وَ النَّهارِ اِذا تَجَلّی » ( 6 ) ؛ سوگند به روز آنگاه که تجلّی نماید .
آورده که فرمود : روز همان قائم ما اهل البیت است که هرگاه بپاخیزد ، بر دولت باطل پیروز میشود ( 7 ) . . . .
و امّا حضرت ابوجعفر محمد بن علی تقی علیه السلام : وقتی امامت به آن حضرت رسید که به سنّ مردان نرسیده و عمرش از هشت بهار نگذشته بود ، حضرت حجّت علیه السلام نیز همین طور بود ، که در سنین طفولیّت لوای امامت را به دست گرفت - چنانکه گذشت - .
و امّا حضرت ابوالحسن علی بن محمد هادی علیه السلام : هیبتی داشته که نظیر آن را احدی نداشته به طوری که دشمنان آن حضرت احترامها و تعظیمهایی برای آن جناب انجام میدادند که برای هیچ کس آن احترامها را انجام نمیدادند ، که این امر بر اثر هیبت آن حضرت بود نه از روی محبّت و علاقه به آن بزرگوار ، قائم علیه السلام نیز همین طور است که - به ویژه در دل دشمنان - هیبت و رعب خاصی دارد ، و در بحث شباهت آن حضرت به ذوالقرنین مطالب مناسبی گذشت .
حضرت ابومحمد امام حسن عسکری علیه السلام نیز همین صفت را داشته است که بجا است این بحث را با بیان روایت شریفی که در مجلّد دوازدهم بحار آمده به پایان بریم .
مرحوم مجلسی به سند خود آورده که : عباسیان و صالح بن علی و گروهی از منحرفین از مسیر اهل بیت علیهم السلام بر صالح بن وصیف هنگامی که امام حسن عسکری علیه السلام نزد او زندانی بود بر او وارد شدند و به او گفتند : بر آن حضرت سخت بگیر و در وضع او رفاه و آسایشی فراهم مکن ، در جواب گفت : با او چکار کنم در حالی که از بدترین افرادی که توانستهام بر او گماشتهام ولی آنان در نماز و عبادت به جایگاه بلندی رسیدهاند . سپس آن دو نفر گماشته را احضار کرد و به آنها گفت : وای بر شما درباره این شخص چه فکر میکنید ؟ گفتند : چه بگوییم درباره مردی که روزش را روزهدار و شبش به عبادت میگذرد ، نه سخن میگوید و نه غیر عبادت به کاری مشغول میشود ، هرگاه به ما نظری بیفکند لرزه بر اندام ما افتد ، و به طوری هیبت او در دلمان واقع شود که خودداری نتوانیم کرد . هنگامی که عباسیان این گفتار را شنیدند با خواری و سرافکندگی رفتند (8 ) . 1 ) بحار الانوار ، 46 / 62 .
2) بحار الانوار ، 86 / 81 .
3 ) بحار الانوار ، 46 / 223 .
4 ) مناقب ابن شهرآشوب ، 3 / 372 .
5 ) میگویم : شاید نکته اینکه از آن حضرت به « روز » تعبیر شده آن است که وقتی سلطان روز آشکار میشود ، تاریکی شب را مقهور و مغلوب مینماید . قائم علیه السلام نیز همین طور است که چون ظاهر شود ، دولت باطل را مقهور ساخته و بر آن پیروز گردد . و نیز هنگامی که روز فرا میرسد جهانی به نور خورشید روشن میشود ، همچنین قائم علیه السلام وقتی ظهور کند تمام جهان به نور آن حضرت روشن گردد به طوری که مردم از نور خورشید و ماه بینیاز شوند - چنانکه در حدیث آمده - و نیز با آمدن روز همه مخلوقات از انسان و حیوان و غیره بهرمند میگردند و هر کدام به مقدار ظرفیت و استعداد خود از نور خورشید استفاده میکنند . قائم علیه السلام هم هنگامی که ظهور مینماید ، تمام مخلوقات از نور آن حضرت بهره میبرند و هر یک به قدر ظرفیت و استعداد خود از وجود اقدسش استفاده میکنند . ( مؤلف ) .
مکیال المکارم ج1ص172
6 ) سوره لیل ، آیه 2 .
7 ) تفسیر القمی ، 2 / 425 .
8 ) بحار الانوار ، 50 / 308 .
جهاد آن حضرت
در دعایی که از حضرت امام رضا علیه السلام درباره حضرت حجّت علیه السلام روایت شده چنین آمده است : بزرگوار مجاهد تلاشگر ( 1) .
و در بحار از حضرت امام باقر علیه السلام روایت است که فرمود : او خونخواه ، با تأسف و غضبناک خروج میکند به خاطر غضب خداوند بر این خلق ، پیراهنی که رسولخدا صلی الله علیه وآله وسلم روز احد پوشیده بود بر اندام اوست ، و عمامه سحاب و زره سابغه و شمشیر ذوالفقار پیغمبر با اوست ، شمشیر بر شانه میگذارد و تا شش ماه از کشته پشته میسازد ( 2 ) .
و از همان حضرت درباره فرموده خداوند متعال : « وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةً وَ یَکُونُ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ » ( 3 ) ؛ و با آنان بجنگید تا اینکه فتنهای نباشد و تمامی دین برای خدا گردد .
منقول است که فرمود : تأویل این آیه هنوز نیامده پس از آنکه رسولخدا صلی الله علیه وآله وسلم برای احتیاج خود و اصحابش آنان را رخصت داده بود ، که اگر تأویل آن آمده بود از آنها پذیرفته نمیشد ، ولی با آنها جنگ میشود تا اینکه توحید خداوند عزّ و جل برقرار و هیچ شرکی باقی نماند ( 4 ) .
و از بشیر نبّال است که گفت : به حضرت باقر علیه السلام عرض کردم : آنها میگویند : هر گاه مهدی علیه السلام قیام کند ، خود به خود امور برایش درست میشود و به قدر یک حجامت هم خون نمیریزد ؟ فرمود : نه؛ سوگند به آنکه جانم به دست او است ، اگر برای کسی امور خود به خود درست میشد برای پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم این امر واقع میگشت که دندانهایش خون آلود و پیشانیش شکسته شد ، نه؛ سوگند به آنکه جانم در دست اوست [کار به جایی رسد که ]ما و شما عرق و علق ( = خون بسته شده ) را از چهره پاک کنیم - و دستی به پیشانی کشید - ( 5 ) .
میگویم : علق - که در متن روایت آمده - یعنی : خون ، و پاک کردن عرق و خون کنایه از محنتها و رنجها است که باعث میشود انسان عرق کند ، و یا جراحتهایی که خونها را جاری میسازد - چنانکه مجلسی رحمه الله ذکر کرده - .
و در کمال الدین از عیسی الخشّاب روایت است که گفت : به حسین بن علی - صلواتاللَّه علیه - عرض کردم : شما صاحب این امر هستید ؟ فرمود : نه؛ ولی صاحب أمر همان طرید و شرید ( 6 ) است که به خاطر پدرش مَوْتُور و خونخواه است ، که کنیه عمویش را دارد ، شمشیر خود را تا هشت ماه بر شانه میگذارد .
میگویم : اینکه میفرماید : ( کنیه عمویش را دارد ) : یکی از کنیههای آن حضرت ( ابوجعفر ) است چنانکه در روایت دیگری از حسن بن المنذر منقول است که گفت : روزی حمزة بن ابیالفتح نزدم آمد و به من گفت : مژده که دیشب در خانه مولودی برای حضرت ابومحمد متولد شد . و دستور داد که آن را مخفی بداریم ، و امر کرد که از برای او سیصد گوسفند عقیقه شود ، گفتم : نامش چیست ؟ گفت : محمد نامیده میشود و کنیهاش ابوجعفر است ( 7 ) .
و نیز از محمد بن مسلم مروی است که گفت : بر حضرت ابوجعفر محمد بن علی باقر علیه السلام داخل شدم در حالی که میخواستم درباره قائم آل محمد از او سؤال کنم ، آن حضرت خود آغاز سخن کرد و فرمود : ای محمد بن مسلم در قائم اهل بیت محمد صلی الله علیه وآله وسلم به پنج پیغمبر شباهت هست : یونس بن متی ، و یوسف بن یعقوب ، و موسی ، و عیسی ، و محمد - صلواتاللَّه علیهم - ، شباهت به یونس بن متی : بازگشت از غیبت در وضع و قیافه جوانی در سنّ پیری .
و شباهت به یوسف بن یعقوب : غیبت از خاص و عام و مخفی ماندن از برادران و مشکل شدن امر بر پدرش یعقوب با وجود نزدیکی مسافت بین او و پدرش و خاندان و پیروانش .
و امّا شباهت به موسی : ترسیدن مدام و طولانی شدن غیبت و مخفی ماندن ولادت و خستگی شیعیانش پس از او - از اذیتها و خواریهای فراوانی که دیدند تا اینکه خداوند عزّ و جل اجازه ظهورش داد و بر دشمن تأیید و یاریش فرمود - .
و شباهت به عیسی : اختلافات درباره او که گروهی گفتند : متولد نشده و گروهی گفتند : مرده ، و عدّهای پنداشتند : کشته و اعدام شده است .
و امّا شباهت به جدّش محمّد مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم : شمشیر کشیدن و قیام با سلاح و کشتن دشمنان خدا و رسول و جبّارها و طاغوتها و او با شمشیر و رعب یاری میشود ، و هیچ پرچمی از او برنمیگردد ، و از جمله نشانههای قیام او : خروج سفیانی از شام ، و خروج یمانی ، و صیحه آسمانی در ماه رمضان ، و آواز دهندهای که از سوی آسمان به نام او و پدرش ندا کند ( 8 ) .
مکیال المکارم ج1ص63
1 ) بحارالانوار ، 95 / 333 .
2 ) بحارالانوار ، 52 / 361 .
3 ) سوره انفال ، آیه 39 .
4 ) کافی ، 8 / 201 .
5 ) بحار الانوار ، 52 / 57 .
6 ) طرید و شرید دو لقب از القاب مولای ما حضرت حجّت علیه السلام است ، و همین طور مَوْتُور ، و منظور از پدر - در این حدیث - حسین بن علی علیهما السلام است یا تمام پدران امام زمان عجلاللَّه فرجه . ( محمد الموسوی ) .
7 ) کمال الدین ، 2 / 432 . شایان ذکر است که عموی آن حضرت عجّل اللَّه فرجه ، امامزاده بزرگوار جناب ابوجعفر سیّد محمّد فرزند امام هادی علیهما السلام است که قبر شریفش در نزدیکی سامره زیارتگاه خاصّ و عام است . ( مترجم ) .
8 ) کمال الدین ، 1 / 327 .
زهد آن حضرت
در کافی به سند خود از حَمّاد بن عثمان روایت کرده که گفت : در محضر منور حضرت ابوعبداللَّه صادق علیه السلام بودم مردی به آن جناب عرضه داشت : اَصْلَحَکَ اللَّهُ یاد کردهای که علی بن ابیطالب علیه السلام لباس خشن و زبر میپوشید ، لباس چهار درهمی به تن میکرد و امثال اینها . . . و حال آنکه لباس نو در بر تو میبینم ؟ فرمود : علی بن ابیطالب در زمانی آن طور لباس میپوشید که انگشتنما و مورد انکار مردم نبود ، ولی اگر امروز مثل آن لباس پوشیده شود انگشتنما میشود . پس بهترین لباس هر زمان لباس همان زمان است مگر اینکه وقتی قائم ما اهلالبیت علیهم السلام بپاخیزد لباسهای علی علیه السلام را در بر میکند و روش او را پیش میگیرد ( 1 ) .
گویم : شاید منظور امیرالمؤمنین علی علیه السلام همین باشد ، در عبارتی که به ابوعبداللَّه جدلی فرموده است که : آیا خبر ندهم تو را به أنف و عین مهدی ؟ عرضه داشت : آری . پس آن حضرت دست به سینه خود زد و فرمود : من .
زیرا که أنف به معنی سیّد و آقا در امور؛ و عین به معنی آن است که مثل خود شئ باشد . پس آن حضرت انف مهدی است یعنی مقتدای او در افعالش و عین او ، انگار خود اوست در زهد و عبادت و شیوه و شجاعت و سایر خصوصیات و ویژگیهای آن حضرت . و این استعمال شایع و متعارف است که در محاورات و گفتگوهای معمولی نیز راه دارد ، مثلا به چیزی که شباهت کاملی به چیز دیگر دارد ، میگویند این عین آن است ، و امّا اینکه انف در لغت عرب به معنی سیّد و مقتدی میباشد در گفته شاعر شاهد دارد که گفته : قَوْمٌ هُمُ الْاَنْفُ وَ الْأَذْنابُ غَیْرُهُمُ . . . ؛ قومی که انف و مقتدا هستند و دنبالهگان غیر آنان میباشند .
و در همان کتاب نیز از مُعَلّی بن خُنَیس روایت شده که گفت : روزی به حضرت ابوعبداللَّه صادق علیه السلام گفتم : قربانت شوم ، آل فلان ( یعنی بنیالعباس ) را بیاد آوردم و آن نعمتهایی که در آن هستند پس با خود گفتم : اگر ریاست دست شما بود ما هم با شما در نعمت بودیم و زندگی خوش داشتیم . فرمود : هیهات ای معلی ، قسم به خداوند که اگر زمام امور در دست ما بود جز بیداری شبها و گشت و گذار و فعالیت روزها و جامه زبر پوشیدن و غذای سخت خوردن چیز دیگری نبود ، پس این امر از ما برکنار شد ، آیا جز این مورد هرگز دیدهای که خداوند متعال بردن حقی را نعمت قرار دهد ؟ ( 2 ) .
و در بحار از شیخ طوسی به سند خود از ابوبصیر از حضرت امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود : برای خروج قائم علیه السلام چرا عجله میکنند ؟ به خدا قسم لباسش جز زبر و غذایش غیر از جو سبوسدار نیست ، [خروج] او جز با شمشیر و مرگ در سایه شمشیر نخواهد بود ( 3 ) .
و از همان کتاب از حضرت رضا علیه السلام منقول است که فرمود : شما امروزه راحتی بیشتری دارید از آن هنگام . راوی عرضه داشت : چطور ؟ فرمود : اگر قائم علیه السلام بپاخیزد جز خون و عرق و رنج چیزی نیست . مردم سوار بر اسبها هر سوی خواهند تاخت . لباس قائم علیه السلام زبر و غذایش سخت خواهد بود ( 4 ) .
مکیال المکارم ج1ص90
1 ) کافی ، 1 / 411 .
2 ) کافی ، 1 / 410 .
3 ) بحار الانوار ، 52 / 354 .
4 ) بحار الانوار ، 52 / 358 .
خلق آن حضرت
در بحار از نعمانی به سند خود از ابووائل آمده که گفت : امیرمؤمنان علی علیه السلام به حسین علیه السلام نگاهی افکند و فرمود : این فرزندم سیّد است همچنان که رسولاللَّه صلی الله علیه وآله وسلم او را سیّد نامید ، و خداوند از صُلب و نسل او مردی را خواهد آفرید که همنام پیامبر شماست در خلقت و خوی شبیه اوست ، به هنگام غفلت از ناحیه مردم و میراندن حقّ و آشکار نمودن ستم خروج میکند ، به خدا اگر خروج نکند گردنش زده میشود ، ( 1) با خروج او اهل و ساکنان آسمانها خوشحال میشوند ، و او مردی است پیشانی فراخ و باریک بینی و . . . ( 2) .
و از طریق مخالفین از رسولاللَّه صلی الله علیه وآله وسلم آمده که فرمود : اگر جز یک روز از دنیا نمانده باشد ، خداوند مردی را برمیانگیزد که نامش نام من و خلق و خُویَش مانند من است .
و بعضی از اخبار در بخش جمال آن حضرت گذشت ، به آنجا مراجعه شود .
و خُلق : - چنانکه در کتابهای لغت آمده - به معنی سجّیه و صفت است بنابراین منظور از اینکه خُلق آن حضرت مانند خلق پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم است شباهت آن حضرت به پیامبر در عموم صفات و خوهای پسندیده است نه در خصوص حسن معاشرت و امثال آن . مؤید این مطلب نقل مؤلّف کشف الغمّه از محمد بن یوسف شامی است که در کتاب کفایة الطالب ( 3 ) بعد از آوردن این حدیث گفته : فرمایش رسولخدا صلی الله علیه وآله وسلم که ( خلق و خویش مانند من است ) از بهترین کنایهها از انتقام مهدی علیه السلام برای دین خدا ، از کفّار است ، همانطور که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم بوده است خداوند متعال فرمود : « وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ » ( 4 ) ؛ و تو در حقیقت بر نیک خلقی عظیمی آراستهای .
سپس افزوده : محتاج و نیازمند به درگاه خداوند متعال علی بن عیسی - که خدایش مورد گذشت قرارش دهد - گوید : اینکه گفته از بهترین کنایهها . . . جای تعجب است! معلوم نیست چگونه در معنی خلق وامانده و آن را به انتقام منحصر نموده ، و حال آنکه عام است و تمام اخلاق پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را شامل میشود ، از کرم و علم و حلم و شجاعت و . . . از اخلاقیاتی که در اول این کتاب شمارش نمودهام ، عجیبتر آنکه آیه را دلیل بر گفتار خودش آورده است! ( 5 ) .
مکیال المکارم ج1ص76 1) چون ظهور اعم است از خروج با شمشیر و غیر آن ، حضرت یکی از وجوه قیام امام عصر عجلاللَّه فرجه را بیان فرمود که برای پرهیز از کشته شدن ، و برای حفظ نفس به ناچار هنگام ظهور با شمشیر خروج مینماید و گرنه دشمنان ، آن حضرت را به قتل میرسانند ، خداوند متعال دانا است . ( مؤلف ) .
2 ) بحارالانوار ، 51 / 39 .
3 ) کفایة الطالب ، 520 .
4 ) سوره قلم ، آیه 4 .
5 ) کشف الغمّة ، 3 / 275 - 276 .
خوف ( بیم ) آن حضرت
در کافی به سند خود از زراره روایت کرده که گفت : شنیدم امام صادق علیه السلام میفرمود : قائم علیه السلام را پیش از قیام غیبتی است . عرضه داشتم : چرا ؟ فرمود : او میترسد - و اشاره به شکم خود کرد - یعنی از کشته شدن میترسد ( 1 ) .
و در حدیث دیگری از زراره آمده که گفت : شنیدم حضرت صادق علیه السلام فرمود : برای آن جوان پیش از قیامش غیبتی خواهد بود . گفتم : چرا ؟ فرمود : میترسد - و به شکمش اشاره کرد - سپس فرمود : ای زراره و اوست منتظَر و او است که در ولادتش شک میکنند ، پس بعضی میگویند : پدرش بدون بازمانده از دنیا رفت ، و بعضی از آنها میگویند : در حالی که در شکم مادر بود پدرش فوت کرد ، و بعضی میگویند دو سال پیش از فوت پدرش متولد شد ، مگر اینکه خداوند عزّ و جل دوست دارد که شیعه را امتحان کند ، پس در آن هنگام است که تشکیک و توهُّم اهل باطل آغاز میشود .
زراره میگوید : پرسیدم اگر آن زمان را درک کردم چه عملی انجام دهم ؟ فرمود : ای زراره اگر آن زمان را درک کردی این دعا را بخوان : « اَللَّهُمَّ عَرِّفْنی نَفْسَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی نَفْسَکَ لَمْ اَعْرِفْ نَبِیَّکَ اَللَّهُمَّ عَرِّفْنی رَسُولَکَ فَاِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَکَ اَللَّهُمَّ عَرِّفْنی حُجَّتَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دینی » ؛ پروردگارا تو مرا به خود شناسا کن که اگر خودت را به من نشناسانده بودی پیامبرت را نمیشناختم ، پروردگارا تو رسولت را به من بشناسان که اگر رسول خود را به من معرّفی نمیکردی حجّت تو را نمیشناختم ، پروردگارا حجّت خودت را به من بشناسان که اگر حجّتت را به من نمیشناساندی از دین خود گمراه بودم ( 2 ) .
میگویم : در حدیث دیگری این دعا به این صورت آمده : « اَللَّهُمَّ عَرِّفْنی نَفْسَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی نَفْسَکَ ، لَمْ اَعْرِفْکَ ، اَللَّهُمَّ عَرِّفْنی نَبِیَّکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی نَبِیَّکَ ، لَمْ اَعْرِفْهُ قَطُّ ، اَللَّهُمَّ عَرِّفْنی حُجَّتَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دینی » ؛ خدایا خودت را به من بشناسان که اگر خودت را به من نشناسانده بودی ، تو را نشناخته بودم ، خدایا پیامبرت را به من بشناسان که اگر پیامبرت را به من نشناسانده بودی هرگز او را نمیشناختم ، خدایا حجّت خودت را به من بشناسان که اگر تو او را به من نمیشناساندی از دینم گمراه میشدم ( 3 ) .
و در کافی ضمن خطبهای از امیرالمؤمنین علیه السلام آمده : و تو ای پروردگار زمینت را از حجّتت بر آفریدگانت خالی نمیگذاری چه ظاهر باشد که اطاعت نشود ، یا ترسان گمنام ، تا حجّت تو باطل نگردد و دوستانت پس از هدایت گمراه نگردند ( 4 ) .
در بخش دوم از امام موسی بن جعفر علیه السلام روایتی گذشت که فرمود : او پنجمین فرزند من است او را غیبتی است طولانی به خاطر ترس بر خودش .
و در کمال الدین به سند خود از حضرت امام سجّاد علیه السلام آمده که فرمود : در حضرت قائم علیه السلام از هفت پیغمبر شیوه و روش هست ، شیوهای از پدرمان آدم و شیوهای از ابراهیم و شیوهای از موسی و شیوهای از عیسی و شیوهای از ایّوب و شیوهای از محمد صلیاللَّه علیه و آله و علیهم ، امّا از آدم و نوح طول عمر ، و امّا از ابراهیم مخفی بودن ولادت و دوری از مردم ، و از موسی ترس و غیبت ، و امّا از عیسی به اختلاف افتادن مردم درباره او ، و امّا از ایّوب فرج بعد از ابتلاء و امتحان ، و امّا از محمّد صلی الله علیه وآله وسلم خروج و قیام با شمشیر ( 5 ) .
و در همان کتاب از حضرت ابوجعفر باقر علیه السلام منقول است که فرمود : در صاحب این امر چهار سنّت از چهار پیغمبر هست ، سنّتی از موسی و سنّتی از عیسی و سنّتی از یوسف و سنّتی از محمد صلی الله علیه وآله وسلم ، امّا از موسی ترسان بودن و اما از یوسف زندان [غیبت ]و از عیسی اینکه گفته میشود مرده - در حالی که نمرده باشد - و امّا از محمّد صلی الله علیه وآله وسلم خروج و قیام با شمشیر ( 6 ) .
و در همان کتاب از حضرت صادق علیه السلام از پدرش علیهما السلام روایت شده که فرمود : هرگاه قائم علیه السلام بپاخیزد خواهد گفت : « فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لی رَبّی حُکْماً وَ جَعَلَنی مِنَ الْمُرْسَلینَ » ( 7 ) ؛ پس آن هنگام از شما فرار کردم وقتی که از شما ترسیدم پس خداوند به من حکمت آموخت و مرا از فرستادگان قرار داد ( 8 ) .
و نیز در همان کتاب به سند خود از زراره آمده که گفت شنیدم : حضرت صادق جعفر بن محمد علیه السلام میفرمود : برای قائم علیه السلام پیش از آنکه قیام کند غیبتی هست ، عرضه داشتم : قربانت گردم چرا ؟ فرمود : میترسد - و به شکم و گردن خود اشاره کرد - ( 9) .
و در کتاب المَحجّه از امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریفه : « وَعَدَاللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْاَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُ و نَنی لا یُشْرِکُونَ بی شَیْئاً » ( 10 ) ؛ خداوند به کسانی از شما که ایمان دارند و عمل صالح بجای آورند وعده داده که در زمین خلافت دهد ، چنانکه امم صالح پیامبران گذشته جانشین پیشینیان خود شدند ، و دینی که برای آنان پسندیده بر همه جا مسلّط و نافذ گرداند ، و بر همه مؤمنان پس از ترس و هراس از دشمنان ، ایمنی کامل عطا فرماید که مرا عبادت کنند و بدون هیچ گونه شرک پرستش نمایند .
آمده که فرمود : یعنی قائم و اصحاب او ( 11 ) .
مکیال المکارم ج1ص77
1) کافی ، 1 / 337 .
2 ) کافی ، 1 / 337 .
3 ) بحارالانوار ، 53 / 187 .
4 ) کافی ، 1 / 339 .
5 ) کمال الدین ، 1 / 322 .
6 ) کمال الدین ، 1 / 326 .
7 ) سوره شعراء ، آیه 21 .
8 ) کمال الدین ، 1 / 328 .
9 ) کمال الدین ، 2 / 346 .
10 ) سوره نور ، آیه 55 .
11 ) المحجّه ، 148 .
دعا برای محبین
شنیدن دعای قائم علیه السّلام توسط سید ابن طاوس (ره)
و نیز سیّد جلیل القدر مذکور- قدس اللّه روحه- در اواخر کتاب مهج الدعوات «1» فرموده: «بودم من در سرّ من رأی، پس شنیدم در سحر، دعای قائم علیه السّلام را. پس حفظ کردم از آن جناب، دعا را از برای آنکه ذکر کرده بود او را از زندهها و مردهها و ابقهم یا فرمود:
«و احیهم فی غرنا و ملکنا.» یا فرمود: «سلطاننا و دولتنا» و بود این قصّه در شب چهارشنبه سیزدهم ذی القعده سنه ششصد و سی و هشت.»
نجم الثاقب، محدث نوری ،ج2،ص:535
(1). مهج الدعوات، ص 296.
عدالت اجتماعی
مژده پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله بظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه» ابو سعید خدری از پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله نقل کرده که فرمود: شما را مژده بظهور مهدی میدهم که بهنگام انقلاب احوال مردم و اوضاع متزلزل، قیام کند و زمین را پر از عدل و داد نماید چنان که از ظلم و ستم پر شده باشد. ساکنان آسمان و زمین از حکومت او راضی خواهند بود. و علی السویه اموال را میان مردم قسمت کند.
مهدی موعود، ترجمه بحار الأنوار ،متن،ص:295
سخاوت آن حضرت
در بحار از شیخ نعمانی از حضرت ابوجعفر باقر علیه السلام روایت شده که فرمود : گویا میبینم که این دین شما از شما روی گردان و در خون خود غوطهور است ، و هیچ کس نتواند آن را به شما بازگرداند مگر مردی از اهل البیت که هر سال دو بار بر شما بخشش خواهد کرد و هر ماه دو نوع روزی به شما خواهد داد ، در زمان او به شما حکمت عطا میشود به حدّی که زن در خانه خودش نشسته باشد و از روی کتاب خدا و سنّت پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم حکم نماید ( 1 )
و در حدیث دیگری از آن حضرت آمده که : تمام اموال دنیا از ظاهر و باطن زمین به نزد آن جناب جمع میگردد و به مردم گفته میشود : بیایید این چیزی است که شما به خاطر آن خویشاوندیتان را قطع کردید ، و خونهای به ناحق ریختید و در راه به دست آوردن آن حرامها مرتکب شدید .
پس آن حضرت ثروتی به آنها میبخشد که هیچ کس پیش از او چنین نبخشیده باشد ( 2 ) .
و از پپغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم روایتی از طریق عامّه منقول است که فرمود : مردی نزد مهدی میآید و میگوید : به من عطایی فرمای ، پس به مقداری که آن شخص بتواند حمل نماید لباسش را پر میکند ( 3 ) .
و در حدیث دیگری از طریق آنها آمده که : پولها در آن هنگام انباشته است که شخصی برمیخیزد و میگوید : ای مهدی به من چیزی بده . میفرماید : برگیر ( 4) .
و در غایه المرام از طریق آنها از رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم روایت است که در حدیث ابوسعید خدری آمده : پولها و اموال در آن روز انباشته خواهد بود ، کسی که به نزد او میآید و درخواستی دارد ، آنقدر که بتواند حمل کند ، به او میدهد ( 5 ) .
و در حدیث دیگری از ابوهریره آمده که گفت : رسولخدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود : در آخرالزمان خلیفهای خواهد بود که بیشماره بخشش میکند ( 6 ) .
میگویم : در بحث کرم آن جناب مطالبی مناسب با این خواهد آمد . اِنْ شاء اللَّه تَعالی و چه خوش گفتهاند :
بَنَتِ الْمَکارِمُ وَسطَ کَفّکَ مَنْزِلاً
فَجَمیعُ مالِکَ لِلْاَنامِ مُباحٌ
وَ اِذَا الْمَکارِمُ اَقْفَلَتْ اَبْوابَها
یَوْماً فَاَنْتَ لِقفلها مِفْتاحٌ
مکارم اخلاق میان کف دستت منزل گرفتهاند ، [گوئی] پس همه مال تو برای مردم مباح است .
و اگر روزی مکارم درهای خود را قفل کند و ببندد پس تو برای آن قفلها کلید هستی .
و دیگری گفته :
هُوَ البَحْرُ مِنْ اَیِّ النَّواحی اَتَیتَه
وَ لُجَّتُهُ الْمَعْرُوفُ وَ الْبِرُّ ساحِلُه
تَعَوَّدَ بَسْطَ الْکَفِّ حَتّی لَو اَنَّهُ
اَرادَ اِنْقباضاً لَمْ تُطِعْهُ أَنامِلُه
فَلَوْ لَمْ یَکُنْ فی کَفِّهِ غَیرَ نَفْسِهِ
لَجادَ بِها فَلْیَتَّقِ اللَّهَ سائلُه
او دریا است از هر طرف [که خواهی] به سوی او آیی ، و امواجش نیکی و کرانهاش احسان است .
به گشاده دست بودن عادت کرده به طوری که اگر بخواهد دست خود را ببندد انگشتانش یاری نمیکنند .
و اگر هر آینه در کفش چیزی جز روانش نباشد ، همان را خواهد بخشید ، پس درخواست کنندهاش باید از خدا بترسد [و پروا کند که هر چیزی از او نخواهد] .
و نگارنده این کتاب - که خداوند او را مورد عفو قرار دهد - به تضمین این شعر سروده است :
اِنَّ الَّذی خَلَقَ المکارمَ حازها فی ذَاتِ آدَم لِلْاِمامِ الْقائِمِ
همانا آنکه نیکیها را آفرید همه آنها را در ذات آدم علیه السلام برای امام قائم عجلاللَّه فرجه ، فراهم آورد .
مکیال المکارم ج1ص93
1 ) بحار الانوار ، 52 / 352 و غیبت نعمانی ، 125 .
2 ) بحار الانوار ، 52 / 390 .
3 ) بحار الانوار ، 51 / 88 .
4 ) بحار الانوار ، 51 / 88 .
5 ) غایة المرام ، 698 .
6 ) غایة المرام ، 698 .
احادیث
روایات پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در نصّ بر قائم علیه السّلام و اینکه او دوازدهمین امام است
جابر بن یزید جعفیّ گوید از جابر بن عبد اللَّه انصاری شنیدم که میگفت:
وقتی که خدای تعالی بر پیامبرش این آیه را فرو فرستاد که «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواأَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» گفتم: یا رسول اللَّه! خدا و رسولش را شناختهایم، پس اولو الأمری که خداوند طاعت آنها را مقرون به طاعت خود کرده چه کسانی هستند؟ فرمود: ای جابر آنها جانشینان من و ائمّه مسلمین پس از من هستند، اوّل ایشان علیّ بن أبی طالب است و بعد از او حسن و حسین و علیّ بن الحسین و محمّد بن علیّ- که در تورات به باقر معروف است و تو ای جابر او را میبینی و آنگاه که او را دیدار کردی سلام مرا به او برسان- و پس از او جعفر بن محمّد صادق و موسی بن جعفر و علیّ بن موسی و محمّد بن علیّ و علیّ ابن محمّد و حسن بن علیّ و پس از او همنام و هم کنیه من حجّة اللَّه در زمینش و بقیّة اللَّه در بین عبادش، فرزند حسن بن علیّ ائمّه مسلمین خواهند بود، او کسی است که خدای تعالی مشرق و مغرب زمین را به دست او بگشاید، او کسی است که از شیعیان و اولیائش غایب شود، غیبتی که بر عقیده به امامت او باقی نماند مگر کسی که خداوند قلبش را به ایمان امتحان کرده است. جابر گوید: گفتم: یا رسول اللَّه! آیا در غیبت او برای شیعیانش انتفاعی هست؟ فرمود: آری، قسم به خدایی که مرا به نبوّت مبعوث فرمود به نور او استضائه میکنند و به ولایت او دردوران غیبتش منتفع میشوند مانند انتفاع مردم از خورشیدی که در پس ابر است، ای جابر! این سرّ مکنون خداوند و علم مخزون اوست، آن را از غیر اهلش بپوشان.(1)
- عبد اللَّه بن عبّاس از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کند که فرمود: خدای تعالی بر زمین نگاهی افکند و مرا از آن میان برگزید و پیامبر گردانید، سپس دوم بار نظری افکند و علیّ را برگزید و او را امام گردانید، سپس به من فرمان داد که او را برادر و ولیّ و وصیّ و خلیفه خود سازم، پس علیّ از من است و من از علیّ، و او شوهر دخترم فاطمه و پدر دو سبطم حسن و حسین است، بدانید که خدای تعالی مرا و ایشان را حجّتهای بر بندگانش قرار داده است و از فرزندان حسین امامانی را قرار داده است که به امر من قیام کنند و وصیّت مرا نگهدارند و نهمین آنها قائم اهل بیتم و مهدی امّتم است که در شمایل و اقوال و افعال شبیهترین مردم به من است، او پس از غیبتی طولانی و حیرتی گمراهکننده ظهور کند و دین خدای تعالی را چیره گرداند و به یاری خدا و نصرت ملائکه خدا مؤیّد باشد، زمین را از عدل و داد آکنده سازد همان گونه که پر از ظلم و جور شده باشد.(2) سلمان فارسی گوید: بر پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم وارد شدم و حسین بن علی بر دامنش بود و او دو چشمش را میبوسید و دهانش را میمکید و میفرمود: توسروری و پسر سرور! تو امامی و فرزند امام! تو برادر امامی و پدر امامان! تو حجّة اللّهی و فرزند حجّت اللَّه! و پدر حجّتهای نهگانهای که از صلب توست و نهمین آنها قائم ایشان است. (3)
- از علیّ علیه السّلام روایت است که گفت: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: ائمّه پس از من دوازده تن هستند که اوّل ایشان تویی ای علیّ! و آخر آنها قائمی است که خدای تعالی بر دستهای او مشارق و مغارب زمین را فتح کند. (4)
جابر بن عبد اللَّه انصاری از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کند که فرمود: مهدی ازفرزندان من است اسم او اسم من و کنیه او کنیه من است، از نظر خلق و خلق شبیهترین مردم به من است، برای او غیبت و حیرتی است که امّتها در آن گمراه شوند، سپس مانند شهاب ثاقب پیش آید و زمین را پر از عدل و داد نماید همان گونه که پر از ظلم و جور شده باشد. (5)
امام باقر علیه السّلام از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کند که فرمود: خوشا بر احوال کسی که قائم اهل بیت مرا ادراک کرده و در غیبت و پیش از قیامش پیرو او باشد، دوستانش را دوست بدارد و با دشمنانش دشمن باشد، چنین کسی در روز قیامت از رفقا و دوستان من و گرامیترین امّت من خواهد بود. (6)
- امام صادق از پدران بزرگوارشان از رسول خدا صلوات اللَّه علیهم اجمعین روایت کند که فرمود: مهدیّ از فرزندان من است اسم او اسم من و کنیه او کنیه من است. از نظر خلق و خلق شبیهترین مردم به من است، برای او غیبت و حیرتی است تا به غایتی که مردم از ادیانشان گمراه شوند، آنگاه مانند شهاب ثاقب پیش آید و زمین را پر از عدل و داد کند همان گونه که پر از ظلم و جور شده باشد. (7) 1-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج1، ص: 475
2-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج1، ص: 485
3-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج1، ص: 494
4-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج1، ص: 529
5-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج1، ص: 535
6-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج1، ص: 535
7-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج1، ص: 535
اخبار امیر المؤمنین علیه السّلام از غیبت امام دوازدهم علیه السّلام
- اصبغ بن نباته گوید: بر امیر المؤمنین علیه السّلام وارد شدم و دیدم در اندیشه فرورفته و با انگشت بر زمین خطّ میکشد، گفتم ای امیر المؤمنین چرا شما را اندیشناک میبینم و چرا بر زمین خط میکشید؟ آیا به زمین و خلافت در آن رغبتی دارید؟ فرمود: لا و اللَّه، نه به آن و نه به دنیا هیچ روزی رغبتی نداشتهام و لیکن در مولودی اندیشه میکنم که از سلاله من و یازدهمین فرزند من است او مهدیّ است و زمین را پر از عدل و داد میسازد همان گونه که پر از ظلم و جور شده باشد، او را غیبت و حیرتی است که اقوامی در آن گمراه شده و اقوامی دیگر در آن هدایت یابند. گفتم: ای امیر المؤمنین! چنین چیزی واقع خواهد شد؟
فرمود: آری، همان گونه که او آفریده شده دارای غیبت نیز خواهد بود، تو از کجا این امر را میدانی؟ ای اصبغ! آنها بهترین این امّت به همراه نیکان این عترت خواهند بود، گفتم: بعد از آن چه خواهد شد؟ فرمود: سپس خداوند هر چه بخواهد کند که او را ارادت و غایات و نهایاتی است.(1)
- اصبغ بن نباته گوید امیر المؤمنین علیه السّلام از قائم علیه السّلام یاد کرد و فرمود: او غایب خواهد شد تا به غایتی که نادان گوید: خداوند را در آل محمّد حاجتینیست. (2)
- عبد العظیم حسنیّ از امام جواد از آباء بزرگوارشان از امیر المؤمنین علیه السّلام چنین روایت کند: برای قائم ما غیبتی است که مدّتش طولانی است، گویا شیعه را در دوران غیبت او میبینم که جولان میدهد مانند جولان چهارپایان، چراگاه را میجویند امّا آن را نمییابند، بدانید هر که در آن دوران در دینش استوار باشد و قلبش به واسطه طول غیبت امامش سخت نشود او در روز قیامت هم درجه من است. سپس فرمود: هنگامی که قائم ما قیام کند بیعت احدی بر گردن او نیست و به این دلیل است که ولادتش پنهان است و شخص او غایب میشود.
علیّ بن احمد بن موسی نیز همین حدیث را برای ما روایت کرده است. (3)
- حسین بن خالد گوید امام رضا از پدران بزرگوارشان از علیّ علیه السّلام روایت کند که فرمود: ای حسین! نهمین از فرزندان تو همان قائم به حقّ است کسی که آشکارکننده دین و بسط دهنده عدل است، حسین علیه السّلام گوید: گفتم یا
امیر المؤمنین! آیا آن واقع خواهد شد؟ فرمود: سوگند به خدایی که محمّد را به نبوّت مبعوث کرد و او را بر جمیع خلایق برگزید آن واقع خواهد گردید و لیکن پس از غیبت و حیرتی که جز مخلصین کسی در آن استوار نمیماند، کسانی که مباشر روح الیقین هستند و خداوند پیمان ولایت ما را از آنها گرفته و ایمان را در قلوبشان نگاشته و آنان را به واسطه روحی از جانب خود مؤیّد داشته است. (4)
1-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج1، ص: 562
2-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج1، ص: 562
3-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج1، ص: 564
4-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج1، ص: 566
روایات امام مجتبی علیه السّلام در باره غیبت امام دوازدهم علیه السّلام
- ابو سعید عقیصا گوید: وقتی امام حسن علیه السّلام با معاویه مصالحه کرد، مردم به نزد او آمدند و بعضی از آنها امام را به واسطه بیعتش مورد سرزنش قرار دادند، امام علیه السّلام فرمود: وای بر شما، چه میدانید که چه کردم؟ به خدا سوگند این
عمل برای شیعیانم از آنچه که آفتاب بر آن بتابد و غروب کند بهتر است، آیا نمیدانید که من امام مفترض الطّاعه بر شما هستم و به نصّ رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم یکی از دو سروران جوانان بهشتم؟ گفتند: آری، فرمود: آیا میدانید که وقتی خضر علیه السّلام کشتی را سوراخ کرد و دیوار را بپا داشت و آن جوان را کشت، این اعمال موجب خشم موسی بن عمران گردید چون حکمت آنها بر وی پوشیده بود؟ امّا آن اعمال نزد خدای تعالی عین حکمت و صواب بود؟ آیا میدانید که هیچ یک از ما ائمّه نیست جز آنکه بیعت سرکش زمانش بر گردن اوست مگر قائمی که روح اللَّه عیسی بن مریم پشت سر او نماز میخواند؟ خداوند ولادت او را مخفی میسازد و شخص او نهان میشود تا آنگاه که خروج کند بیعت احدی بر گردن او نباشد. او نهمین از فرزندان برادرم حسین است و فرزند سرور کنیزان، خداوند عمر او را در دوران غیبش طولانی میگرداند، سپس با قدرت خود او را در صورت جوانی که کمتر از چهل سال دارد ظاهر میسازد تا بدانند که خداوند بر هر کاری توانا است.
کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج1، ص: 583
روایات امام حسین علیه السّلام در باره دوازدهمین امام و غیبت او
- عبد اللَّه بن عمر گوید: از حسین بن علیّ علیهما السّلام شنیدم که میفرمود: اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد خداوند آن روز را به قدری طولانی فرماید تا آنکه مردی از فرزندان من خروج نماید و زمین را از عدل و داد آکنده0 (1)
عبد الرّحمن بن سلیط گوید: امام حسین علیه السّلام فرمود: از ما خاندان دوازده مهدیّ خواهد بود که اوّلین آنها امیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب است و آخرین آنها نهمین از فرزندان من است و او امام قائم به حقّ است و خدای تعالی زمین را به واسطه او پس از موت زنده کند و دین حقّ را به دست او بر همه ادیان چیره نماید گرچه مشرکان را ناخوش آید، او را غیبتی است که اقوامی در آن مرتدّ شوند و دیگرانی در آن پابرجا باشند و اذیّت شوند و به آنها بگویند: اگر راست میگوئید این وعده چه وقت عملی شود؟ بدانید کسی که در دوران غیبت او بر آزار و تکذیب صابر باشد مانند مجاهدی است که با شمشیر پیشاروی رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مجاهده کرده است.
1-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج1، ص: 585
2-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج1، ص: 584
روایات امام سجّاد علیه السّلام در باره دوازدهمین امام و غیبت او
- ابو خالد کابلیّ [ملقب به کنکر] گوید: بر مولای خود امام زین العابدین علیه السّلام وارد شدم و بدو گفتم: یا ابن رسول اللَّه! کسانی که خدای تعالی طاعت و مودّتشان را واجب ساخته و اقتدای به آنان را پس از پیامبر اکرم واجب گردانیده است چه کسانی هستند؟ فرمود: ای کنکر! اولی الامری که خدای تعالی آنها را ائمّه مردم گردانیده و طاعتشان را بر آنها واجب ساخته است عبارتند از: امیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام سپس حسن و سپس حسین دو فرزند علیّ بن أبی طالب سپس امر به ما منتهی گردید و بعد سخنی نفرمود.
گفتم ای سرورم! از امیر المؤمنین علیّ علیه السّلام برای ما روایت شده است که زمین
از حجّت خدای تعالی بر بندگانش خالی نمیماند، حجّت و امام پس از شما کیست؟ فرمود: فرزندم محمّد و نام او در تورات باقر است و علم را موشکافانه میشکافد، او حجّت و امام پس از من است و پس از محمّد فرزندش جعفر و او را در آسمانها صادق میگویند، گفتم: ای سرورم! چرا نام او صادق شده است در حالی که همه شما صادق هستید؟ فرمود: پدرم از پدرانش از رسول خدا- صلوات اللَّه علیهم اجمعین- روایت فرموده است: آنگاه که فرزندم جعفر بن محمّد بن علیّ ابن حسین بن علیّ بن أبی طالب متولّد شد نامش را صادق بگذارید که پنجمین از سلاله او فرزندی است که نامش جعفر است که از روی تجرّی بر خدای تعالی و دروغ بستن بر او ادّعای امامت میکند و او نزد خدا جعفر کذّاب و مفتری بر خدای تعالی است و مدّعی مقامی است که اهل آن نیست و مخالف پدر خویش و حسود بر برادر خود است او کسی است که میخواهد در هنگام غیبت ولیّ خدای تعالی او را بر ملا سازد، سپس علیّ بن الحسین علیهما السّلام به سختی گریست آنگاه فرمود: گویا جعفر کذّاب را میبینم که طاغی زمانش را وادار میکند تا در امر ولی اللَّه و غایب در حفظ الهی و موکّل بر حرم پدرش تفتیش کند به خاطر جهلی که بر ولادت او دارد، و حرصی که بر قتل او دارد اگر به او دسترسی یابد، و طمعی که به میراث او دارد تا آن را به ناحقّ غصب کند.
ابو خالد گوید: گفتم: یا ابن رسول اللَّه! آیا چنین چیزی واقع خواهد شد؟
فرمود: به خدا سوگند واقع خواهد شد و آن در صحیفهای که نزد ماست مکتوب است، صحیفهای که در آن ذکر محنتهایی است که بر ما پس از رسول خدا جاری میشود. ابو خالد گوید: گفتم: یا ابن رسول اللَّه! بعد از آن چه خواهد شد؟
فرمود: آنگاه غیبت ولیّ خدا طولانی خواهد شد او دوازدهمین از اوصیای رسول- خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمّه پس از اوست. ای ابا خالد! مردم زمان غیبت آن امام که معتقد به امامت و منتظر ظهور او هستند از مردم هر زمانی برترند، زیرا خدای تعالی عقل و فهم و معرفتی به آنها عطا فرموده است که غیبت نزد آنان به منزله مشاهده است، و آنان را در آن زمان به مانند مجاهدین پیش روی رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که با شمشیر به جهاد برخاستهاند قرار داده است، آنان مخلصان حقیقی و شیعیان راستین ما و داعیان به دین خدای تعالی در نهان و آشکارند، و فرمود:
انتظار فرج خود بزرگترین فرج است.
سند از امام زین العابدین علیه السّلام روایت شده است که فرمودند:
ولادت قائم ما بر مردم پنهان است تا به غایتی که بگویند: هنوز متولد نشده است، تا وقتی که ظهور کند بیعت کسی بر گردنش نباشد.
عمرو بن ثابت گوید: امام زین العابدین علیه السّلام فرمود: کسی که در غیبت قائم ما بر موالات ما پایدار باشد، خدای تعالی اجر هزار شهید از شهدای بدر و احد به وی عطا فرماید.
ثابت ثمالیّ از امام سجّاد علیه السّلام روایت کند که فرمود: این آیه در باره ما نازل شده است: «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ» و این آیه نیز در باره ما نازل شده است: «وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِهِ»و امامت تا روز قیامت در نسلحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهم السّلام است، و برای قائم ما دو غیبت است که یکی از دیگری طولانیتر است، امّا غیبت اوّل شش یوم یا شش ماه یا شش سال به طول میانجامد و امّا غیبت دیگر طولانی میشود تا به غایتی که بیشتر معتقدین به آن امام از این امر باز گردند و بر آن ثابت نمانند مگر کسی که یقینش قوی و معرفتش درست باشد و در دلش حرجی از آنچه حکم میکنیم نبوده و تسلیم ما اهل بیت باشد.
کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج1، ص: 587
روایات امام باقر علیه السّلام در باره امام دوازدهم علیه السّلام و غیبت او
امّ هانی گوید: امام باقر علیه السّلام را ملاقات کردم و از تأویل این آیه پرسش نمودم: «فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ الْجَوارِ الْکُنَّسِ» فرمود: امامی است که در زمان خود پس از منقضی شدن کسانی که او را میشناسند در سال دویست و شصت غایب میشود، سپس مانند شهاب نورانی در شبی ظلمانی پدیدار میگردد، و اگر او را دیدی چشمانت روشن باد! کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج1، ص: 595
- ابو بصیر از امام باقر علیه السّلام روایت کند که در تفسیر این کلام خدای تعالی «قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ» فرمود: این آیه در باره امام قائم علیه السّلام نازل شده است میفرماید: اگر امامتان از شما غائب شود و ندانید که او کجاست، چه کسی امام ظاهری برای شما خواهد آورد؟ تا اخبار آسمان و زمین و حلال و حرام خدای تعالی را برای شما بیاورد، سپس فرمود: به خدا سوگند تأویل این آیه هنوز نیامده است و ناگزیر باید بیاید.(1) - ابو الجارود گوید: امام باقر علیه السّلام به من فرمود: ای ابو الجارود! چون فلک دوّار بچرخد و مردم بگویند: قائم مرده و یا هلاک شده و در کدام وادی سلوک میکند؟ و طالب بگوید: کجا قائمی وجود دارد و استخوانهای او نیز پوسیده است، در این هنگام بدو امیدوار باشید و چون دعوت او را شنیدید نزد او بروید گرچه به صورت سینهخیز و بر روی برف باشد.(2) - محمّد بن مسلم گوید: بر امام باقر علیه السّلام وارد شدم و میخواستم از قائم آل محمّد پرسش کنم، امام باقر علیه السّلام پیش از آنکه من سؤال کنم فرمود: ای محمّد بن مسلم! در قائم آل محمّد شباهتی با پنج تن از انبیاء وجود دارد: یونس بن متی و یوسف بن یعقوب و موسی و عیسی و محمّد صلوات اللَّه علیهم.
امّا شباهت او با یونس بن متی آن است که وقتی پس از غیبت خود در کبرسن باز میگردد جوان است، امّا شباهت او با یوسف بن یعقوب آن است که ازخاصّ و عامّ غایب میشود و از برادرانش نیز مختفی است، و امر او بر پدرش هم پوشیده است با وجود آنکه مسافت بین او و بین پدرش و خاندان و شیعیانش کم بود، امّا شباهت او با موسی دوام خوف و طول غیبت و خفاء ولادت و رنج شیعیانش پس از وی است که آزار و اذیّت و خواری میبینند تا آنکه خدای تعالی اذن ظهور دهد و او را بر دشمنانش نصرت و تأیید فرماید، امّا شباهت او با عیسی علیه السّلام اختلافی است که در باره وی صورت میبندد تا به غایتی که گروهی گویند متولّد نشده است و گروهی گویند فوت کرده است و گروهی گویند کشته شده و به صلیب آویخته شده است، و امّا شباهت او با جدّش محمّد مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم خروج او با شمشیر است و اینکه او دشمنان خدا و رسولش و جبارین و طواغیت را خواهد کشت و او با شمشیر و رعب یاری میشود و هیچ پرچمی از او باز نگردد.
و از علامات قیام او: خروج سفیانی از شام و خروج یمانی از یمن و صیحه آسمانی در ماه رمضان و ندای آسمانی است که منادی او را به نام خودش و نام پدرش میخواند.(3) - جابر جعفیّ از امام باقر علیه السّلام روایت کند که فرمود: زمانی بر مردم آید که امامشان غیبت کند و خوشا بر کسانی که در آن زمان بر امر ما ثابت بمانند.کمترین ثوابی که برای آنها خواهد بود این است که باری تعالی به آنها ندا کرده و فرماید: ای بندگان و ای کنیزان من! به نهان من ایمان آوردید و غیب مرا تصدیق کردید، پس به ثواب نیکوی خود شما را مژده میدهم، و شما بندگان و کنیزان حقیقی من هستید، از شما میپذیرم و از شما در میگذرم و برای شما میبخشم و به واسطه شما باران بر بندگانم میبارم و بلا را از آنها بگردانم، و اگر شما نبودید بر آنها عذاب میفرستادم جابر گوید گفتم: یا ابن رسول اللَّه! برترین عملی که در آن زمان مؤمن انجام میدهد چیست؟ فرمود: حفظ زبان و خانهنشینی.(4 ) - محمّد بن مسلم گوید: از امام باقر علیه السّلام شنیدم که میفرمود: قائم ما منصور به رعب است و مؤیّد به نصر، زمین برای او درنوردیده شود و گنجهای خود را ظاهر سازد، و سلطنتش شرق و غرب عالم را فرا گیرد و خدای تعالی به واسطه او دینش را بر همه ادیان چیره گرداند، گر چه مشرکان را ناخوش آید، و در زمین ویرانهای نماند جز آنکه آباد گردد و روح اللَّه عیسی بن مریم فرود آید و
پشت سر او نماز گزارد. راوی گوید گفتم: یا ابن رسول اللَّه! قائم شما کی خروج میکند؟ فرمود: آنگاه که مردان به زنان تشبّه کنند و زنان به مردان، و مردان به مردان اکتفا کنند و زنان به زنان، و صاحبان فروج بر زبر زینها سوار شوند و شهادتهای دروغ پذیرفته شود و شهادتهای عدول مردود گردد و مردم خونریزی و ارتکاب زنا و رباخواری را سبک شمارند و از اشرار بخاطر زبانشان پرهیز کنند و سفیانی از شام خروج کند و یمانی از یمن و در بیداء خسوفی واقع شود و جوانی از آل محمّد که نامش محمّد بن حسن- یا نفس زکیّه- است بین رکن و مقام کشته شود و صیحهای از آسمان بیاید و بگوید حقّ با او و شیعیان اوست، در این هنگام است که قائم ما خروج کند و چون ظهور کند به خانه کعبه تکیه زند و سیصد و سیزده مرد به گرد او اجتماع کنند و اوّلین سخن او این آیه قرآن است:
«بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» سپس میگوید: منم بقیّة اللَّه در زمین و منم خلیفه خداوند و حجّت او بر شما و هر درود فرستندهای به او چنین سلام گوید:
السّلام علیک یا بقیّة اللَّه فی ارضه
، و چون برای بیعت ده هزار مرد به گرد او اجتماع کنند خروج خواهد کرد. و در زمین هیچ معبودی جز اللَّه تعالی نباشد و در صنم و
وثن و غیره آتش در افتد و بسوزند و آن پس از غیبتی طولانی است، تا خدا بداند چه کسی در دوران غیبت از او اطاعت کرده و بدو ایمان میآورد.(5)
1-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج1، ص: 596
2-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج1، ص: 597
3-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج1، ص: 598
4-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج1، ص: 603
5-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج1، ص: 604
روایات امام موسی کاظم علیه السّلام در باره قائم علیه السّلام و غیبت او
علیّ بن جعفر از برادر خود امام کاظم علیه السّلام روایت کند که فرمود: چون پنجمین امام از فرزندان امام هفتمین غایب شود اللَّه اللَّه در دینتان مراقب باشید کسی آن را از شما زایل نسازد، ای فرزندان من! بناچار صاحب الامر غیبتی دارد تا به غایتی که معتقدان به این امر از آن بازگردند، این محنتی است که خدای تعالی خلقش را به واسطه آن بیازماید و اگر پدران و اجداد شما دینی بهتر از این میشناختند از آن پیروی میکردند. گفتم: ای آقای من! پنجمین از فرزندان هفتمین کیست؟ فرمود: ای فرزندان من! عقلهای شما از درک آن ناتوان است و
خردهای شما تاب تحمّل آن را ندارد و لیکن اگر بمانید او را درک خواهید کرد.(1) علیّ بن جعفر گوید: به برادرم امام کاظم علیه السّلام گفتم: تأویل این کلام الهی چیست: قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ. فرمود: چون امامتان مفقود گردد و او را نبینید چه خواهید کرد؟ (2) داود بن کثیر رقّی گوید: از امام کاظم علیه السّلام پرسیدم صاحب الامر کیست؟
فرمود: او مطرود و یگانه و غریب و غائب از خاندان خود و خونخواه پدرش میباشد.(3) یونس بن عبد الرّحمن گوید: بر موسی بن جعفر وارد شدم و گفتم: ای فرزند رسول خدا! آیا شما قائم به حقّ هستید؟ فرمود: من قائم به حقّ هستم و لیکن قائمی که زمین را از دشمنان خدا پاک سازد و آن را از عدل و داد آکنده سازد همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد او پنجمین از فرزندان من است و او را غیبتی طولانی است زیرا بر نفس خود میهراسد و اقوامی در آن غیبت مرتدّ شده و اقوامی دیگر در آن ثابت قدم خواهند بود.
سپس فرمود: خوشا بر احوال شیعیان ما که در غیبت قائم ما به رشته ما متمسّک هستند و بر دوستی ما و بیزاری از دشمنان ما ثابت قدم هستند، آنها از ما و ما از آنهائیم، آنها ما را به امامت و ما نیز آنان را به عنوان شیعیان پذیرفتهایم پس خوشا بر احوال آنها و خوشا بر احوال آنها بخدا سوگند آنان در روز قیامت هم درجه ما هستند.(4) 1-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج2، ص: 43
2-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج2، ص: 44
3-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج2، ص: 44
4-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج2، ص: 44
4-
روایات امام صادق علیه السّلام در باره امام دوازدهم علیه السّلام و غیبت او
صفوان بن مهران از امام صادق علیه السّلام روایت کند که فرمود: کسی که به همه امامان اقرار کند امّا مهدی را انکار کند مانند کسی است که به همه پیامبران اقرار کند امّا نبوّت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را انکار نماید. گفتند: یا ابن رسول اللَّه! مهدیّ ازفرزندان شما کیست؟ فرمود: پنجمین از فرزندان هفتمین، شخص او از شما نهان میشود و بردن نام وی بر شما روا نیست.(1) مفضّل بن عمر گوید: امام صادق علیه السّلام فرمود: خدای تعالی چهارده هزار سال پیش از آنکه خلقش را بیافریند، چهارده نور آفرید که ارواح ما بود، گفته شد: یا ابن رسول اللَّه! آن چهارده تن چه کسانی هستند؟ فرمود: محمّد و علیّ و فاطمه و حسن و حسین و ائمّه از فرزندان حسین و آخرین آنها قائمی است که پس از غیبتش قیام کند و دجّال را بکشد و زمین را از هر جور و ظلمی پاک سازد.(2) ابراهیم بن هاشم به سند خود از مفضّل بن عمر از امام صادق علیه السّلام روایت کند که فرمود: نزدیکترین و پسندیدهترین حالت بندگان به خدای تعالی آنگاه است که حجّت خدا مفقود گردد و بر بندگان آشکار نباشد و مکانش را ندانند و در آن حال عالم باشند که حجّتها و بیّنات الهی باطل نمیشود، در چنین زمانی صبح و شام متوقّع فرج باشید، و سختترین خشم خدای تعالی بر دشمنانش آنگاه است که حجّت خدا مفقود گردد و بر بندگان آشکار نباشد، و خدای تعالی میداند که اولیایش شکّ نمیکنند و اگر میدانست که آنان شکّ میکنند حجّتش را چشم بر هم زدنی از آنها غایب نمیکرد و آن بر سر بدترین مردم واقع شود.(3) صفوان بن مهران جمّال گوید: امام صادق علیه السّلام فرمود: آگاه باشید که بخدا سوگند مهدی شما غایب خواهد شد تا به غایتی که جاهل شما گوید: برای خداوند در آل محمّد علیهم السّلام نیازی نیست، سپس مانند شهاب ثاقب پیش میآید و زمین را از عدل و داد آکنده میسازد همان گونه که پر از ظلم و جور شده باشد.(4) سیّد بن محمّد حمیریّ در ضمن حدیثی طولانی گوید: به امام صادق علیه السّلام گفتم: یا ابن رسول اللَّه! از پدران بزرگوار شما در باب غیبت و درستی آن اخباری برای ما روایت شده است، به من خبر دهید که این غیبت در زمان کدام امام واقع میشود؟ فرمود: غیبت در زمان ششمین از فرزندان من واقع میشود و او دوازدهمین امام هادی پس از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است، اوّل آنان امیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب و آخرین آنها قائم به حقّ بقیّة اللَّه در زمین و صاحب الزّمان(5)
زرارة بن أعین گوید: از امام صادق علیه السّلام شنیدم که میفرمود: برای قائم پیش از آنکه قیام نماید غیبتی است، گفتم: برای چه؟ فرمود: میترسد- و با دست به شکم خود اشاره کرد- سپس فرمود: یا زراره! او منتظر است و او کسی است که مردم در ولادتش شکّ میکنند، برخی گویند او حمل است و هنوز متولّد نشده و برخی گویند غایب است و برخی گویند متولّد نشده است و برخی دیگر گویند دو سال قبل از وفات پدرش متولّد شده است، جز آنکه خدای تعالی دوست میدارد که شیعیان را امتحان کند و در این وقت است که باطلجویان شکّ کنند.
زراره گوید: فدای شما شوم! اگر آن زمان را دریافتم چه عملی را انجام دهم؟
فرمود: ای زراره! اگر آن زمان را دریافتی به این دعا مداومت کن:
«اللّهمّعرّفنی نفسک، فإنّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف نبیّک، اللّهمّ عرّفنی رسولک فإنّک إن لم تعرّفنی رسولک لم أعرف حجّتک، اللّهم عرّفنی حجّتک فإنّک إن لم تعرّفنی حجّتک ضللت عن دینی
. سپس فرمود: ای زراره بناچار نوجوانی در مدینه کشته شود، گفتم: فدای شما شوم! آیا لشکر سفیانی او را میکشد؟ فرمود: خیر، بلکه او را لشکر بنی فلان خواهد کشت، خروج میکند تا آنکه داخل مدینه میشود و مردم نمیدانند برای چه داخل شده است و او را دستگیر کرده و میکشند و چون او را از سر سرکشی و دشمنی و ستم میکشند خدای تعالی به آنها مهلت نمیدهد، و در آن هنگام منتظر فرج باشید.(6)
1-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج2، ص: 4
2-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج2، ص: 8 3-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج2، ص: 11 4-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج2، ص: 17
5-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج2، ص: 17 6-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج2، ص: 18
روایات امام رضا علیه السّلام در باره امام دوازدهم و غیبت آن حضرت علیه السّلام
ایّوب بن نوح گفت: به امام رضا علیه السّلام عرض کردم: ما امیدواریم که شما صاحب الامر باشید و خدای تعالی بدون خونریزی و شمشیر آن را به شمابازگرداند که با شما بیعت شده و سکّه بنامتان ضرب گردیده است، فرمود:
هیچ یک از ما ائمّه نیست که نامهها به نزد او آمد و شد کند و از مسائل پرسیده شود و با انگشتان بدو اشاره کنند و اموال به نزد وی حمل شود جز آنکه به خدعه کشته شود و یا آنکه بر بستر خود بمیرد تا به غایتی که خدای تعالی مردی را برای این امر مبعوث فرماید که مولد و منشأ او مخفی امّا نسبش آشکار است.(1) ریّان بن صلت گوید: از امام رضا علیه السّلام از قائم علیه السّلام پرسش شد فرمود:
جسمش دیده نشود و نامش بر زبان جاری نگردد.(2) حسن بن محبوب گوید: امام رضا علیه السّلام به من فرمود: بناچار فتنهای سخت و هولناک خواهد بود که در آن هر صمیمیّت و دوستی ساقط گردد و آن هنگامی است که شیعه سومین از فرزندان مرا از دست بدهد و اهل آسمان و زمین و هر دلسوخته و اندوهناکی بر وی بگرید (مقصود وفات امام حسن عسکریّ علیه السّلام است)
سپس (در باره حضرت مهدیّ علیه السّلام) فرمود: پدر و مادرم فدای او باد همنام جدّم و شبیه من و شبیه موسی بن عمران است و بر او گریبان و طوقهای نور است که از شعاع نور قدس پرتو گرفته است و هنگام فقدان «ماء معین» بسیاری از زنان و مردان مؤمن، دلسوخته و متأسّف و اندوهناک خواهند بود، گویا آنها را در ناامیدترین حالتشان میبینم که ندا میشوند به ندایی که از دور همان گونه شنیده میشود که از نزدیک: او رحمتی بر مؤمنان و عذابی بر کافران است.(3) ریّان بن صلت گوید: به امام رضا علیه السّلام گفتم: آیا شما صاحب الامر هستید؟ فرمود: من صاحب الامر هستم امّا آن کسی که زمین را از عدل آکنده سازد همچنان که پر از جور شده باشد نیستم و چگونه او باشم در حالی که ضعف بدن مرا میبینی، و قائم کسی است که در سنّ شیوخ و منظر جوانان قیام کند و نیرومند باشد به غایتی که اگر دستش را به بزرگترین درخت روی زمین دراز کند آن را از جای برکند و اگر بین کوهها فریاد برآورد صخرههای آن فرو پاشد عصای موسی و خاتم سلیمان علیهما السّلام با اوست، او چهارمین از فرزندان من است، خداوند او را در ستر خود نهان سازد سپس او را ظاهر کند و به واسطه او زمین را از عدل و داد آکنده سازد همچنان که پر از ظلم و ستم شده باشد.(4)
1-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج2، ص: 59
2-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج2، ص: 60
3-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج2، ص: 60
4-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج2، ص: 70
روایات امام جواد علیه السّلام در باره امام دوازدهم علیه السّلام و غیبت او
عبد العظیم حسنیّ گوید: بر مولای خود امام جواد علیه السّلام وارد شدم و میخواستم از قائم پرسش کنم که آیا مهدی هم اوست یا غیر او؟ امام آغاز سخن کرد و فرمود: ای ابو القاسم قائم ما همان مهدیّ است کسی که باید در غیبتش او را انتظار کشند و در ظهورش او را فرمان برند و او سومین از فرزندان من است و سوگند به کسی که محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را به نبوّت مبعوث فرمود و ما را به امامت مخصوص گردانید اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد خداوند آن روز را طولانی گرداند تا در آن قیام کند و زمین را پر از عدل و داد نماید همچنان که آکنده از ظلم و جور شده باشد و خدای تعالی امر او را در یک شب اصلاح فرماید چنان که امر موسی کلیم اللَّه علیه السّلام را اصلاح فرمود، او رفت تا برای خانوادهاش شعلهای آتش بیاورد امّا چون برگشت او رسول و پیامبر بود.
سپس فرمود: برترین اعمال شیعیان ما انتظار فرج است(1) صقر بن أبی دلف گوید: از امام جواد علیه السّلام شنیدم که میفرمود: امام پس از من فرزندم علیّ است، دستور او دستور من و سخن او سخن من و طاعت او طاعت من است و امام پس از او فرزندش حسن است، دستور او دستور پدرش و سخن او سخن پدرش و طاعت او طاعت پدرش باشد، سپس سکوت کرد.
گفتم: ای فرزند رسول خدا! امام پس از حسن کیست؟ او به شدّت گریست و سپس فرمود: پس از حسن فرزندش قائم به حقّ امام منتظر است، گفتم: ای فرزند رسول خدا! چرا او را قائم میگویند؟ فرمود: زیرا او پس از آنکه یادش از بین برود و اکثر معتقدین به امامتش مرتدّ شوند قیام میکند، گفتم: چرا او را منتظر میگویند؟ فرمود: زیرا ایّام غیبتش زیاد شود و مدّتش طولانی گردد و مخلصان در انتظار قیامش باشند و شکّاکان انکارش کنند، و منکران یادش را استهزاء کنند، و تعیینکنندگان وقت ظهورش دروغ گویند، و شتابکنندگان در غیبت هلاک شوند، و تسلیمشوندگان در آن نجات یابند.(2)
1-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج2، ص: 71 2-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج2، ص: 73
روایات امام هادی علیه السّلام در باره امام دوازدهم علیه السّلام و غیبت او
عبد العظیم حسنیّ گوید: بر مولای خود امام هادی علیه السّلام وارد شدم چون مرا دید فرمود: مرحبا بر تو ای ابو القاسم! تو دوست حقیقی ما هستی، گوید:
گفتم: ای فرزند رسول خدا! میخواهم دین خود را بر شما عرضه بدارم، اگر پسندیده بود بر آن استوار باشم تا آنکه خدای تعالی را ملاقات کنم. فرمود: ای أبو القاسم! بازگو، گفتم: من معتقدم که خدای تعالی واحد است و چیزی مانند او نیست و از دو حدّ خارج است: حدّ ابطال و حدّ تشبیه، و اینکه او جسم و صورت و عرض و جوهر نیست، بلکه او پدید آورنده اجسام و تصویرکننده صورتها و آفریننده اعراض و جواهر و ربّ و مالک و جاعل و پدید آورنده هر چیزی است، و اینکه محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بنده و رسول اوست، خاتم پیامبران است، و پس از او تا روز قیامت پیامبری نخواهد بود و آئین او ختمکننده آئینهاست و پس از آن تا روز قیامت آئینی نخواهد بود. و من معتقدم که پس از او امام و خلیفه و ولیّ امر امیر المؤمنین علیّ بن- أبی طالب است سپس حسن و بعد حسین و بعد علیّ بن الحسین و بعد محمّد بن علیّ و بعد جعفر بن محمّد و بعد موسی بن جعفر و بعد علیّ بن موسی و بعد محمّد بن علیّ و بعد تویی ای مولای من، امام هادی علیه السّلام فرمود: و پس از من فرزندم حسن است و مردم با جانشین او چگونه باشند؟ گفتم: ای مولای من! آن چگونه است؟
فرمود: زیرا شخص او را نمیبینند و ذکر نام او روا نباشد تا آنکه قیام کند و زمین را پر از عدل و داد نماید همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد. گوید: گفتم: اقرار میکنم و معتقدم دوست آنان دوست خدا و دشمن ایشان دشمن خدا و طاعت ایشان طاعت خدا و معصیت ایشان معصیت خداست و معتقدم که معراج حقّ است و سؤال قبر حقّ است و جنّت و نار حقّ است و صراط و میزان حقّ است و قیامت میآید و شکّی در آن نیست و خدای تعالی اصحاب قبور را مبعوث میفرماید و معتقدم که فرایض واجبه بعد از ولایت نماز و زکاة و روزه و حجّ و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر است.
امام هادی علیه السّلام فرمود: ای ابو القاسم! به خدا سوگند این دین خداست که آن را برای بندگانش پسندیده است، پس بر آن ثابت باش خداوند تو را به قول ثابت در حیات دنیا و آخرت استوار بدارد.(1)
علیّ بن مهزیار گوید: به امام هادی علیه السّلام نامهای نوشتم و در آن از فرج پرسش نمودم، به من نوشت: هنگامی که صاحب شما از سرای ستمکاران غیبت کرد منتظر فرج باشید.(2)
داود بن قاسم جعفریّ گوید: از امام هادی علیه السّلام شنیدم که میفرمود:
جانشین پس از من فرزندم حسن است و شما با جانشین پس از جانشین من چگونه خواهید بود؟ گفتم: فدای شما شوم برای چه؟ فرمود: زیرا شما شخص او را نمیبینید و برای نام او بر شما روا نباشد، گفتم: پس چگونه او را یاد کنیم؟ فرمود:
بگوئید: حجّة آل محمّد علیه السّلام.(3)
اسحاق بن محمّد بن ایّوب گوید: از امام هادی علیه السّلام شنیدم که میفرمود:
صاحب الامر کسی است که مردم میگویند: هنوز متولّد نشده است.(4)
علیّ بن عبد الغفّار گوید: چون امام جواد علیه السّلام درگذشت شیعیان به امام هادی علیه السّلام نامه نوشتند و از امر امامت از وی پرسش کردند و او نوشت: آن امر تا من در قید حیاتم با من است و چون تقدیر خدای تعالی بر من نازل شود، خدای تعالی جانشین مرا بیاورد و شما با جانشین پس از جانشین من چه خواهید کرد؟(5)
صقر بن ابو دلف گوید: چون متوکّل آقای ما امام هادی علیه السّلام را برد آمدم تا از او خبری بگیرم، دربان متوکّل به من نگریست و امر کرد که مرا به نزد اوبرند و بردند و او گفت: ای صقر! چه کاری داری؟ گفتم: یا استاد! خیر است، گفت: بنشین، صقر گوید: این امور مرا به اندیشه فرو برد و با خود گفتم: در این آمدن خطا کردم، گوید: مردم را از خود دور کرد، سپس گفت: چه کار داری؟ و برای چه آمدهای؟ گفتم: برای خبری، گفت: شاید آمدهای از خبر مولایت بپرسی؟ گفتم: مولای من کیست؟ مولای من امیر المؤمنین است، گفت: خاموش باش که مولای تو حقّ است، از من نترس که من با تو هم عقیدهام، گفتم:
الحمد للَّه، گفت: آیا دوست داری او را ببینی؟ گفتم: آری، گفت: بنشین تا پیام رسان برود، گوید: نشستم و چون او رفت به غلامش گفت: دست صقر را بگیر و او را به همان سرایی ببر که آن مرد علوی آنجا زندانی است و آنها را تنها بگذار، او مرا به آن سرا برد و به اتاقی اشاره کرد و وارد شدم و بناگاه دیدم که امام علیه السّلام بر حصیری نشسته و در مقابل او قبری حفر شده قرار داشت، گوید: سلام کردم و او سلام مرا پاسخ گفت، سپس فرمان داد که بنشینم و من نیز نشستم سپس فرمود: ای صقر! برای چه به اینجا آمدی؟ گفتم: ای سرورم! آمدهام تا از شما خبری بگیرم، گوید: آنگاه به آن قبر نگریستم و گریستم و او به من نگاه کرد وگفت: ای صقر! غم مخور! که بدی آنها هرگز به ما نخواهد رسید، گفتم: الحمد اللَّه، سپس گفتم: ای سرورم حدیثی است که از پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده و معنای آن را نمیفهمم، فرمود: آن چه حدیثی است؟ گفتم: معنای این کلام او چیست: با ایّام دشمنی نکنید که با شما دشمنی خواهند کرد؟
فرمود: آری، مقصود از ایّام ما هستیم و به واسطه ماست که آسمان و زمین برپاست، شنبه نام رسول خداست، و یک شنبه نام امیر المؤمنین، و دوشنبه نام امام حسن و امام حسین، و سه شنبه نام امام سجاد و امام باقر و امام صادق، و چهارشنبه نام امام کاظم و امام رضا و امام جواد و من است، و پنجشنبه نام فرزندم حسن، و جمعه نام فرزند فرزندم که حقّ خواهان به گرد او آیند و او کسی است که زمین را پر از عدل و داد نماید همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد، این معنای «ایّام» است و در دنیا با آنها دشمنی نکنید که آنها در آخرت دشمن شما خواهند بود، سپس فرمود: وداع کن و برو که بر تو ایمن نیستم.(6)
صقر بن ابو دلف گوید: از امام هادی علیه السّلام شنیدم که میفرمود: امامپس از من فرزندم حسن است و پس از حسن فرزندش قائم کسی که زمین را از عدل و داد آکنده سازد همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد.(7)
1-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج2، ص: 74 2-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج2، ص: 76
3-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج2، ص: 77
4-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج2، ص: 78 5-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج2، ص: 78
6-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج2، ص: 78 7-کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج2، ص: 80
روایات امام عسکریّ علیه السّلام در باره امام دوازدهم علیه السّلام و غیبت او
احمد بن اسحاق گوید: بر امام عسکریّ علیه السّلام وارد شدم و میخواستم از جانشین پس از وی پرسش کنم او آغاز سخن کرد و فرمود: ای احمد بن اسحاق خدای تعالی از زمان آدم علیه السّلام زمین را خالی از حجّت نگذاشته است و تا روز قیامت نیز خالی از حجّت نخواهد گذاشت، به واسطه اوست که بلا را از اهل زمین دفع میکند و به خاطر اوست که باران میفرستد و برکات زمین را بیرون میآورد.
گوید: گفتم: ای فرزند رسول خدا امام و جانشین پس از شما کیست؟
حضرت شتابان برخاست و داخل خانه شد و سپس برگشت در حالی که بر شانهاش کودکی سه ساله بود که صورتش مانند ماه شب چهارده میدرخشید، فرمود: ای احمد بن اسحاق اگر نزد خدای تعالی و حجّتهای او گرامی نبودی این فرزندم را به تو نمینمودم، او همنام و همکنیه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است، کسی است که زمین را پر از عدل و داد میکند همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد.
ای احمد بن اسحاق! مثل او در این امّت مثل خضر و ذو القرنین است، او غیبتی طولانی خواهد داشت که هیچ کس در آن نجات نمییابد مگر کسی که خدای تعالی او را در اعتقاد به امامت ثابت بدارد و در دعاء به تعجیل فرج موفّق سازد.
احمد بن اسحاق گوید: گفتم: ای مولای من آیا نشانهای هست که قلبم بدان مطمئن شود؟ آن کودک به زبان عربی فصیح به سخن درآمد و فرمود:
أنا بقیّة اللَّه فی أرضه و المنتقم من أعدائه، ای احمد بن اسحاق! پس از مشاهده جستجوی نشانه مکن! احمد بن اسحاق گوید: من شاد و خرّم بیرون آمدم و فردای آن روز به نزد امام عسکریّ علیه السّلام بازگشتم و گفتم: ای فرزند رسول خدا! شادی من به واسطه منّتی که بر من نهادید بسیار است، بفرمائید آن سنّتی که از خضر و ذو القرنین دارد چیست؟ فرمود: ای احمد! غیبت طولانی، گفتم: ای فرزند رسول خدا! آیا غیبت او به طول خواهد انجامید؟ فرمود: به خدا سوگند چنین است تا به غایتی که اکثر معتقدین به او بازگردند و باقی نماند مگر کسی که خدای تعالی عهد و پیمان ولایت ما را از او گرفته و ایمان را در دلش نگاشته و با روحی از جانب خود مؤیّد کرده باشد.
ای احمد بن اسحاق! این امری از امر الهی و سرّی از سرّ ربوبی و غیبی از غیب پروردگار است، آنچه به تو عطا کردم بگیر و پنهان کن و از شاکرین باش تا فردا با ما در علّیّین باشی.
کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج2، ص: 81
کرامات
دوران کودکی
سخن گفتن در گهواره
ابراهیم کرخی میگوید: «نسیم»؛ خادم امام حسن عسکری- علیه السّلام- به من گفت: ده روز بعد از تولد امام زمان- عجّل اللَّه تعالی فرجه الشریف- بر آن حضرت وارد شدم و عطسه کردم، حضرت فرمود: «یرحمک اللَّه» پس من ترسیدم.
حضرت فرمود: میخواهی بگویم در عطسه چیست؟گفتم: بلی.فرمود: آن، امان از مرگ است تا سه روز .
جلوههای اعجاز معصومین علیهم السلام ،ص:502
رشد غیر عادی
حکیمه میگوید چون روز چهلم شد، بحضور امام حسن عسکری (علیه السلام) شرفیاب شدم، دیدم امام زمان (علیه السلام) در خانه راه میرود. صورتی نیکوتر از رخسار او و زبانی بهتر از گفتار او ندیدم. امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمود: عمه این مولود پیش خدا بسیار عزیز است. عرضکردم: آقا آنچه باید ببینم از چهل روزه او میبینم امام تبسمی کرد و فرمود: عمهجان! نمیدانی که رشد یک روز ما ائمه برابر رشد یک ساله دیگران است؟ پس من برخاستم و سر آقا را بوسیدم و برگشتم، چون وقتی دیگر آمدم او را ندیدم. از امام جویا شدم فرمود: او را بکسی سپردم که مادر موسی فرزند خود را باو سپرد.
مهدی موعود، ترجمه بحار الأنوار ،متن،ص:213
آگاهی ازغیب
مرگ افراد
احمد بن اسحاق
حسن بن علی بن ابراهیم، از سیاری روایت نموده که گفت: علی بن محمد سیمری نامهای بحضور امام نوشت وتقاضای کفنی نمود. در جواب مرقوم بود که: تو در سال 80 محتاج بآن خواهی شد و او در همان سال درگذشت و اتفاقا دو ماه پیش از وفات وی حضرت کفنی برایش فرستاد! شیخ کشّی در رجال خود آورده است که ابو عبد اللَّه بلخی نامهای بمن نوشت و از حسین بن روح نام برده و نوشته بود که احمد بن اسحاق قمی نامهای باو نوشت و اجازه رفتن بحجّ خواست. حسین بن روح از جانب امام علیه السّلام بوی اجازه داد و پارچهای هم برای او فرستاد، احمد بن اسحاق وقتی آن را دید گفت: این خبر مرگ من است،اتفاقا هنگام بازگشت از سفر حج، در حلوان درگذشت.
مهدی موعود، ترجمه بحار الأنوار ،متن،ص:615
قاسم بن علاء
شیخ الطائفه: در کتاب «غیبت» از شیخ مفید و حسین بن عبید اللَّه غضائری از محمد بن احمد صفوانی نقل میکند که گفت: قاسم بن علا «1» را دیدم که صد و هفده سال داشت، در هشتاد سالگی که دو چشمش سالم بود، بشرف ملاقات مولی امام علی النقی و امام حسن عسکری علیهما السلام رسیده، سپس بعد از هشتاد سالگی نابینا شد، آنگاه هفت روز پیش از وفاتش دوباره بینا گردید.
جریان بدین قرار بود که من در شهر «ران» «2» آذربایجان نزد وی اقامت داشتم. مرتب توقیعاتی از جانب امام زمان علیه السّلام بدست محمد بن عثمان و بعد از او بدست حسین بن روح قدس اللَّه روحهما بوی میرسید، ولی بعد از آن قریب دو ماه، توقیعی نرسید و او از این جهت ناراحت شد.
روزی در اثنای اینکه با وی غذا میخوردیم ناگهان دربان خوشحال وارد شد و گفت:پیکی از جانب عراق آمده. قاسم مسرور گردیده روی بجانب قبله نمود و بسجده افتاد. فی الوقت پیرمردی کوتاه قد با علامت قاصدی در حالی که جامه دوختهای بتن و کفش مخصوص سفر بپا و خرجینی بدوش داشت، وارد شد.
قاسم برخاست و با او معانقه کرد و خرجین را از دوشش برداشت، آنگاه طشت و آب طلبید و دست او را شسته پهلوی خود نشانید. و بخوردن غذا مشغول گشتیم.
سپس دستها را شستیم. در این موقع پیرمرد برخاست و نامهای که از نیم ورق بزرگتر بود بیرون آورد و بقاسم داد، قاسم نامه را گرفت و آن را بوسید و بکاتب خود ابن ابی سلمه داد.
ابو عبد اللَّه «3» نامه را گرفت و مهرش را برداشت و خواند. قاسم احساس مطلب حزن آوری از آن نمود. لذا پرسید: یا ابا عبد اللَّه خیر است! گفت: خیر است.
قاسم پرسید آیا راجع بمن دستور آمده؟ ابو عبد اللَّه گفت: اگر خوش نمیداری تا نگویم. گفت: مگر چیست؟ گفت خبر مرگ تو است که نوشته چهل روز دیگر خواهی مرد و اینها هفت قطعه پارچه است که برای کفن تو آوردهاند! گفت: آیا من با دین سالم از دنیا میروم؟ گفت: آری چون بمیری دینت سالم است. قاسم خندید و گفت: بعد از این عمر طولانی دیگر آرزوئی ندارم. مجددا مرد تازه وارد برخاست و سه طاقه پارچه و لباس یمنی سرخ رنگی و عمامهای و دو دست لباس و دستمالی بیرون آورد و بقاسم داد. و نیز پیراهنی نزد او بود که حضرت امام رضا علیه السّلام بوی خلعت داده بود. و هم قاسم دوستی داشت بنام عبد الرحمن بن محمد سنیزی که با اهل بیت عصمت سخت دشمن بود ولی میان او و قاسم در امر دنیوی دوستی محکمی برقرار بود.
در آن موقع عبد الرحمن برای صلح دادن ابو جعفر بن حمدون همدانی و پسر قاسم که داماد وی بود بخانه قاسم آمد. قاسم بدو نفر پیرمرد شیعه که نزد وی میزیستند و نام یکی از آنها ابو حامد عمران بن مفلس و دیگری علی بن جحدر بود گفت: این نامه را برای عبد الرحمن بن محمد بخوانید، زیرا که دوست دارم او را هدایت کنم و امیدوارم خداوند با خواندن این نامه او را بمذهب حق راهنمائی کند.
پیرمردها گفتند: از این فکر درگذر زیرا مضمون این نامه را جماعتشیعه نمیتوانند تحمل کنند تا چه رسد به عبد الرحمن بن محمد. قاسم گفت: من میدانم سری را فاش میکنم که نمیباید آن را اظهار بدارم ولی بملاحظه دوستی که با عبد- الرحمن بن محمد داشته و میلی که براهنمائی او بوسیله این موضوع دارم میخواهم نامه را برای عبد الرحمن بخوانم.
آن روز گذشت. چون روز پنجشنبه سیزدهم ماه رجب فرا رسید و عبد الرحمن ابن محمد بنزد قاسم آمد و بوی سلام کرد، قاسم نامه را بیرون آورد و گفت: این نامه را بخوان! و در باره آن بیاندیش! عبد الرحمن نامه را خواند. چون بآنجا رسید که خبر مرگ قاسم را داده بود، نامه را پرت کرد و بقاسم گفت: ای ابو محمد! از این عقیده که داری بخدا پناه ببر، زیرا تو مردی هستی که از لحاظ دیانت بر دیگران برتری داری و عقلت را از دست ندادهای. خداوند میفرماید:
وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ یعنی: هیچ کس نمیداند فردا چه خواهد کرد، و هیچ کس نمیداند در کدام زمین خواهد مرد (سوره لقمان آیه 34) و هم میفرماید عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً خداوند داننده غیب است و هیچ کس را بر غیب خود مطلع نمیگرداند (سوره جن آیه 26) قاسم خندید و گفت: بقیه آیه را بخوان که خدا میفرماید: إِلَّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ یعنی مگر فرستادهای که مورد رضایت خدا باشد و مولای من هم مورد رضایت خداست! سپس قاسم بوی گفت: من میدانستم که تو چنین خواهی گفت ولی تاریخ امروز را نگاهدار. اگر من بعد از آن تاریخی که در این نامه است زنده ماندم، بدان که اعتقاد من چیزی نبوده اما اگر وفات یافتم در باره معتقدات خود تجدید نظر کن.عبد الرحمن تاریخ روز مقرر در نامه را یادداشت کرد و از هم جدا گشتند.
چون هفت روز از تاریخ رسیدن نامه گذشت، در همان روز قاسم سخت بیمار شد و میان بسترش تکیه بدیوار داد. پسرش حسن بن قاسم دائم الخمر و داماد ابو عبد اللَّه بن حمدون همدانی بود، حسن در آن هنگام عبا بصورت انداخته و در گوشه خانه نشسته بودابو حامد نیز در گوشه دیگر خانه نشسته بود، ابو جعفر بن جحدر و من و گروهی از مردم شهر هم گریه میکردیم.
در این وقت قاسم تکیه بدو دست و پشت خود داد و شروع بگفتن این کلمات کرد: یا محمّد یا علیّ یا حسن یا حسین! یا موالی کونوا شفعائی الی اللَّه عزّ و جلّ سه بار این کلمات را تکرار نمود، چون بار سوم باین جا رسید که گفت: یا علیّ یا موسی مژگانش بحرکت آمد، همان طور که کودکان لاله نعمانی را حرکت میدهند. حدقه چشمش ورم کرد، آستین خود را روی دیدگان میکشید و آبی مانند آبگوشت از چشمانش بیرون آمد، آنگاه روی بجانب پسرش کرد و گفت: حسن بیا! ابو حامد بیا! ابو علی بیا! ما همه نزد وی جمع شدیم و نگاه بحدقههای او کردیم دیدیم که هر دو سالم است، ابو حامد دست روی هر یک از ما میگذارد و از وی میپرسید: آیا مرا میبینی؟
بالاخره خبر وی در میان خلق شایع شد و دسته دسته از مردم میآمدند و او را مینگریستند. و قاضی شهر نیز سوار شده نزد وی آمد. نام او ابو سائب عقبة ابن عبید اللَّه مسعودی، که و قاضی القضاة بغداد بود. چون قاضی آمد پرسید. ای ابو محمد؟! این چیست که در دست منست؟ و در آن انگشتری بود که یک نگینی فیروزه داشت. پس انگشتر را نزدیک آورد و باو نشان داد و گفت: سه سطر بر آن منقوش است قاسم (ره) آن را گرفت ولی نتوانست بخواند، مردم با حالت تعجب بیرون میرفتند و جریان او را برای دیگران نقل میکردند.
سپس قاسم متوجه پسرش حسن شد و گفت: ای فرزند! هر مقام و مرتبهای که خداوند بتو داده با شکر الهی قبول کن. حسن گفت: ای پدر! قبول کردم قاسم گفت: چطور قبول میکنی؟.
حسن گفت: هر طور که تو بمن فرمان دهی! قاسم گفت: من از تو میخواهم که از میخواری دست برداری گفت: ای پدر! بآن کسی که تو نام او را بردیسوگند که از خوردن شراب و اعمال دیگری که تو نمیدانی دست برمیدارم.
قاسم دست بسوی آسمان برداشت و سه بار گفت: خدایا فرمانبرداری خود را بحسن الهام کن و او را از نافرمانی خود دور گردان. پس کاغذی خواست و با دست خود وصیت نوشت. رحمة اللَّه علیه.
زمینهائی که در دست او بود متعلق به امام زمان و آن را وقف آن حضرت کرده بود. از جمله وصیتهای قاسم به پسرش حسن این بود که گفت: اگر شایستگی وکالت امام را پیدا کردی، مخارج زندگی خود را از نصف ملک من که معروف به «فرجیده» است تأمین کن، و بقیه آن ملک امام زمان علیه السّلام است. ولی اگر بوکالت نرسیدی، خیر خود را از راهی که مورد قبول حق باشد، جستجو کن.
حسن نیز وصیت پدر را بدین امر پذیرفت.
چون روز چهلم شد و فجر طالع گردید، قاسم وفات یافت، خدا او را رحمت کند. در آن موقع عبد الرحمن آمد و با سر و پای برهنه فریاد میکرد و میگفت:
وا سیداه! ای وای که آقایم از دنیا رفت! مردم این وضع را از عبد الرحمن بسیار بزرگ شمردند و میگفتند: چه شده که چنین میکنی؟ عبد الرحمن میگفت:
ساکت باشید من چیزی دیدم که شما ندیدهاید. سپس قاسم را تشییع کرد و از عقیده سابق خود برگشت (یعنی شیعه شد) و بسیاری از املاک خود را وقف امام زمان علیه السّلام نمود.
ابو علی بن جحدر قاسم را غسل داد و ابو حامد آب بروی میریخت و او را در هشت پارچه کفن نمود و پیراهنی که از امام رضا علیه السلام خلعت گرفته بود، نیز بر وی پوشانیدند و آن هفت قطعه پارچه که از عراق آورده بودند نیز بر وی پوشاندند.
بعد از مدتی کوتاه نامهای که متضمن تسلیت بحسن بود، از ناحیه مقدسه امام صادر گشت و در آخر آن باین عبارت دعا فرموده بود: خداوند فرمانبرداری خود را بتو الهام فرماید و از نافرمانی خود بازدارد!. این همان دعائی بودکه پدرش در باره او نموده بود! و در آخر نامه حضرت مرقوم بود که: ما پدرت را برای تو پیشوا و اعمال او را مثال و نمونه قرار دادیم. سیّد بن طاوس در کتاب «فرج المهموم» بعد از نقل این داستان مینویسد:ما آن را از یک نسخه بسیار عتیقه از کتب قدیمی علمای خودمان نقل کردیم که شاید در زمان وکلاء حضرت (یعنی غیبت صغری و پیش از سال 329 هجری) نوشته شده است.
مهدی موعود، ترجمه بحار الأنوار ،متن،ص:625-629 (1) وی وکیل امام زمان در آذربایجان بوده است.
(2) ران یا اران- شهری میان مراغه و زنجان بوده. گویند در آنجا معدن طلا و سرب است (مراصد).
(3) کنیه ابن ابی سلمه کاتب وی بوده.
جعفر بن محمد بن متیل
در کمال الدین از محمد بن علی بن متیل روایت میکند که عمویم جعفر بن محمد بن متیل گفت: ابو جعفر محمد بن عثمان عمری مرا خواست و چند طاقه پارچه و کیسهای که مبلغی درهم در آن بود بیرون آورد و گفت: لازم است که همین موقع بروی به واسط «1» و آنچه بتو میدهم بکسی که قبل از همه موقع سوار شدن بر مرکب و رفتن بطرف شط تو را ملاقات میکند بدهی. من ازین جهت سخت غمگین شدم و پیش خود گفتم آیا کسی مانند من برای این کار اعزام میشود که این اموال ناچیز را ببرد؟.پس بجانب «واسط» حرکت نمودم و سوار مرکب شدم اول مردی که با من ملاقات نمود، از حسن بن محمد بن قطاة صیدلانی که در واسط وکیل موقوفات بود جویا شدم. آن مرد گفت: من هستم! تو کیستی؟ گفتم: من جعفر بن محمد بن متیل هستم. او مرا باسم شناخت و بمن سلام کرد و من هم باو سلام نمودم و با هم معانقه کردیم.
آنگاه بوی گفتم ابو جعفر عمری (محمد بن عثمان) بشما سلام رسانده و این پارچه و کیسه پول را بمن داده که بشما تسلیم کنم. سپس گفت الحمد للَّه (که تو را دیدم) زیرا محمد بن عبد اللَّه عامری وفات یافت و من حالا میروم که کفنی برای او تهیه کنم. آنگاه پارچهها را باز کرد دیدیم ما یحتاج دفن میت در آنست مانند کفن و کافور، و آنچه در کیسه بود مزد مرده کش و گور کن بود. پس ما جنازه را تشییع کرده دفن نمودیم و سپس مراجعت کردیم. مهدی موعود، ترجمه بحار الأنوار ،متن،ص:656
(1) واسط- نام چندین موضع در عراق و حجاز و سوریه و ایران بوده- در اینجا منظور واسط عراق شهری واقع در میان راه کوفه و بصره بوده که حجاج بن یوسف ثقفی آن را تعمیر کرد و بهمین جهت «واسط حجاج» هم میگویند واسط چون درست در وسط بصره و کوفه بود با هر یک از این دو شهر پنجاه فرسخ فاصله داشته است. (مراصد)
خبر از نجات
ابراهیم بن محمد بن فارس
ابراهیم بن محمّد بن فارس النیشابوری که گفت:
چون عمرو بن عوف والی، همّت کرد به کشتن من و او مردی بود که میل تمام داشت به قتل شیعیان، پس من خبر یافتم. خوفی عظیم بر من غالب شد و اهل و عیال و دوستان خود را وداع کردم و روی به خانه حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام آوردم که آن حضرت را نیز وداع کنم و اراده گریختن داشتم. چون به خانه در آمدم، پسری دیدم در پهلوی آن حضرت نشسته بود که رویش چون ماه شب چهارده بود، از نور و ضیای او حیران شدم به مرتبهای که نزدیک شد که آن چه در خاطر داشتم فراموش کنم.
به من گفت: «ای ابراهیم! حاجت گریختن نیست. زود باشد که خدای تعالی شرّ او را از تو کفایت کند!»
حیرتم زیاده شد. به امام حسن علیه السّلام گفتم: فدای تو گردم! کیست این پسر که از ما فی الضمیر من، مرا خبر داد؟آن حضرت فرمود: «او فرزند من و خلیفه من است بعد از من و او است آن که غایب شود غایب شدنی دراز و بعد از پر شدن زمین از جور و ظلم ظاهر شود و پر کند زمین را از عدل و داد.»
از آن حضرت نام آن سرور را پرسیدم. فرمودند: «هم نام و هم کنیه پیغمبر است و حلال نیست کسی را که به نام و یا به کنیه او را ذکر کند تا زمانی که ظاهر سازد خداوند تعالی دولت و سلطنت او را. پس، پنهان دار ای ابراهیم! آن چه دیدی و آن چه شنیدی از ما، امروز الّا از اهلش.»
پس بر ایشان و آبای گرام ایشان صلوات فرستادم و بیرون آمدم در حالتی که مستظهر به فضل خدای تعالی بودم و وثوق و اعتماد بود مرا بر آن چه شنیدم از حضرت صاحب الزمان- صلوات اللّه علیه-.پس بشارت داد مرا عمّ من، علی بن فارس که معتمد، خلیفه عباسی، برادر خود ابو احمد را فرستاد و امر کرد او را به قتل عمرو بن عوف پس ابو احمد او را گرفت و بند از بند جدا کرد.
نجم الثاقب، محدث نوری ،ج1،ص:398
خبر از اموال
مال مرجئی
مال مرجئه
در کمال الدین از احمد بن هارون از محمد حمیری از پدرش از اسحق بن حامد کاتب روایت نموده که گفت: مرد بزاز مؤمنی در قم بود که یک نفر شریک مرجئی «1» داشت روزی طاقه پارچهای بدست آنها افتاد. مرد مؤمن گفت: اینپارچه لایق آقای من است. شریک وی گفت: آقای تو را نمیشناسم ولی پارچه را بردار و هر طور میخواهی عمل کن. چون پارچه بامام رسید. آن را از درازی دو نصف کرد، یک نصف را برداشت و نصف دیگر را برگردانید و فرمود: ما احتیاجی بمال مرجئی نداریم!
مهدی موعود، ترجمه بحار الأنوار ،متن،ص:660 (1) مرجئه گروهی هستند که تمام اعمال محرمه را تجویز میکنند برای اطلاع کامل از معنی حقیقی مرجئه و وجه تسمیه آنها باین اسم؛ رجوع کنید به «مجمع البحرین» و «ملل و نحل» شهرستانی و المقالات و الفرق سعد بن عبد اله اشعری و سایر کتب مربوطه.
مال مرد بلخی
محمد بن حسن صیرفی
از محمد بن علی بن احمد بن روح بن عبد اللَّه بن منصور بن یونس بن روح از یاران صاحب الزمان علیه السّلام روایت نموده که گفت: از محمد بن حسن صیرفی که در سرزمین بلخ اقامت داشت شنیدم که میگفت: قصد رفتن حج داشتم، وجوهی با من بود که نصف آن طلا و نصف دیگر نقره بود. طلاها را ذوب نموده بصورت شمش و نقرهها را چند پاره نمودم.
این وجوه را بمن داده بودند که بشیخ ابو القاسم حسین بن روح قدس اللَّه روحه بسپارم. چون بشهر «سرخس» رسیدم، خیمه خود را در ریگستانی بر سر پا نموده، بملاحظه طلاها و نقرهها پرداختم، در آن اثنا یک شمش طلا از دستم افتاد و در ریگها فرو رفت ولی من متوجه نشدم. موقعی که بهمدان رسیدم، دوباره آنها را ملاحظه کردم، چه سعی داشتم آنها را حفظ کنم، در آنجا متوجه شدم که یک شمش طلا را بوزن صد و سه مثقال یا نود و سه مثقال (تردید از راوی است) گم کردهام.
ناچار در همان جا یک شمش بهمان وزن از مال خودم ساخته بجای آن گذاردم. وقتی وارد بغداد شدم، بسراغ ابو القاسم حسین بن روح رفتم و آنچه آورده بودم بوی تسلیم نمودم. او در میان شمشهای طلا دستی بهمان شمش که من در همدان از مال خودم ریخته بودم مالید و آن را پیش من انداخت و گفت: این شمشمال ما نیست آن شمش را که جزو مال ما بود، در سرخس موقعی که میان ریگستان خیمه زدی گم کردی. برگرد بهمان محل و آن را جستجو کن که آن را خواهی یافت و بعد باینجا مراجعت کن ولی مرا دیگر نمیبینی.
من هم بسرخس مراجعت نموده و بهمان جایی که منزل کرده بودم رفتم و شمش طلا را پیدا کرده بشهر خود برگشتم، سال بعد نیز آهنگ حج بیت اللَّه نمودم و شمش طلا را با خود به بغداد آوردم. حسین بن روح رحلت نموده بود، پس شیخ ابو الحسن سیمری را ملاقات کردم و آن را بوی سپردم.
مهدی موعود، ترجمه بحار الأنوار ،متن،ص:661
وزن اشرفیها
وزن اشرفی ها
از ابو العباس کوفی که گفت: مردی مالی حمل کرد که آن را برساند و دوست داشت که واقف شود بر دلالتی، یعنی بر معجزهای. پس توقیع بیرون آمد: «اگر طلب کنی رشد را، ارشاد خواهی یافت و اگر جستجو کنی، مییابی. میگوید مولای تو که حملکن مال را.»آن مرد گفت: بیرون آوردم از آن چه با من بود، شش اشرفی نکشیده و باقی را حمل کردم. توقیع صادر شد: «ای فلان! وزن کن آن شش اشرفی را که بیرون آوردی بیوزن و وزن آن شش مثقال و پنج دانگ و حبه و نصف حبه است.»آن مرد گفت: وزن کردم اشرفیها را و دیدم که چنان است که فرموده.
نجم الثاقب، محدث نوری ،ج1،ص:424
شفای بیمار
اسماعیل هرقلی
در کشف الغمه مینویسد: و من هم «1» در این خصوص (یعنی کسانی که حضرت را دیدهاند) دو حکایت نقل میکنم که قریب بزمان ما واقع شده است این دو حکایت را جماعتی از موثقین برادران دینی برای من هم نقل کردند.حکایت این است: شخصی در نواحی حله سکونت داشت که او را اسماعیل بن حسن هرقلی میگفتند و اهل قریه «هرقل» بود. وی در زمان من وفات یافت و من او را ندیدم ولی پسر او شمس الدین میگفت: پدرم نقل میکرد که در ایام جوانی، جراحتی به پهنی کف دست آدمی در ران چپم پیدا شد.
این جراحت در فصل بهار میشکافت و خون و چرک از آن بیرون میآمد و درد آن مرا از بسیاری از کارهایم باز میداشت در آن موقع در «هرقل» بودم «2» روزی آمدم بحله و رفتم بخانه سید رضی الدین علی بن طاوس (ره) و از ناراحتی خود نزد وی درد دل کردم و گفتم: میخواهم در شهر آن را مداوا کنم.
سید اطباء حله را خواست و محل درد را بآنها نشان داد اطباء گفتند: این زخم در بالای رک اکحل قرار گرفته و معالجه آن خطرناک است. این جراحت را باید برید ولی اگر بریدند رگ هم قطع میشود و شخص میمیرد.
سیّد رضی الدین بن طاوس، قدس اللَّه روحه، بمن گفت: من میخواهم به بغداد بروم، و بسا هست که اطبای آنجا حاذقتر باشند؛ بهتر اینست که تو هم بیائی.
سید علیه الرحمه مرا با خود برد و وارد بغداد شدیم. در آنجا نیز اطباء را خواست و موضع درد را بآنها نشان داد. آنها هم همان جوابی را دادند که اطباء حله گفته بودند؛ و از این حیث دلتنگ شدم.
در این موقع سید بن طاوس فرمود: شرع تو را از لحاظ نماز گزاردن در این لباس در وسعت گذارده فقط باید سعی کنی حتی الامکان از خون و نجاست دوری جوئی و بیجهت خود را ناراحت مکن که خدا و رسولش تو را از این عمل نهی فرمودهاند (یعنی حالا که اطباء چنین میگویند، بهمین حال باش و از حیث لباس برای نماز گزاردن در زحمت مباش).
من گفتم: حالا که چنین است و به بغداد آمدهام از همین جا میروم سامره برای زیارت و از آنجا بوطن باز میگردم، سید بن طاوس این فکر را تحسینکرد سپس اثاث خود را نزد سید گذاردم و حرکت نمودم.
چون وارد سامره شدم ائمه را زیارت کردم سپس از سرداب پائین رفتم پاسی از شب را در سرداب گذراندم و خدا و امام را بکمک طلبیدم و تا روز پنجشنبه در سامره ماندم آنگاه رفتم کنار شط دجله و غسل کردم و لباس تمیزی پوشیدم و آبخوری که با خود داشتم پر کردم و بیرون آمدم که بشهر برگردم.
در آن حال دیدم چهار نفر سوار از در حصار شهر بیرون میآیند در اطراف شط عدهای از سادات هم گوسفندان خود را میچرانیدند، لذا گمان کردم که سواران از آنها هستند.
وقتی بهم رسیدیم، دیدم یکی از آنها جوانی است که تازه خط محاسن بر صورتش نقش بسته و هر چهار نفر شمشیری حمایل دارند. یک نفرشان پیر مردی بود که نیزهای در دست داشت، و دیگری شمشیری حمایل نموده و نقاب بصورت و قبائی روی شمشیر پوشیده و گوشه آن را از زیر بغل گذرانیده بود.
پیر مرد نیزهدار در سمت راست جاده ایستاد و ته نیزه خود را بزمین زد آن دو جوان هم در سمت چپ ایستادند و شخص قبا پوش هم در وسط راه مقابل من ایستاد. آنها بمن سلام کردند و من هم جواب آنها را دادم. مرد قباپوش بمن گفت:
تو فردا میخواهی نزد کسانت بروی؟ گفتم: آری. گفت: بیا جلو تا جراحتی که تو را رنج میدهد بهبینم.
من نمیخواستم که آنها با من تماس پیدا کنند و پیش خود گفتم مردم بیابان- گرد، از نجاست پرهیزی ندارند، و من هم از آب بیرون آمده و لباسم تر است، با این وصف نزد وی رفتم و او دست مرا گرفت و بطرف خود کشید و با دست دوشم را تا پائین لمس نمود تا آنکه دستش بجراحت خورد و آن را طوری فشار داد که دردم گرفت.
سپس مانند اول سوار اسب شد این هنگام پیر مرد نیزه بدست گفت: اسماعیل! راحت شدی؟ من تعجب کردم که از کجا اسم مرا میداند. گفتم: ما و شما ان شاء اللَّه راحت و رستگار هستیم.
بعد پیر مرد گفت: این آقا امام زمان علیه السّلام است. با شنیدن این کلام پیش رفتم و همان طور که سوار بود پای حضرتش را بوسیدم. سپس براه افتادند و من با آنها میرفتم! امام علیه السّلام فرمود: برگرد! گفتم: من ابدا از شما جدا نمیشوم. فرمود صلاح در اینست که برگردی! ولی من همان جواب را دادم، پیر مرد گفت ای اسماعیل شرم نمیکنی دو بار امام بتو میگوید برگرد و گوش نمیگیری؟ ناچار توقف نمودم.
امام چند قدم رفت و سپس متوجه من شد و فرمود: وقتی به بغداد رسیدی حتما ابو جعفر (یعنی المستنصر باللَّه خلیفه عباسی) تو را میطلبد. وقتی نزد او رفتی و چیزی بتو داد قبول مکن و بفرزند ما رضی (سید بن طاوس) بگو که توصیهای برای تو به علی بن عوض بنویسد، من بوی سفارش میکنم چیزی که میخواهی بتو بدهد. آنگاه با همراهانش حرکت فرمود: من همچنان ایستاده آنها را مینگریستم تا از نظرم دور شدند، و من از جدائی آن حضرت متأسف بودم.
پس لحظهای روی زمین نشستم آنگاه برخاستم و وارد شهر شدم و به حرم مطهر رفتم خدام حرم دور مرا گرفتند و گفتند: روی تو را چنان میبینیم که با اول تغییر کرده است. آیا هنوز احساس درد میکنی؟ گفتم: نه! گفتند: کسی با تو نزاع کرده؟ گفتم نه!.من از آنچه شما میگوئید خبری ندارم ولی از شما سؤال میکنم: آیا سوارانی را که نزد شما بودند، میشناسید؟ گفتند: آنها از سادات و صاحبان گوسفندان هستند گفتم نه! او امام زمان علیه السّلام بود گفتند: امام آن پیر مرد بود یا مرد قباپوش؟ گفتم همان مرد قباپوش امام بود. گفتند جراحتی را که داشتی باو نشان دادی؟ گفتم:
خود او با دست آن را فشار داد و مرا بدرد آورد.
سپس جلو آنها لباس را بالا زده پایم را بیرون آوردم و از آن بیماری اثری ندیدم. من از کثرت اضطراب تردید کردم که کدام پایم درد میکرد. بهمین جهت پای چپم را نیز بیرون آورده نگاه کردم و اثری ندیدم.وقتی مردم این را مشاهده کردند شادی کنان بسوی من هجوم آوردند و لباسم را برای تبرک پاره پاره کردند، خدام مرا بخزانه بردند و جمعیت را از آمدن بطرف من منع کردند. ناظر بین النهرین آن روز در سامره بود، چون آن سر و صدا را شنید، پرسیده بود: چه خبر است؟ گفته بودند مریضی به برکت امام زمان شفا یافته است. ناظر آمد در خزانه و اسم مرا پرسید و گفت چند روز است که از بغداد بیرون آمدهای؟ گفتم: اول هفته از بغداد خارج شدم.
او رفت و من آن شب را در سامره ماندم و چون نماز صبح خواندم از شهر بیرون آمدم مردم هم متوجه شدند و با من آمدند. ولی وقتی از شهر دور شدم مردم برگشتند.
شب را در «اوانا» «3» خوابیدم و صبح آن روز از آنجا عازم بغداد شدم. دیدم جمعیت روی پل عتیق ازدحام نموده و از هر کس وارد میشود نام و نسبش را میپرسند و میگویند کجا بودی؟ از من هم پرسیدند نامت چیست و از کجا میآئی؟ من هم خود را معرفی کردم. ناگهان بطرف من هجوم آوردند و لباسم را پاره پاره نمودند و هر تکه آن را بعنوان تبرک بردند، بطوری که دیگر حالی برایم نماند.
علت این بود که ناظر امور بین النهرین نامهای به بغداد نوشته و ماجرای مرا گزارش داده بود. آنگاه مردم مرا به بغداد بردند، و چنان ازدحامی شد که نزدیک بود از کثرت جمعیت تلف شوم.
وزیر قمی «4» سید رضی الدین ابن طاوس را خواست تا در این باره تحقیقاتی نموده و صحت خبر مزبور را باطلاع وی برساند. رضی الدین هم با اصحاب خود نزدیک دروازه «نوبی» بمن برخوردند همراهان وی مردم را از اطراف من پراکنده ساختند. وقتی مرا دید گفت: این خبر را از تو میدهند؟ گفتم: آری. آنگاه از مرکوب خود پیاده شد و پای مرا گشود و اثری از زخم سابق ندید.
سید همان جا لحظهای بحالت بیهوشی افتاد، سپس دست مرا گرفت و نزد وزیر آورد و در حالی که میگریست گفت: مولانا! این برادر من و نزدیکترین مردم بمن است.
وزیر شرح واقعه را جویا شد و من از اول تا آخر برای او حکایت نمودم. وزیر اطبائی که قبلا آن زخم را دیده بودند احضار نمود و گفت: جراحت پای این مرد را که دیدهاید معالجه کنید! اطبا گفتند: تنها راه علاج این زخم اینست که با آهن قطع بشود و اگر قطع شد میمیرد. وزیر گفت: بفرض اینکه قطع کنید و نمیرد چقدر طول میکشد که بهبود یابد؟ گفتند: دو ماه طول میکشد و بعد از بهبودی در جای آن گودی سفیدی میماند که دیگر در جای آن موی نمیروید.
وزیر پرسید: شما چه وقت آن را دیدهاید؟ گفتند: ده روز پیش. وزیر پای مرا که قبلا مجروح بود نشان داد که مانند پای دیگر هیچ گونه علامتی که حاکی از سابقه درد باشد در وی دیده نمیشد. یکی از اطباء فریاد کشید و گفت: این کار عیسی بن مریم است! وزیر گفت: وقتی معلوم شد که کار شما نیست، ما خود میدانیم که کار کیست! سپس خلیفه وزیر را احضار نمود و ماجرا را از وی پرسید. وزیر هم واقعه را برای خلیفه نقل کرد. خلیفه مرا احضار نمود و هزار دینار بمن داد و گفت این را بگیر و بمصرف خود برسان. گفتم: جرات نمیکنم یک دینار آن را بردارم. خلیفه گفت: از کی میترسی؟ گفتم: از همان کسی که مرا مورد عنایت قرار داد. زیرا گفت: چیزی از ابو جعفر قبول مکن. خلیفه از شنیدن این کلام گریست و مکدر شد آنگاه من بدون اینکه چیزی از وی بپذیرم بیرون آمدم.
علی بن عیسی اربلی (مؤلف کشف الغمه) میگوید: یک روز من این حکایت را برای جمعی که نزد من بودند نقل میکردم. شمس الدین پسر اسماعیل هرقلی «5»هم حاضر بود ولی من او را نمیشناختم. وقتی حکایت تمام شد؛ گفت: من فرزند او هستم.من از این حسن اتفاق تعجب کردم و از وی پرسیدم آیا ران پدرت را در وقتی که مجروح بود، دیده بودی؟ گفت: نه. زیرا من در آن موقع طفل بودم، ولی وقتی بهبودی یافت دیدم که اثری از زخم نداشت. و در جای آن جراحت مو روئیده بود.
همچنین من این حکایت را از سید صفی الدین محمد بن محمد بن بشیر علوی موسوی و نجم الدین حیدر بن ایسر رحمة اللَّه علیهما که هر دو از مردم سرشناس بودند، و با من سابقه دوستی داشتند و نزد من بسیار عزیز بودند، پرسیدم و آنها نیز حکایت را تصدیق کردند و گفتند: ما آن جراحت را در حال بیماری اسماعیل و جای آن را در موقع بهبودیش در ران وی دیدیم.
و نیز شمس الدین فرزند او نقل میکرد که اسماعیل بعد از این واقعه از فراق آن حضرت سخت محزون بود تا جایی که در فصل زمستان در بغداد توقف نمود. و هر چند روز برای زیارت بسامره میرفت و باز ببغداد برمیگشت حتی در آن سال چهل بار بزیارت عسکریین علیهما السلام رفت، باین امید که بار دیگر حضرت را بهبیند وبمقصود خود برسد و تقدیر با وی مساعدت نماید، ولی او در حسرت دیدار مجدد حضرت مرد و با غصه او بجهان باقی انتقال یافت. رحمة اللَّه علیه رحمة واسعة.
مهدی موعود، ترجمه بحار الأنوار ،متن،ص:802-808 (1) مقصود علی بن عیسی اربلی مؤلف کشف الغمه است که از ادبا و دانشمندان معروف قرن هشتم هجری است.
(2) هرقل دهکدهای نزدیک حله بوده است.
(3) اوانا- شهر کوچکی واقع در ده فرسخی بالای بغداد و دارای باغ و درختان بسیار بوده است (مراصد)
(4) مقصود مؤید الدین ابن علقمی است که پیرو مذهب شیعه بوده است.
(5) علامه نوری در ذیل این حکایت مینویسد شیخ حر عاملی در کتاب امل الامل میفرماید:
شیخ محمد بن اسماعیل بن حسن بن ابی الحسن بن علی هرقلی فاضل عالم از تلامذه علامه (حلی) بود و من کتاب «مختلف» را بخط او دیدهام و از آن پیداست که آن را در زمان مؤلف (علامه حلی) نوشته و نزد وی یا فرزندش فخر المحققین خوانده است».
سپس علامه نوری میگوید: حقیر بر دو نسخه از شرایع واقف شدم که بخط شیخ محمد مذکور است یکی در یک جلد و خوانده شده در نزد محقق اول و محقق ثانی و اجازه بخط هر دو بزرگوار در آن موجود و حال در بلد کاظمین در نزد جناب عالم جلیل و سید نبیل سیّد محمد آل سید حیدر دام تأییده است و صورت آخر مجلد اول آن چنین است: فرغ من کتابته العبد الفقیر الی رحمة اللَّه تعالی: محمد بن اسماعیل بن حسن بن ابی الحسن بن علی الهرقلی غفر اللَّه له و لوالدی و للمؤمنین و المؤمنات آخر نهار الخمیس خامس عشر شهر رمضان سنة سبعین و ستمائة (670) حامدا مصلیا مستغفرا و الحمد للَّه رب العالمین و حسبنا اللَّه و نعم الوکیل.
مادر مردی سنی
شیخ محترم عالم فاضل شمس الدین محمد بن قارون نامبرده نقل میکرد که: یکی از نزدیکان وی بنام معمر بن شمس که او را «مذور» میگفتند قریهای داشت موسوم به «برس» و آن را وقف علویین و سادات کرده بود. معمر بن شمس نائبی بنام ابن خطیب و غلامی داشت که متولی اوقاف او بود و او را عثمان مینامیدند. (ابن خطیب) یکنفر شیعه نیکوکار بود ولی (عثمان) بعکس بود. روزی آن دو نفر در مسجد الحرام در مقام حضرت ابراهیم علیه السّلام در حضور جمعی از رعایا و عوام الناس نشسته بودند. ابن خطیب گفت ای عثمان هم اکنون حق آشکار و روشن میگردد من نام کسانی را که دوست میدارم یعنی: علی و حسن و حسین، را کف دستم مینویسم و تو هم نام کسانی را که دوست میداری یعنی ابو بکر و عمر و عثمان را کف دست خودبنویس. سپس دستها را با هم میبندیم، هر دستی که آتش گرفت بر باطل و هر کس دستش سالم ماند بر حق است.
عثمان از این عمل سر باز زد و حاضر نشد این کار را انجام دهد؛ حضار هم او را مورد سرزنش قرار دادند.
مادر عثمان در جای بلندی آنها را میدید و سخنان آنها را میشنید، وقتی آن منظره را دید بر حاضران که زبان بسرزنش فرزندش گشودند، نفرین کرد و آنها را بباد فحاشی و بدگوئی و تهدید گرفت. فی الحال نابینا شد. وقتی احساس کرد که نابینا شده رفقای خود را صدا زد. زنهای دوست او رفتند بالا، نزد وی و دیدند که چشمش ظاهرا سالم است ولی چیزی نمیبیند!.
پس او را کشیده پائین آوردند و بحله بردند و خبر او میان خویشان و همفکران و دوستانش شایع گشت، آنها هم چند نفر طبیب از بغداد و حله برای معالجه او آوردند ولی اطباء نتوانستند کاری برای او انجام دهند.
موقعی که بکلی از معالجه مأیوس گشتند، جمعی از زنان شیعه که با وی سابقه دوستی داشتند، باو گفتند آن کس که تو را نابینا گردانید قائم آل محمد است. اگر شیعه شوی و تولی و تبری داشته باشی، ما ضمانت میکنیم که خداوند متعال چشم تو را شفا دهد و جز این راهی برای رهائی از این بلیه نداری زن نابینا هم گفته آنها را تصدیق کرد و حاضر شد که شیعه شود.
زنهای شیعه در شب جمعه او را برداشته و بداخل قبه شریفه مقام امام زمان علیه السّلام بردند، و خودشان دم در نشستند، چون پاسی از شب گذشت، زن نابینا در حالی که کوری چشمش برطرف شده بود بمیان زنان شیعه آمد، و یک یک آنها را نشانید و لباسها و زینت آلات آنها را شرح میداد.
وقتی زنها یقین کردند او بینا شده مسرور گردیدند و خدا را شکر کردند و بوی گفتند: چطور شد که بینا شدی؟ گفت وقتی شما مرا در قبه گذاشتید و بیرون رفتید، حس کردم که دستی روی دستم گذاشته شد و کسی گفت: برو بیرون که
خداوند تو را شفا داد. وقتی متوجه شدم دیدم کوریم برطرف گردیده و قبه پر نور شده. آن مرد را که با من حرف زده بود دیدم و از او پرسیدم آقا تو کیستی؟ گفت:من محمد بن الحسن هستم. سپس از نظرم ناپدید شد.
آنگاه زنها برخاستند و بخانههای خود رفتند. بعد از این ماجرا (عثمان) پسر آن زن نیز شیعه شد و عقیده خودش و مادرش خوب و محکم گردید. حکایت او در میان اقوامش شهرت گرفت. هر کس آن را شنید عقیده بوجود امام زمان علیه السّلام پیدا کرد، این واقعه در سنه 744 روی داد.
مهدی موعود، ترجمه بحار الأنوار ،متن،ص:817-818
سخن گفتن لال
آقا محمّد مهدی، تاجر شیرازی الاصل که مولد و منشأ او در بندر ملومین از ممالک ماچین شده، بعد از ابتلا به مرض شدیدی در آنجا و عافیت از آن، هم گنگ شد و هم لال و قریب سه سال، چنین بر او گذشت.
پس به قصد استشفا قصد زیارت ائمّه عراق علیهم السّلام کرد و در جمادی الاولی، سنه هزار و دویست و نود و نه وارد کاظمین شد بر بعضی از تجّار معروفین که از اقارب او بود و بیست روز در آنجا ماند. پس موسم حرکت مرکب و دخان شد به سوی سرّ من رأی.
ارحامش او را آوردند و در مرکب و به اهالی مرکب که از اهل بغداد و کربلا بودند، او را سپردند به جهت گنگی و عجز از اظهار مقاصد و حوایج خویش و خطوطی در سفارش او به بعضی از مجاورین سرّ من رأی نوشتند.
بعد از رسیدن به آنجا در روز جمعه، دهم جمادی الثّانیة، سنه مذکوره رفت به سرداب مقدّس در محضر جمعی از موثّقین و خادمی برای او زیارت میخواند تا آنکه رفت به صفّه سرداب و در بالای چاه، مدّتی گریه و تضرّع میکرد و با قلم در دیوار سرداب از حاضرین و ناظرین طلب دعا و شفای خود را مینوشت. پس از ابتهال و انابه، قفل زبانش بازشد و بیرون آمد از ناحیه مقدّسه با زبانی فصیح و بیانی ملیح. روز شنبه همراهانش او را حاضر کردند در محفل تدریس جناب سیّد الفقهاء العظام الاستاد الاکرم، حجة الاسلام، میرزا محمّد حسن شیرازی- متّعنا اللّه تعالی ببقائه- پس از صحبت مناسب آن مقام، تبرّکا سوره مبارکه حمد را با قرائت بسیار خوب که همه حضّار به صحّت و حسن آن تصدیق نمودند خواند. در شب یکشنبه و دوشنبه در صحن مطهّر چراغان کردند و شعرای عرب و عجم مضمون آن را به نظم درآوردند. بعضی از آنها در رساله جنّة المأوی ثبت شد.
نجم الثاقب، محدث نوری ،ج2،ص:738
تشرّف حسین مدلل خدمت آن جناب
در آنجا ذکر کرده است که خبر داد مرا کسی که به او وثوق دارم و آن خبری است مشهور، در نزد بیشتر اهل مشهد شریف غروی- سلام اللّه تعالی علی مشرفه- که خانهای که من الآن در آن ساکنم که سنه هفتصد و هشتاد و نه است، مال مردی از اهل خیر و صلاح بود که او را حسین مدلّل میگفتند و به او معروف شده بود، ساباط مدلل و در نزدیکی صحن حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام بود و آن را ساباط حسین مدلل میگفتند که به جانب غربی و شمالی قبر مقدّس بود و آن خانه متّصل بود به دیوار صحن مقدّس و حسین صاحب ساباط، عیال و اطفال داشت.
پس مبتلا شده بود به آزار فلج و مدّتی گذشت که قدرت بر قیام نداشت. عیال و اطفالش در وقت حاجت او را برمیداشتند و به سبب طول زمان مرض او عیال او، در شدّت و حاجت افتادند و به فقر و فاقه مبتلا شدند و محتاج به خلق شدند و در سال هفتصد و بیست در شبی از شبها بعد از آنکه چهار یک شب رفته بود، پسر و عیال او بیدار شدند؛ دیدند که در خانه و بام خانه، نور ساطع شده است، به نحوی که دیدهها را میرباید.
پس ایشان به حسین گفتند: چه خبر است؟گفت: امام زمان علیه السّلام به نزد من آمد و به من فرمود: «برخیز! ای حسین!»
عرض کردم: ای سیّد من! آیا میبینی که من نمیتوانم برخیزم. پس دست مرا گرفت و برخیزانید و در حال، مرض من زایل گردید و صحیح گردیدم.و به من فرمود: «این ساباط راه من است که به این راه به زیارت جدّ خود میروم و در آن را در هر شب ببند.» عرض کردم: شنیدم و اطاعت کردم. ای مولای من.
پس برخاست و به زیارت حضرت امیر علیه السّلام رفت و آن ساباط مشهور شده است تا حال، به ساباط حسین مدلل و مردم از برای ساباط نذرها میکردند و به برکت حضرت قائم علیه السّلام به مراد خود میرسیدند. نجم الثاقب، محدث نوری ،ج2،ص:644
درجمادات
روشنی و نور در بیت الحمد
چنان چه نعمانی و مسعودی و غیر ایشان روایت کردند از حضرت باقر علیه السّلام که فرمود: «از برای صاحب این امر علیه السّلام، خانهای میباشد که او را بیت الحمد میگویند؛ در آن چراغی است که روشن است از آن روز که متولّد شده، تا آن روز که خروج کند با شمشیر خاموش نمیشود.»
نجم الثاقب، محدث نوری ،ج1،ص:190
تبدیل سنگ به طلا
علی بن ابراهیم فدکی میگوید ازدی گوید: طواف میکردم و شش شوط را انجام داده بودم و میخواستم شوط هفتم را انجام بدهم که ناگهان از طرف راست کعبه به حلقه جماعتی رسیدم و جوان خوب صورت و خوش بو و با هیبتی را دیدم، با هیبتی که نزدیک مردم بود و سخن گفت و سخنی زیباتر از سخن او ندیدم و نه خالصتر از منطقش در حسن جلوسش. رفتم که با او سخن بگویم اما مردم نگذاشتند و گفتند: او فرزند رسول خداست و در سال یک روز برای خواصّ خود ظاهر میشود و با آنها تکلم میکند. گفتم: کسی که خواهان ارشاد است از تو ارشاد میخواهد، ارشادش کن خدا تو را هدایت کند.
میگوید: سنگریزهای برداشت و صورتم را برگرداندم یکی از خادمانش به من گفت: فرزند رسول خدا- صلّی اللَّه علیه و آله- به تو چه داد؟ گفتم سنگریزه. آنگاه دستم را باز کردم و دیدم شمش طلا میباشد. او خودش را به من رساند و گفت: آیا حجّت بر تو ثابت شد و حق آشکار گشت و عدم بصیرت از تو رخت بربست و مرا شناختی؟ گفتم: خدایا! نه.
فرمود: من «مهدی» هستم و امام زمان، من کسی هستم که زمین را بعد از اینکه پر از ظلم و ستم شده باشد، پر از عدل میکنم و زمین خالی از حجّت نیست و مردم بیشتر از «تیه بنی اسرائیل» در فترت نمیمانند و زمان قیام من نزدیک شده پس این امانتی است در گردن تو که به برادرانت از اهل حقّ بگوئی.
جلوههای اعجاز معصومین علیهم السلام ،ص:550
وظائف شیعه در زمان غیبت
اشاره
در شمّهای از تکالیف عباد بالنسبة به امام عصر- عجّل اللّه فرجه-
و آداب بندگی و رسوم فرمانبرداری آنان که سر به زیر فرمان و اطاعت آن جناب فرود آوردهاند و خود را عبد طاعت و ریزه خور خوان احسان وجود مبارک او دانسته و آن شخص معظّم را امام و واسطه رسانیدن فیوضات الهیّه و نعم غیر متناهیه دنیویّه و اخرویّه قرار داده و از آنها چند چیز بیان میشود:
1-مهموم بودن برای آن جناب در ایّام غیبت
1-مهموم بودن برای آن جناب در ایّام غیبت. و سبب این متعدّد است یکی برای محجوب بودن آن جناب و نرسیدن دست به دامان وصالش و روشن نگشتن دیدگان به نور جمالش.
در عیون از جناب امام رضا علیه السّلام مروی است که در ضمن خبری متعلّق به آن جناب فرمود: چه بسیار مؤمنه و چه بسیار مؤمنی که متأسّف و حیران و محزونند در وقت فقدان ماء معین، (یعنی حضرت حجّت علیه السّلام).
در دعای ندبه است که: «گران است بر من که خلق را ببینم و تو دیده نشوی و نشنوم از تو آوازی و نه رازی، گران است بر من که احاطه کند به تو بلا نه به من و نرسد به تو از من نه نالهای و نه شکایتی، جانم فدای تو غایبی که از ما کناره نداری، جانم فدای تو دور شدهای که از ما دوری نگرفتی، جانم فدای تو که آرزوی هر مشتاق و آرزومندی از مرد و زن که تو را یاد آورند و ناله کنند، گران است بر من که
من بر تو بگریم و خلق از تو دست کشیده باشند» تا آخر دعا که نمونهای است از درد دل آن که جامی از چشمه محبّت آن جناب نوشیده.
و دیگر: ممنوع بودن آن سلطان عظیم الشّأن از رتق و فتق و اجرای احکام و حقوق و حدود و دیدن حقّ خود در دست غیر خود.
از حضرت باقر علیه السّلام روایت است که فرمود به عبد اللّه بن ظبیان که: هیچ عیدی نیست برای مسلمین نه قربان و نه فطر مگر آن که تازه میکند خداوند برای آل محمّد علیهم السّلام حزنی را.
راوی پرسید چرا؟
فرمود که: ایشان میبینند حقّ خود را در دست غیر خودشان.
و دیگر: بیرون آمدن جمعی از دزدان داخلی دین مبین از کمین، و افکندن شکوک و شبهات در قلوب عوام بلکه خواصّ، تا آن که پیوسته دسته دسته از دین خداوند بیرون روند، و علمای راستین از اظهار علم خود عاجز، و صادق شده وعده صادقین علیهم السّلام که خواهد آمد وقتی که نگاه داشتن مؤمن دین خود را مشکلتر است از نگاه داشتن جمرهای از آتش در دست.
شیخ نعمانی روایت کرده از عمیره دختر نفیل که گفت: شنیدم حسین بن علی علیه السّلام میفرماید: نخواهد شد آن امری که شما منتظر آنید تا این که بیزاری جوید بعضی از شما از بعضی، و خیو اندازد بعضی از شما در صورت بعضی، و شهادت دهد بعضی از شما به کفر بعضی و لعن کند بعضی شما بعضی را، پس گفتم به آن جناب که خیری نیست در آن زمان؟ پس حسین علیه السّلام فرمود: تمام خیر در آن زمان است، خروج میکند قائم ما و همه آنها را دفع میکند.
و نیز از جناب صادق علیه السّلام خبری نقل کرده به همین مضمون.و از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده که فرموده به مالک بن ضمره که مالک چگونهای تو آنگاه که شیعه اختلاف کنند چنین، انگشتان خود را داخل نمود در یکدیگر، پس گفتم: یا امیر المؤمنین! علیه السّلام در آن زمان خیری نیست؟
فرمود: تمام خیر در آن وقت است، خروج میکند قائم ما پس مقدّم میشود بر او هفتاد مرد که دروغ میگویند بر خدا و رسول، پس همه را میکشد آنگاه جمع میکند ایشان را بر یک امر.
و نیز از جناب باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود: هرآینه آزموده خواهید شد ای شیعه آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آزموده شدن سرمه در چشم بدرستی که صاحب سرمه میداند که کی سرمه در چشمش ریخته میشود و نمیداند که چه وقت از چشم بیرون میرود و چنین است که صبح میکند مرد بر جادّهای از امر ما و شام میکند و حال آن که بیرون رفته از آن، و شام میکند بر جادّهای از امر ما و صبح میکند و حال آن که بیرون رفته از آن.
و از جناب صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: و اللّه هرآینه شکسته خواهید شد شکستن شیشه و بدرستی که شیشه هرآینه بر میگردد پس عود میکند و اللّه هرآینه شکسته میشوید شکستن کوزه و کوزه چون شکست برمیگردد چنانچه بوده، قسم به خدا که بیخته خواهید شد و قسم به خدا که جدا خواهید شد و قسم به خدا که امتحان خواهید شد تا آن که نماند از شما مگر اندکی و کف مبارک را خالی کرد.
و بر این مضمون اخبار بسیاری روایت کرده و شیخ صدوق- علیه الرّحمة- در کمال الدّین. روایت کرده از امیر المؤمنین علیه السّلام که فرمود: گویا میبینم شماها را که گردش میکنید گردش شتر، میطلبید چراگاه را پس نمییابید آن را ای گروه شیعه.
و نیز از آن جناب روایت کرده که به عبد الرّحمن بن سیابه فرمود که: چگونه خواهید بود شما در آن زمان که بمانید بیامام هادی و بینشانه؟ بیزاری جوید بعضی از شما از بعضی، پس در آنگاه امتحان کرده میشوید و جدا میشوید و جدا میشوید و بیخته میشوید.
و نیز روایت کرده از سدیر صیرفی که گفت: من و مفضّل بن عمرو ابو بصیر و ابان بن تغلب به خدمت مولای خود امام جعفر صادق علیه السّلام داخل شدیم و آن حضرت را دیدیم که بر روی خاک نشسته بود و مسح خیبری را در برداشت که آستینهایش کوتاه بود و از شدّت اندوه واله بود و مانند زنی که فرزند عزیزش مرده بود گریه میکرد مانند جگر سوخته آثار حزن و محنت در روی حقجویش ظاهر و هویدا بود و اشک از دیدههای حقبینش جاری بود و میگفت: ای سیّد من! غیبت تو خواب مرا برده است و استراحت مرا زایل گردانیده و سرور از دل من ربوده است. ای سیّد من! غیبت تو مصیبت مرا دائم گردانید و محن و نوایب را بر من پیاپی گردانید و آب دیده مرا جاری کرد و ناله و فغان و حزن را از سینه من بیرون آورد و بلاها را بر من متّصل گردانید.
سدیر گفت: چون حضرت را با آن حالت مشاهده کردیم عقلهای ما پرواز کرد و واله و حیران شدیم و دلهای ما از آن جزع نزدیک بود که پاره گردد و گمان کردیم که آن حضرت را زهر دادند یا آن که: بلیّه عظیمی از بلاهای دهر بر او حادث شده است.
پس عرض کردم که ای بهترین خلق، خدا هرگز چشم تو را گریان نگرداند، چه حادثهای تو را گریان گردانیده است و چه حالت رو داده است که چنین ماتمی گرفتی؟
پس حضرت از شدّت غصّه و گریه آه سوزناک از دل غمناک برکشید و فرمود که:
من در صبح این روز نظر در کتاب جفر نمودم و آن کتابی است مشتمل بر علم منایا وبلایا، و در آنجا مذکور است بلاهایی که بر ما میرسد، و در آنجا علم گذشته و آینده هست تا روز قیامت و خدا آن علم را مخصوص محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و ائمه علیهم السّلام بعد از او گردانیده است، نگاه کردم در آنجا ولادت حضرت صاحب الأمر علیه السّلام، و غیبت آن حضرت، و طول غیبت، و درازی عمر او را، و ابتلای مؤمنان را در زمان غیبت، و بسیار شدن شکّ و شبهه در دل مردم از جهت طول غیبت او، و مرتد شدن اکثر مردم در دین خود و بیرون کردن ریسمان اسلام را از گردن خود که حقّ تعالی در گردن بندگان قرار داده است، پس رقّت مرا دست داده است و حزن بر من غالب شده است، (الخبر).
و از برای این مقام همین خبر شریف کافی است چه اگر تحیّر و تفرّق و ابتلای شیعه در ایّام غیبت و تولّد شکوک در قلوب ایشان سبب شود از برای گریستن حضرت صادق علیه السّلام سالها پیش از وقوع آن و بردن خواب از چشمهای مبارکش، پس مؤمن مبتلای به آن حادثه عظیمه غرق شده در آن گرداب بیکرانه تاریک موّاج سزاوارتر است به گریه و زاری و ناله و بیقراری و حزن و اندوه دائمی و تضرّع به سوی حضرت باری جلّ و علا.
منتهی الآمال فی تواریخ النبی و الآل علیهم السلام(فارسی)، ج3، ص: 2098
2-انتظار فرج آل محمّد علیهم السّلام
2- انتظار فرج آل محمّد علیهم السّلام در هر آن و ترقّب بروز و ظهور دولت قاهره و سلطنت ظاهره مهدی آل محمّد علیهم السّلام و پر شدن زمین از عدل و داد و غالب شدن دین قویم بر جمیع ادیان، که خدای تعالی به نبیّ اکرم خود خبر داده و وعده فرموده بلکه بشارت آن را به جمیع پیغمبران و امم داده که چنین روزی خواهد آمد که: جز خدای تعالی کسی را پرستش نکنند و چیزی از دین نماند که از بیم احدی در پرده ستر و حجاب بماند، و بلا و شدّت از حقپرستان برود چنانچه در زیارت مهدی آل محمّد علیهم السّلام:
السّلام علی المهدی الّذی وعد اللّه به الأمم أن یجمع به الکلم، و یلمّ به الشّعث، و یملأ به الارض عدلا و قسطا، و ینجز به وعد المؤمنین.
سلام بر مهدی آن چنانی که وعده داده خداوند به او، جمیع امّتها را که جمع کند به وجود او کلمهها را (یعنی اختلاف را از میان ببرد و دین یکی شود)، و گردآوری به او پراکندگیها را و پر کند به او زمین را از عدل و داد، انفاذ فرماید به سبب او وعده فرجی که به مؤمنین داده.
و این فرج عظیم را در سنه هفتاد از هجرت وعده داده بودند. چنانچه شیخ راوندی در خرایج از ابی اسحاق سمیعی روایت کرده و او از عمرو بن حمق که یکی از چهار نفر صاحب اسرار المؤمنین علیه السّلام بود که گفت: داخل شدم بر علی علیه السّلام آنگاه که او را ضربت زده بودند در کوفه. پس گفتم به آن جناب که: بر تو باکی نیست، جز این نیست که این خراشی است.
فرمود: به جان خود قسم که من از شما مفارقت خواهم کرد، آنگاه فرمود: تا سنه هفتاد بلا است و این را سه مرتبه فرمود.
پس گفتم: آیا پس از بلا رخایی هست؟ پس مرا جواب نداد و بیهوش شد.
تا آن که میگوید: پس گفتم: یا امیر المؤمنین علیه السّلام، بدرستی که تو فرمودی تا [سنه] هفتاد بلا است پس آیا بعد از بلا رخا است؟
پس فرمود آری بدرستی که بعد از بلا رخا است و خداوند محو میکند آنچه را که میخواهد و ثابت میکند و در نزد او است امّ الکتاب.
و شیخ طوسی در کتاب غیبت و کلینی در کافی روایت کردهاند از ابی حمزه ثمالی که گفت: گفتم به ابی جعفر علیه السّلام، بدرستی که علی علیه السّلام بود که میفرمود: تا سنه هفتاد بلا است و میفرمود: بعد از بلا، رخا است. و به تحقیق که گذشت هفتاد و ما رخاء ندیدیم.
پس ابو جعفر علیه السّلام فرمود که: ای ثابت! بدرستی که خدای تعالی قرار داده بود وقت این امر را در سنه هفتاد، پس چون حسین علیه السّلام کشته شد، شدید شد غضب خداوند بر اهل زمین، پس تأخیر انداخت آن را تا سال صد و چهل. پس ما شما را خبر دادیم، پس شما خبر ما را نشر کردید و پرده سرّ را کشف نمودید پس خدای تعالی آن را تأخیر انداخت و پس از آن وقتی برای آن قرار نداد در نزد ما و یمحوا اللّه ما یشاء و یثبت و عنده امّ الکتاب.
ابو حمزه گفت: من این خبر را عرض کردم خدمت امام جعفر صادق علیه السّلام پس فرمود: بدرستی که چنین بود.
و شیخ نعمانی در کتاب غیبت روایت کرده از علاء بن سیابه، از ابی عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام که فرمود: کسی که بمیرد از شما و منتظر باشد این امر را، مانند کسی است که در خیمهای باشد که از آن حضرت قائم علیه السّلام است.
و نیز روایت نموده از ابو بصیر از آن جناب که فرمود روزی: آیا خبر ندهم شما را به چیزی که قبول نمیکند خداوند عملی را از بندگان مگر به او؟
گفتم: بلی، پس فرمود: شهادة ان لا اله الّا اللّه، و انّ محمّد عبده و رسوله و اقرار به آنچه خداوند امر فرمود دوستی ما و بیزاری از دشمنان ما، یعنی ائمّه مخصوصا و انقیاد برای ایشان، و ورع و اجتهاد و آرامی و انتظار کشیدن برای قائم علیه السّلام.
آنگاه فرمود: بدرستی که برای ما دولتی است که خداوند آن را میآورد هر وقت که خواست.
آنگاه فرمود: هر کس که خوش دارد که بوده باشد از اصحاب قائم علیه السّلام، پس هرآینه انتظار کشد و عمل کند با ورع و محاسن اخلاق در حالی که او انتظار دارد، پس اگر بمیرد و قائم علیه السّلام پس از او خروج کند، هست برای او از اجر مثل کسی که آن جناب را درک نموده باشد، پس کوشش کنید و انتظار کشید، هنیئا هنیئا برای شما ای عصابه مرحومه! و شیخ صدوق در کمال الدّین روایت کرده از آن جناب که فرمود: از دین ائمّه است ورع و عفّت و صلاح و انتظار داشتن فرج آل محمد علیهم السّلام.
و نیز از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: افضل اعمال امّت من انتظار فرج است از خداوند عزّ و جلّ.
و نیز روایت کرده از امیر المؤمنین علیه السّلام که فرمود: منتظر امر ما مانند کسی است که در خون خود غلطیده باشد در راه خداوند.
و شیخ طبرسی در احتجاج روایت کرده که «توقیعی» از حضرت صاحب الأمر علیه السّلام بیرون آمد به دست محمّد بن عثمان و در آخر آن مذکور است که:
دعا بسیار کنید برای تعجیل فرج بدرستی که فرج شما در آن است.
و شیخ طوسی رحمه اللّه در غیبت از مفضّل روایت کرده که گفت: ذکر نمودیم قائم علیه السّلام را و کسی که مرد از اصحاب ما که انتظار او را میکشید، پس حضرت ابو عبد اللّه علیه السّلام فرمود به ما که: چون قائم علیه السّلام خروج کند بر سر قبر مؤمن میآید پس به او میگوید که ای فلان! بدرستی که ظاهر شد صاحب تو، پس اگر خواهی که ملحق شوی پس ملحق شو و اگر میخواهی که اقامت کنی در نعمت پروردگار خود پس اقامت داشته باش.
و شیخ برقی در محاسن از آن جناب روایت کرده که فرمود به مردی از اصحاب خود که: هر که از شما بمیرد با دوستی اهل بیت و انتظار کشیدن فرج، مثل کس
است که در خیمه قائم علیه السّلام باشد.
و در روایت دیگر، بلکه مانند کسی است که با رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باشد.
و در روایت دیگر، مانند کسی است که در پیش روی رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شهید گردد. و نیز از محمّد بن فضیل روایت کرده که گفت: فرج را از حضرت رضا علیه السّلام سؤال کردم، حضرت فرمود که: آیا انتظار فرج از فرج نیست، خدای عزّ و جل فرموده:
فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ. شما انتظار برید، به درستی که من با شما از انتظاربرندگانم.
یعنی: انتظار برید فرج مرا و من انتظار میبرم آن وقتی را که برای این امر مصلحت دانستم که آن وقت در رسد.
و نیز از آن جناب روایت کرده که فرمود: چه نیکو است صبر و انتظار فرج، آیا نشنیدهای قول خدا را که فرمود:
وَ ارْتَقِبُوا إِنِّی مَعَکُمْ رَقِیبٌ، فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ، پس بر شما باد به صبر زیرا که فرج میآید بعد از ناامیدی و به تحقیق که بودند پیش از شما که از شما صبرکنندهتر بودند. منتهی الآمال فی تواریخ النبی و الآل علیهم السلام(فارسی)، ج3، ص: 2102
3-دعا کردن
3-سوم از تکالیف دعا کردن است از برای حفظ وجود مبارک امام عصر علیه السّلام از شرور شیاطین انس و جنّ، و طلب تعجیل نصرت و ظفر و غلبه بر کفّار و ملحدین ومنافقین و برای آن جناب، که این نوعی است از اظهار بندگی و اظهار شوق و زیادتی محبّت و دعاهای وارده در این مقام بسیار است، یکی دعایی است که از یونس بن عبد الرّحمن مروی است که حضرت امام رضا علیه السّلام امر میفرمودند به دعا کردن برای حضرت صاحب الأمر علیه السّلام به این دعا: اللهمّ ادفع عن ولیّک و خلیفتک و حجتک تا آخر.
و من این دعا را در کتاب مفاتیح در باب زیارت حضرت صاحب الأمر علیه السّلام نقل کردم، و دیگر صلوات منسوبه به ابو الحسن ضرّاب اصفهانی است که ما آن را در مفاتیح در آخر اعمال روز جمعه نقل کردیم، و دیگر این دعای شریف است:
اللّهمّ کن لولیّک الحجّة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه السّاعة و فی کلّ ساعة ولیّا و حافظا، و قائدا، و ناصرا، دلیلا، و عینا حتّی تسکنه ارضک طوعا و تمتّعه فیها طویلا.
مکرّر میخوانی این دعا را در شب بیست و سوّم ماه رمضان در حالت ایستاده و نشسته و بر هر حالتی که باشی در تمام آن ماه و هر قسم که ممکن شود تو را، و هر زمان که از دهرت حاضر شود میگویی بعد از تمجید حقّ تعالی و صلوات بر پیغمبر و آل او علیهم السّلام این دعا را. و دعاهای دیگر نیز وارد شده که مقام نقلش نیست هر که طالب است رجوع به نجم ثاقب کند.
منتهی الآمال فی تواریخ النبی و الآل علیهم السلام(فارسی)، ج3، ص: 2106
4-صدقه دادن
4- صدقه دادن است به آنچه ممکن شود در هر وقت برای حفظ وجود مبارک امام عصر علیه السّلام، و چون هیچ نفسی عزیز و گرامیتر نیست و نباید هم باشد از وجود مقدّس امام عصر- علیه السّلام و ارواحنا فداه- بلکه محبوبتر از نفس خویش، که اگر چنین نباشد در ایمان ضعف و نقصان و در اعتقاد خلل و سستی است چنانچه به اسانید معتبره از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مروی است که فرمود: ایمان نیاورد احدی از شما تا آن که بوده باشم من و اهل بیت من محبوبتر نزد او از جان و فرزند و تمام مردم و چگونه چنین نباشد و حال آن که وجود و حیات و دین و عقل و صحّت و عافیت و سایر نعم ظاهریّه و باطنیّه تمام موجودات از پرتو آن وجود مقدّس و اوصیای او است- صلوات اللّه علیهم-، و چون ناموس عصر و مدار دهر و منیر آفتاب و ماه و صاحب این قصر و بارگاه و سبب آرامی زمین و سیر افلاک و رونق دنیا از سمک تا سماک حاضر در قلوب اخیار و غایب از مردمک اغیار در این اعصار حضرت حجّة بن الحسن- صلوات اللّه علیهما- است و جامه صحّت و عافیت اندازه قامت موزون آن نفس مقدّس و شایسته قدّ معتدل آن ذات اقدس است، پس بر تمامی خودپرستان که تمامی اهتمامشان در حفظ و حراست و سلامتی نفس خویش است چه رسد به آنان که جز آن وجود مقدّس کسی را لایق هستی و سزاوار عافیت و تندرستی ندانند لازم و متحتّم است که مقصود اولی و غرض اهم ایشان از چنگ زدن به دامان هر وسیله و سببی که برای بقاء صحّت و استجلاب عافیت و قضای حاجت و دفع بلیّت مقرّر شده چون دعا و تضرّع و تصدّق و توسّل سلامتی و حفظ آن وجود مقدّس باشد.
منتهی الآمال فی تواریخ النبی و الآل علیهم السلام(فارسی)، ج3، ص: 2107
5-حجّ کردن و حجّه دادن به نیابت امام عصر علیه السّلام
5- حجّ کردن و حجّه دادن به نیابت امام عصر علیه السّلام چنانچه در میان شیعیان مرسوم بود در قدیم و آن جناب تقریر فرمودند.
چنانچه قطب راوندی رحمه اللّه در کتاب خرایج روایت کرده که ابو محمّد دعلجی دو پسر داشت یکی از آن دو صالح بود او را ابو الحسن میگفتند و او مردگان را غسل میداد، و پسر دیگر او مرتکب میشد محرّمات را. و مردی از شیعیان زری به ابو محمّد مذکور داد که به نیابت حضرت صاحب الأمر علیه السّلام حجّ کند چنانچه عادت شیعیان در آن وقت چنین بود و ابو محمّد قدری از آن زر را به آن پسر فاسد داد و او را با خود برد که برای حضرت حجّ کند، و وقتی که از حجّ برگشت نقل کرد که در موقف (یعنی عرفات)، جوان گندمگون نیکو هیأتی را دیدم که مشغول تضرّع و ابتهال و دعا بود و چون من به نزدیک او رسیدم به سوی من التفات نمود و فرمود:
ای شیخ! آیا حیا نمیکنی؟! من گفتم: ای سیّد من! از چه چیز حیا کنم؟
فرمود: به تو حجّه میدهند از برای آن کسی که میدانی، و تو آن را به فاسقی میدهی که خمر میآشامد؟ نزدیک است که این چشم تو کور شود.
پس بعد از برگشتن، چهل روز نگذشت مگر آن که از همان چشم که به آن اشاره شد جراحتی بیرون آمد و از آن جراحت آن چشم ضایع شد.
منتهی الآمال فی تواریخ النبی و الآل علیهم السلام(فارسی)، ج3، ص: 2108
6-برخاستن از برای تعظیم شنیدن اسم مبارک آن حضرت
6-برخاستن از برای تعظیم شنیدن اسم مبارک آن حضرت، خصوص اگر اسم مبارک قائم علیه السّلام باشد، چنانچه سیرت تمام اصناف امامیّه- کثّرهم اللّه تعالی- بر آن مستقرّ شده در جمیع بلاد از عرب و عجم و ترک و هند و دیلم، و این خود کاشف باشد از وجود مأخذ و اصلی برای این عمل اگر چه تاکنون به نظر نرسیده و لکن از چند نفر از علما و اهل اطّلاع مسموع شده که ایشان دیدند خبری در این باب.
بعضی از علما نقل کرده که این مطلب را سؤال کردند از عالم متبحّر جلیل سیّد عبد اللّه سبط محدث جزایری و آن مرحوم در بعضی از تصانیف خود جواب دادند که خبری دیدند که مضمون آن این است: روزی در مجلس حضرت صادق علیه السّلام اسم مبارک آن جناب برده شد، پس حضرت به جهت تعظیم و احترام آن برخاست.
... روایت شده که دعبل خزاعی وقتی که انشاد کرد قصیده تائیّه خود را برای حضرت امام رضا علیه السّلام چون رسید به این شعر:
خروج امام لا محالة خارج یقوم علی اسم اللّه بالبرکات
حضرت امام رضا علیه السّلام برخاست و بر روی پاهای مبارک خود ایستاد و سر نازنین خود را خم کرد به سوی زمین، پس از آن که کف دست راست خود را بر سر گذاشته بود و گفت: اللّهمّ عجّل فرجه و مخرجه، و انصرنا به نصرا عزیزا، (انتهی).
منتهی الآمال فی تواریخ النبی و الآل علیهم السلام(فارسی)، ج3، ص: 2109
7-تضرّع و مسألت از خداوند تبارک و تعالی به جهت حفظ ایمان و دین
7-از تکالیف عباد در ظلمات غیبت، تضرّع و مسألت از خداوند تبارک و تعالی به جهت حفظ ایمان و دین از تطرّق شبهات شیاطین و زنادقه مسلمین و خواندن دعاهای وارده برای این کار، از جمله دعایی است که شیخ نعمانی و کلینی به اسانید متعدّده روایت کردهاند از زراره که گفت: شنیدم ابو عبد اللّه علیه السّلام میفرماید:
بدرستی که از برای قائم علیه السّلام غیبتی است پیش از آن که خروج کند، پس گفتم از برای چه؟
گفت: میترسد و اشاره فرمود با دست خود به شکم مبارک.
آنگاه فرمود: ای زراره! اوست منتظر، و اوست کسی که شکّ میشود در ولادتش، پس بعضی از مردم میگویند که پدرش مرد و جانشینی نگذاشت، و بعضی از ایشان میگویند که حمل بود، و بعضی از ایشان میگوید که او غایب است، و بعضی میگوید که متولّد شد پیش از وفات پدرش به دو سال و او است منتظر غیر این که خداوند خواسته که امتحان کند قلوب شیعه را، پس در این زمان به شک میافتند مبطلون.
زراره گفت: پس گفتم: فدای تو شوم! اگر درک کردم آن زمان را کدام عمل را بکنم؟
فرمود: ای زراره! اگر درک کردی آن زمان را پس بخوان این دعا را:
اللّهمّ عرّفنی نفسک، فانّک ان لم تعرّفنی نفسک لم اعرف نبیک، اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک، اللّهمّ عرّفنی حجّتک فانّک ان لم تعرّفنی حجّتک ظلت عن دینی. و دیگر دعایی است طویل که اوّلش همین دعا است، پس از آن اللّهمّ لا تمتنی میتة جاهلیّة، و لا تزغ قلبی بعد اذ هدیتنی تا آخر دعاء، و ما آن را در ملحقات کتاب مفاتیح ذکر کردیم و سیّد ابن طاووس در جمال الأسبوع آن را ذکر کرده بعد از ادعیه مأثوره بعد از نماز عصر روز جمعه، آنگاه فرموده: و اگر برای تو عذری باشد از جمیع آنچه ذکر کردیم آن را از تعقیب عصر روز جمعه پس حذر کن از آن که مهمل گذاری خواندن آن را (یعنی این دعا را) پس به درستی که ما شناختیم این را از فضل خداوند جلّ جلاله که مخصوص فرموده ما را به آن، پس اعتماد کن به آن.
(فقیر گوید که): قریب به همین کلام سیّد ابن طاووس در ذیل صلوات منسوبه به ابو الحسن ضرّاب اصفهانی فرمودهاند و از این کلام شریف چنان مستفاد میشود که از جانب حضرت صاحب الأمر علیه السّلام چیزی به دست آوردهاند در این باب، و از مقام ایشان مستبعد نیست.
و دیگر دعایی است که شیخ صدوق روایت کرده است از عبد اللّه بن سنان که گفت: فرمود ابو عبد اللّه علیه السّلام که زود است میرسد به شما شبهه، پس میمانید بدون نشانه و راهنما و پیشوای هدایتکننده و نجات نمییابد در آن شبهه مگر کسی که بخواند دعا غریق را.
گفتم: چگونه است دعای غریق؟
فرمود: میگویی: یا اللّه، یا رحمن، یا رحیم، یا مقلّب القلوب، ثبت قلبی علی دینک پس گفتم یا مقلّب القلوب و الابصار ثبت قلبی علی دینک.
پس فرمود: به درستی که خداوند عزّ و جلّ مقلّب است قلوب و ابصار را و لکن بگو چنان که من میگویم:
یا مقلّب القلوب، ثبّت قلبی علی دینک.
منتهی الآمال فی تواریخ النبی و الآل علیهم السلام(فارسی)، ج3، ص: 2111
8-استمداد و استعانت و استغاثه به آن جناب
8- استمداد و استعانت و استغاثه به آن جناب در هنگام شداید و اهوال و بلایا و امراض و رو آوردن شبهات و فتنه از اطراف و جوانب و ندیدن راه چاره و خواستن از حضرتش حلّ شبهه و رفع کربة و دفع بلیّه، چه آن جناب بر حسب قدرت الهیّه و علوم لدنیّه ربّانیّه بر حال هر کس در هر جا دانا و بر اجابت مسئولش توانا و فیضش عامّ، و از نظر در امور رعایای خود غفلت نکرده و نمیکند.
و خود آن جناب، در توقیعی که برای شیخ مفید فرستادند مرقوم فرمودند که:
علم ما محیط است به خبرهای شما، و غایب نمیشود از علم ما هیچ چیز از اخبار شما و معرفت به بلایی که به شما میرسد.
و شیخ طوسی در کتاب غیبت روایت کرده به سند معتبر از جناب ابو القاسم، حسین بن روح، نایب سیّم- رضی اللّه عنه- که گفت: اختلاف کردند اصحاب ما در تفویض و غیر آن. پس رفتم نزد ابی طاهر بن بلال در ایّام استقامتش. یعنی پیش از آن که بعضی مذاهب باطله اختیار کند پس آن اختلاف را به او فهماندم. پس گفت:
مرا مهلت ده، پس او را مهلت دادم چند روز، آنگاه معاودت کردم به نزد او، پس بیرون آورد حدیثی به اسناد خود از حضرت صادق علیه السّلام که فرمود: هرگاه اراده نمود
خدای تعالی امری را، عرضه میدارد آن را بر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آنگاه به امیر المؤمنین علیه السّلام و یک یک از ائمّه علیه السّلام تا آن که منتهی شود به سوی صاحب الزّمان علیه السّلام آنگاه بیرون میآید به سوی دنیا و چون اراده نمودند ملائکه که بالا برند عملی را به سوی خداوند عزّ و جلّ عرض میشود بر صاحب الزّمان علیه السّلام، آنگاه بر هر یک تا این که عرض میشود بر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، آنگاه عرض میشود بر خداوند عزّ و جلّ. پس هر چه فرود میآید از جانب خداوند بر دست ایشان است و آنچه بالا میرود به سوی خداوند عزّ و جلّ به سوی ایشان است و بینیاز نیستند از خداوند عزّ و جلّ به قدر به هم زدن چشمی.
و سیّد حسین مفتی کرکی سبط محقّق ثانی در کتاب دفع المناوات از کتاب براهین نقل کرده که او روایت نمود از ابی حمزه از حضرت کاظم علیه السّلام که گفت:
شنیدم آن جناب میفرماید: نیست ملکی که خداوند او را به زمین بفرستد به جهت هر امری مگر آن که ابتدا مینماید به امام علیه السّلام پس معروض میدارد آن را بر آن جناب و بدرستی که محلّ تردّد ملائکه از جانب خداوند تبارک و تعالی، صاحب این امر است.
و در خبر أبو الوفای شیرازی است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود به او که: چون درمانده و گرفتار شدی، پس استغاثه کن به حضرت حجّت علیه السّلام که او تو را در مییابد و او فریادرس است و پناه است از برای هر کس که به او استغاثه کند. و شیخ کشی و شیخ صفار در بصائر روایت کردهاند از رمیله که گفت: تب شدیدی کردم در زمان امیر المؤمنین علیه السّلام پس در نفس خود خفّتی یافتم در روز جمعه و گفتم: نمیدانم چیزی را بهتر از آن که آبی بر خود بریزم (یعنی غسل کنم) و نماز کنم در عقب امیر المؤمنین علیه السّلام.پس چنین کردم آنگاه آمدم به مسجد پس چون امیر المؤمنین علیه السّلام بالای منبر بر آمد آن تب به من معاودت نمود پس چون امیر المؤمنین علیه السّلام مراجعت نمود و داخل قصر شد داخل شدم به آن جناب، فرمود: ای رمیله! دیدم تو را که بعضی از تو، (و به روایتی. پس ملتفت شد به من امیر المؤمنین علیه السّلام و فرمود: ای رمیله! چه شده بود که تو را دیدم) که بعضی از اعضایت در بعضی در هم میشد؟
پس نقل کردم برای آن جناب حالت خود را که در آن بودم و آنچه مرا واداشت در رغبت بر نماز عقب آن جناب.
پس فرمود: ای رمیله! نیست مؤمنی که مریض شود مگر آن که مریض میشویم ما به جهت مرض او، و محزون نمیشود مگر آن که محزون میشویم به جهت حزن او و دعا نمیکند مگر آن که آمین میگوییم برای او، و ساکت نمیشود مگر آن که دعا میکنیم برای او، پس گفتم به آن جناب: یا امیر المؤمنین! علیه السّلام فدای تو شوم، این لطف و مرحمت برای کسانی است که با جناب تواند در این قصر، خبر ده مرا از حال کسانی که در اطراف زمینند؟
فرمود: ای رمیله! غایب نیست یا نمیشود از ما مؤمنی در مشرق زمین و نه مغرب آن.
و نیز شیخ صدوق و صفّار و شیخ مفید و دیگران به سندهای بسیار روایت کردهاند از جناب باقر و صادق علیهما السّلام که فرمودند: به درستی که خداوند نمیگذارد زمین را مگر آن که در آن عالمی باشد که میداند زیاده و نقصان را در زمین، پس اگر مؤمنین زیاد کردند چیزی را بر میگرداند ایشان را، و به روایتی: میاندازد آن را، و اگر کم کردند، تمام میکند برای ایشان، و اگر چنین نبود مختلط میشد بر مسلمین امور ایشان،و به روایتی حقّ از باطل شناخته نمیشد.
در تحفة الزّائر مجلسی و مفاتیح النّجاة سبزواری مروی است که: هر که را حاجتی باشد، آنچه مذکور میشود بنویسد در رقعه و در یکی از قبور ائمّه علیهم السّلام بیندازد یا ببندد و مهر کند و خاک پاکی را گل سازد و آن را در میان آن گذارد و در نهری یا چاهی عمیق یا غدیر آبی اندازد که به حضرت صاحب الزّمان- صلوات اللّه و سلامه علیه- میرسد و او بنفسه متولّی برآوردن حاجت میشود.
نسخه رقعه مذکوره:
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم، کتبت یا مولای- صلوات اللّه علیک- مستغیثا، و شکوت ما نزل بی مستجیرا باللّه عزّ و جلّ، ثمّ بک من امر قد دهمنی، و أشغل قلبی و أطال فکری، و سلّبنی بعض لبّی، و غیّر خطیر نعمة اللّه عندی، أسلمنی عند تخیّل وروده الخلیل، و تبرّأ منّی عند ترائی إقباله الیّ الحمیم، و عجزت عن دفاعه حیلتی، و خاننی فی تحمّله صبری و قوّتی، فلجأت فیه الیک و توکّلت فی المسألة للّه جلّ ثناؤه علیه و علیک فی دفاعه عنی، علما بمکانک من اللّه ربّ العالمین ولیّ التّدبیر، و مالک الامور، واثقا بک فی المسارعة فی الشّفاعة الیه جلّ ثناؤه فی امری، متیقّنا لإجابته تبارک و تعالی ایّاک بإعطاء سؤلی، و انت یا مولای جدیر بتحقیق ظنّی و تصدیق املی فی امر کذا و کذا (و به جای کذا و کذا نام حاجت خود را ببر) فیما لا طاقة لی بحمله، و لا صبر لی علیه و ان کنت مستحقّا له و لاضعافه بقبیح افعالی و تفریطی فی الواجبات الّتی للّه عزّ و جلّ، فاغثنی یا مولای صلوات اللّه علیک عند اللّهف، و قدّم المسألة للّه عزّ و جلّ فی امری قبل حلول التّلف و شماتة الاعداء، فبک بسطت النّعمة علیّ و اسأل اللّه جلّ جلاله لی نصرا عزیزا و فتحا قریبا فیه بلوغ الآمال و خیر المبادی و خواتیم الاعمال و الأمن من المخاوف کلّها فی کلّ حالّ، انّه جلّ ثناؤه لما یشاء فعّال، و هو حسبی و نعم الوکیل فی المبدأ و المآل.
آنگاه بر بالای آن نهر یا غدیر بر آید و اعتماد بر یکی از وکلای حضرت نماید یا عثمان سعید العمروی، یا والد او محمّد بن عثمان، یا حسین بن روح، یا علیّ بن محمّد السّمری و یکی از آن جماعت را ندا نماید و بگوید:
یا فلان بن فلان سلام علیک، اشهد انّ وفاتک فی سبیل اللّه، و انّک حیّ عند اللّه مرزوق قد خاطبتک فی حیاتک الّتی لک عند اللّه عزّ و جلّ، و هذه رقعتی و حاجتی الی مولانا علیه السّلام، فسلّمها الیه و انت الثّقة الامین.
پس نوشته را در نهر یا در چاه یا غدیر اندازد که حاجت او برآورده میشود.
منتهی الآمال فی تواریخ النبی و الآل علیهم السلام(فارسی)، ج3، ص: 2112