1 . اهداف غدیر: تعیین سرنوشت مردم بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله با ولایت، تعیین تکلیف رسالت با ولایت، اتحاد ملت اسلام با ولایت.
2 . موانع تحقق غدیر: کینههای بدر و احد، اخذ به آراء، پیروی از شهوات.
3 . عصر ظهور زمان تحقق غدیر: غلبه حق بر باطل، بیداری و آگاهی و تکامل عقلها، حاکمیت حق و خاتمه دادن به حاکمیت ظلم، تجلی ارزشهای انسانی، استخلاف مؤمنین به وعده الهی
مقدمه
عصر ظهور عصر غلبه حقّ بر باطل و از میان رفتن باطل است؛ که «جاءَ الحَقُّ وَ زَهَقَ الباطِلُ اِنَّ الباطِلَ کانَ زَهوقاً».(267)
دگرگونیهای عصر ظهور
عصر ظهور عصر بیداری، آگاهی، تکامل خردها و عقول بشری است. چنان که عصر ظهور عصر حاکمیت حق و خاتمه دادن به حاکمیت ظلم و بیدادگری است.
عصر ظهور عصر نویدِ عدل و داد، امن و امان و برچیده شدن بساط ظلم و جور و عدوان است. عصر ظهور عصرِ تجلّی ارزشهای انسانی، پدیدار شدن مدینه فاضله و سقوط استکبار و مستکبران است.
عصر ظهور عصر حکومت شایستگان و صالحین است. «وَ لَقَد کَتَبنا فِی الزَّبورِ مِن بَعدِ الذِّکرِ اَنَّ الاَرضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحون».(268)
عصر ظهور عصر به قدرت رسیدن مستضعفان خواهد بود. «وَ نُریدُ اَن نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ استُضعِفوا فِی الاَرضِ وَ نَجعَلَهُم اَئِمَّةً وَ نَجعَلَهُمُ الوارِثینَ».(269)
عصر ظهور عصر تحقق وعده الهی به مؤمنان خواهد بود. «وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنوا مِنکُم وَ عَمِلوا الصّالِحاتِ لَیَستَخلِفَنَّهُم فِی الاَرضِ کَمَا استَخلَفَ الَّذینَ مِن قَبلِهِم».(270)
غدیر برای پاسداری و حفاظت از دین
دین اسلام شریعتی هماهنگ با سرشت و فطرت آدمی است. قرآن کریم در این رابطه میفرماید: «فِطرَةَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها لا تَبدیلَ لِخَلقِ اللَّهِ ذلِکَ الدّینُ القَیِّمُ وَ لکِنَّ اَکثَرَ النّاسِ لا یَعلَمونَ»(271): «فطرت خدایی که انسانها را بر آن فطرت آفرید و در آفرینش تغییری نیست، و این است دین حق و درست و لکن بیشتر انسانها نمیدانند».
هنگامی که دین هماهنگ با فطرت باشد و فطرت آدمی تغییر ناپذیر، آئین دیگری نمیتواند جای اسلام را بگیرد؛ مگر اینکه فطرت آدمی تغییر یابد و آیینِ مطابق با فطرتِ تغییر یافته جایگزین آن شود. بدیهی است که تغییر فطرت آدمی امری محال و غیر ممکن است؛ و دین هماهنگ با فطرت نیز تغییر نخواهد یافت، همان طور که در روایات آمده که امام صادقعلیه السلام فرمودهاند: «حَلالُ مُحَمَّدٍ حَلالٌ اَبَداً اِلی یَومِ القِیامَةِ وَ حَرامُهُ حَرامٌ اَبَداً اِلی یَومِ القِیامَةِ».(272)
بر این اساس، حفاظت و پاسداری از حریم دین و نگهداری آن شؤونی میطلبد. از جمله رهبر و پیشوایی میخواهد که این رهبری با رحلت پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله پایان پذیرفت و آن بزرگوار آنچه را لازم بود ابلاغ کرد. اما حراست و نگهداری از آنچه حضرت آورده بود نیازمند به وجود پیشوایی داشت که هم تبیین و توضیح دین و تفسیر آن را به دیگران ارائه دهد، و هم حدود شریعت را از دستبرد زدن به آن پاسداری نماید. این امر تنها در صلاحیت پیشوایی بود که دارای مقام عصمت بوده و از نظر علم و سایر شرایط شایستگی لازم را دارا باشد.
بدون غدیر رهبری امکان ندارد
با توجه به این ویژگیها که لازمه پیشوایی و جانشینی پیامبرصلی الله علیه وآله است، امکان نداشت که تعیین رهبر با انتخاب مردم صورت گیرد. لذا پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله در روز هجدهم ذی الحجه سال دهم هجرت در راه بازگشت از مکه معظمه(273) در جمعی بالغ بر هفتاد هزار تا یکصد و بیست و چهار هزار نفر، در مکانی به نام غدیر خم این رسالت عظمی را به انجام رساندند، که به فرموده قرآن معادل با تمام رسالت و پیامبری ایشان بود.(274)
در آن روز حضرت دستور دادند که رفتهها را بازگردانند و عقب ماندهها هم برسند. ظهر فرا رسید و نماز ظهر را به جماعت خواندند، و به امر حضرت منبری از سنگ و جهاز شتران درست شد.
حضرت بر فراز منبر رفتند و خطبه بسیار طویلی را با حمد و سپاس الهی شروع و با «معاشر الناس» خواندند، و قبل از آن خبر از نزدیکی اجلشان دادند. بعد فرمودند: «یوشَکُ اَن اُدعی فَاُجیبُ»: «نزدیک است که فراخوانده شوم و اجابت نمایم». بعد از آن فرمودند: «اَلَستُ اَولی مِنکُم بِاَنفُسِکُم»؟ مردم گفتند: بلی یا رسول اللَّه! بعد حضرت دست حضرت علیعلیه السلام را گرفت و فرمود: «هر کس من امیر و مولای او هستم علی امیر و مولای اوست».
این جریان غدیر به طور مختصر مورد اتفاق شیعه و سنی است، و از اصحاب 110 نفر آن را نقل نمودهاند؛ که هیچ خبری مانند غدیر این طور قوی نیست که از اصحاب رسول خداعلیه السلام نقل کرده باشند.
سؤال این است: با توجه به اینکه اسلام یک دین ابدی است، حکومت اسلامی که تشکیل شده بود آیا بایستی بماند یا نماند؟ در پاسخ باید گفت: گرچه طلوع اسلام با بعثت پیامبرصلی الله علیه وآله آغاز شد، اما این دین همیشگی و فراگیر و برای همه ملل است، و از نظر عمود زمان هم تا روز قیامت ادامه دارد، چنانکه امام صادقعلیه السلام فرمودند: «حَلالُ مُحَمَّدٍ حَلالٌ اَبَداً اِلی یَومِ القِیامَةِ وَ حَرامُهُ حَرامٌ اَبَداً اِلی یَومِ القِیامَةِ لا یَکونُ غَیرُهُ وَ لا یَجیءُ غَیرُهُ».(275) در آیه شریفه هم میفرماید: «وَ مَن یَبتَغِ غَیرَ الاِسلامِ دیناً فَلَن یُقبَلَ مِنهُ وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الخاسِرینَ».(276)
ما حق داریم این سؤال را از خودمان داشته باشیم که آیا این دینی که پیامبرصلی الله علیه وآله آورده و خود او خاتم الانبیاء است، و این دین بایستی برای همیشه بماند و نسل ها بایستی از این دین پیروی کنند، آیا حافظ و نگهدارنده می خواهد یا نمیخواهد؟
با کمترین اندیشه و اندکی فکر، پاسخ مثبت است؛ یعنی نمیشود پیامبر خداصلی الله علیه وآله این حکومت بیست و سه ساله که ده سال آن را در مدینه با شدائد و مشکلات پشت سر گذاشته، تا این درخت تنومند اسلام را بارور کرده و اکنون موقع بازدهی این درخت است، رها کند و بگوید: من رفتم خداحافظ، شما را هم به خدا سپردم و شما هم هر کاری میخواهید بکنید!!
ما اگر سراغ غدیر هم نرویم و به خرد و عقل خود مراجعه کنیم، انسان نمیتواند باور کند که پیامبرصلی الله علیه وآله مردم را بلا تکلیف گذاشته است.
اهداف غدیر
1.تعیین سرنوشت مردم بعد از رسول خداصلی الله علیه وآله
پیامبرصلی الله علیه وآله نور و هدایت است، و قرآن مجید از ایشان تعبیر به شمس و سراج منیر میکند. آیا ممکن است مردم را در ابهام و شک و اضطراب و بلا تکلیفی بگذارد و برود؟!!!
2.تعیین تکلیف رسالت که تا روز قیامت بایستی ادامه پیدا کند.
3.تعیین تکلیف با مسئله ولایت، به معنای اکمال دین و اتمام نعمت.
4.دستیابی به اسلام راستین.
حضرت صدیقه طاهرهعلیها السلام در خطبه فدکیه میفرمایند: «اسلام را دگرگون کردند» به این معنا که اسلام راستین را از منبع اسلام که صاحب ولایت بود نگرفتند.
5.اتحاد امت.
حضرت زهراعلیها السلام میفرمایند: «وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلمِلَّةِ وَ اِمامَتَنا اَماناً لِلفُرقَةِ»(277): «خداوند امامت ما را قرار داد تا امت نظم پیدا کنند و از تفرقه و تشتت در امان باشند».
همچنین حضرت زهراعلیها السلام در کلام دیگری میفرمایند: «وَ اللَّهِ لَو تَرَکوا الحَقَّ عَلی اَهلِهِ، وَ اتَّبَعوا عِترَةَ نَبِیِّهِ، لَمَا اختَلَفَ فِی اللَّهِ اثنانِ، وَ لَوَرِثَها سَلَفٌ عَن سَلَفٍ، وَ خَلَفٌ بَعدَ خَلَفٍ، حَتّی یَقومَ قائِمُنا، التّاسِعُ مِن وُلدِ الحُسَینِ».(278) در این حدیث تصریح شده که اگر حق به اهلش واگذار میشد، هرگز این تشتت و اختلاف در امت اسلامی به وجود نمیآمد.
موانع تحقق غدیر
باید بدانیم که ائمه معصومینعلیهم السلام چه نکات و مطالب دقیقی را فرمودهاند؟ چه چیزی باعث شد که اهداف غدیر تحقق پیدا نکند؟
در فرازی از دعای ندبه که از معصومعلیه السلام رسیده میفرمایند: «اَحقاداً بَدرِیَّةً وَ خَیبَرِیَّةً وَ حُنَینِیَّةً وَ غَیرَهُنَّ»(279). مانع تحقق غدیر حقد و کینه هایی بود که در جنگ بدر و خیبر و حُنَین داشتند، و اینها بود که نمیگذاشت غدیر تحقق پیدا کند.
حضرت زهراعلیها السلام میفرماید: «وَ اللَّهِ لَو تَرَکوا الحَقَّ عَلی اَهلِهِ، وَ اتَّبَعوا عِترَةَ نَبِیِّهِ، لَمَا اخْتَلَفَ فِی اللَّه اثْنانِ»(280)؛ و سپس در ذیل آن موانع تحقق اهداف غدیر را بیان میفرمایند که با صراحت کامل بیان نمودهاند: «الَم یَسمَعُوا اللَّهَ یَقولُ: «وَ رَبُّکَ یَخلُقُ ما یَشاءُ وَ یَختارُ ما کانَ لَهُمُ الخِیَرَةُ، بَل سَمِعوا».(281)
اینها شنیده و آگاه بودند. پس چه موانعی را به وجود آوردند که اهداف غدیر پیاده نشد؟ میفرماید: «وَ لکِن اَخَذوا بِآرائِهِم وَ اتَّبَعوا شَهَواتَهُم».
اینها رأی خودشان برایشان ملاک بود. متابعت از امیال و جاهطلبی و قدرت و خود را مطرح کردن و علاقه به مقام بود. پس آنچه مانع تحقق اهداف غدیر شد - با استناد به دعای ندبه - حقد و کینه بود، آنجا که میفرماید: «اَحقاداً بَدرِیَّةً وَ خَیبَرِیَّةً وَ حُنَینِیَّةً وَ غَیرَهُنَّ»، و با استناد به فرمایش حضرت صدیقه طاهرهعلیها السلام پیروی از شهوات بود.
منابع و مآخذ
1 . الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، ناشر اسلامیه، تهران، چاپ دوم، 1362 ش.
2 . الانصاف فی النص علی الأئمةعلیهم السلام، سید هاشم بحرانی، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، ناشر: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، چاپ دوم، 1378ش.
تجلی امامت الهی غدیر در عصر ظهور / اصغر منتظر القائم
چکیده
1 . امامت غدیر مبتنی بر جانشینی پیامبران در قرآن است.
2 . جایگاه برتر امام غدیر از طرف خدا اعلام میشود.
3 . علم امام غدیر ریشه اکتسابی ندارد و از طرف خداست.
4 . امامت غدیر مبتنی بر عصمت است که جز خدا و رسولصلی الله علیه وآله نمیتواند او را بشناسد.
5 . امام غدیر قدرت انحصاری خود را با ادعا به دست نمیآورد؛ بلکه از طریق فرمان خدا و رسولصلی الله علیه وآله است.
6 . پیامبرصلی الله علیه وآله در خطابه غدیر 26 بار تأکید کردند که ولایت علیعلیه السلام از جانب من نیست، بلکه از جانب خداست.
7 . امامان غدیر در هر فرصتی اعلام میکردند که امامت ما از طرف خداست.
8 . امامان غدیر با غدیر زدایی مقابله کردهاند و مقام الهی خود را یادآور شدهاند.
9 . در عصر ظهور، امام زمانعلیه السلام مثل سایر امامان از حقّ منصوصی خود دفاع مینماید، چه از نظر گفتمان و چه در اجرا.
10 . غدیر از زمان وقوع تا ظهور به صورت گفتمان بوده، و در زمان ظهور گذشته از گفتمان به صورت اجرا تحقّق مییابد.
امامت غدیر مبتنی بر جانشینی پیامبران
بنیان فکری امامت در تشیع، مبتنی بر جانشینی پیامبران در قرآن است، که خداوند آن را در یکی از فرزندان ذکور و یا برادر قرار داده است، همان گونه که درباره نوح و ابراهیمعلیهما السلام خداوند جانشینی را در فرزندانشان قرار داد.(282) حضرت موسیعلیه السلام از پروردگار خود تقاضا کرد: «از خاندانم کسی را وزیر و معاون من قرار ده: برادرم هارون را، و به او پشتم را محکم کن و او را در امر رسالت من شریک ساز».(283)
در آیاتی دیگر، خداوند به داوود خلیفه خود بر روی زمین سلیمان را عطا کرد و سلیمان وارث داوود شد.(284) همچنین حضرت زکریاعلیه السلام از خداوند ذریهای پاک تقاضا کرد و خداوند نیز درخواست وی را اجابت کرد؛ و فرشتگان در نماز به وی ندا دادند که خداوند تو را به یحیی بشارت میدهد، در حالی که او به کلمه خدا گواهی دهد و او خود پیشوا و پارسا و پیامبری از شایستگان است.(285)
بدین سان خداوند مسئله جانشینی پیامبران را در خاندان آنان قرار داد، در حالی که باید شایستگی اخلاقی و مقام عصمت و علم را داشته باشند. آن گونه که درباره حضرت ابراهیمعلیه السلام فرمود: «عهد من به ستمکاران نخواهد رسید».(286)
در آیاتی از سوره بقره خداوند به بنیاسرائیل میفرماید: «به شما نعمت دادم».(287) با مقایسه این آیات با آیه 150 سوره بقره و آیه سوم و ششم سوره مائده بر ما روشن میگردد که منظور از نعمت امامت است که خطاب به رسول خداصلی الله علیه وآله میفرماید: «نعمت خود را بر شما تمام کردم».(288) و اکمال نعمت بر آن حضرت در غدیر خم با معرفی امام علیعلیه السلام به امامت صورت گرفت.
جایگاه برتر امام غدیر از طرف خدا
از مقایسه امتیازات خاندان پیامبران پیشین و اهل بیت رسول اللَّهصلی الله علیه وآله در قرآن جایگاه برتر آنان بر ما روشن میگردد، زیرا علاوه بر آنکه مزد رسالت آن حضرت را دوستی اهل بیت قرار داده(289) بخشی از خمس و غنایم و قسمتی از فیء(290) را به خاندان رسول اللَّهصلی الله علیه وآله اختصاص داده و آنان را از هر پلیدی پاکیزه گردانیده است.(291)
بدین گونه علم امام ریشه اکتسابی ندارد و لدنّی و افاضهای و فراتر از آموختههای مدرسه است. امامان اعلم معاصران خود هستند و آگاهترین مردم و حافظ و نگهبان شریعت بوده و اطاعت از آنان همچون اطاعت از خدا و رسول اللَّهصلی الله علیه وآله است. اولی الامر امامان دوازدهگانه هستند که خداوند به اطاعت از آنان فرمان داده است.(292)
امامت غدیر مبتنی بر عصمت
یکی از آموزههای قرآنی شیعیان عصمت امام است. از این رو امام باید از جانب خدا تعیین شده باشد(293)، چرا که امام معصوم را کسی جز خدا نمیتواند بشناسد، آن گونه که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «الاَمرُ اِلَی اللَّهِ یَضَعُهُ حَیثُ یَشاءُ»(294) : «این کار به دست خدا است هر جا که بخواهد آن را قرار خواهد داد».
قدرت انحصاری امام غدیر از طرف خدا
رسول خداصلی الله علیه وآله با فرمانهای گوناگون جانشینان و حاملان میراث و نور نبوت را به مردم معرفی کرده است. چنین امامی قدرت انحصاری خود را با دعاوی سیاسی به دست نمیآورد، بلکه انتخاب او از طریق فرمان خداوند و رسول خداصلی الله علیه وآله صورت گرفته و پس از وی نیز هر امامی میبایست پیش از رحلت خود جانشینش را معرفی و منصوب کند. آن گونه که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمودند: «جانشینان من دوازده نفرند که همگی آنان از قریش هستند».(295)
در روایت دیگر فرمودند: «اِنَّ خُلَفائی وَ اَوصِیائی وَ حُجَجُ اللَّهِ عَلَی الخَلقِ بَعدی اِثناعَشَرَ، اَوَّلُهُم عَلِیٌّ وَ آخِرُهُم وَلَدِیَ المَهدِیِّ».(296) در حدیث جابر نیز نام امامان را به اسم معرفی کردند.
در آیات دیگری خداوند به وراثت مقام الهی پیامبران در خاندان آنان اشاره کرده، و پیوستگی نسلی انبیاء را به شکل وصایت موروثی بیان داشته است، آن گونه که در سوره آل عمران آیات 34 و 33، و سوره انفال آیه 75، و سوره نساء آیه 164، آن را مورد تأکید قرار داده است.
جانشین الهی امام علیعلیه السلام
رسول خداصلی الله علیه وآله چندین روایت متواتر را بر ولایت امام علیعلیه السلام بیان داشتهاند، که از آن جمله حدیث یوم الانذار به روایت بُریده بن حُصَیْب است که فرمودند: «یا بُرَیدة! لا تَقَع فی عَلِیٍّ؛ عَلِیٌّ مِنّی وَ اَنَا مِنهُ وَ هُوَ وَلِیُّکُم بَعدی»(297): «ای بریده! درباره علی شکایت نکن که علی از من است و من از او هستم، و او ولی شما پس از من است».
حدیث سفینه نوح(298) و حدیث متواتر ثقلین(299) و سرانجام در غدیر خم در میان نمایندگان قبایل و شهرهای اسلامی در بازگشت از حجة الوداع در یک سخنرانی مفصل 26 بار تأکید کردند ولایت علیعلیه السلام از جانب من نیست و از جانب خداوند است و پس از بیان فضایل امام علیعلیه السلام و حدیث ثقلین فرمودند: «مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاهُ؛ اَللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ»(300): «هر که را من مولای اویم، علی مولای اوست. خدایا هر کس او را دوست بدارد دوست بدار، و هر که او را دشمن بدارد دشمن بدار».
استشهاد امامانعلیهم السلام به امامت الهی
امامان شیعه از هر فرصتی برای تبیین جایگاه منصوصی خود استفاده میکردند، از آن جمله امام علیعلیه السلام فرمود: «من اگر حق خود را میخواهم، خدا و رسول مرا به این مقام برگزیدهاند و شما مرا از آن محروم میکنید و میان من و خلافت فاصله میاندازید. بار خدایا! مرا بر قریش یاری کن زیرا آنان رحم مرا قطع کردند و حقّم را پایمال کردند و مقام بزرگ مرا تحقیر نمودند، و در نزاع و جنگ با من متحد شدند. آنها مقامی را که شایسته من بود، از من گرفتند».(301)
مقابله امامان غدیر با غدیر زدایی
امیرالمؤمنینعلیه السلام در چندین مورد برای مبارزه با غدیر زدایی متعرض واقعه غدیر شده و به استناد با آن به مقام الهی خود استناد کردهاند. از آن جمله در میدان بزرگ کوفه بود که 12 نفر از صحابه بدری شهادت دادند که حدیث غدیر را از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیدهاند.(302)
همچنین امام علیعلیه السلام در مسجد النبیصلی الله علیه وآله بپاخاست و مهاجران و انصار را بر فضایل خود و حدیث غدیر گواه گرفت و اصحابِ حاضر شهادت دادند این حدیث را از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیدهاند.(303)
حضرت زهراعلیها السلام نیز در خطبه خود در مسجد النبیصلی الله علیه وآله متعرض امامت اهل بیتعلیهم السلام شده فرمودند: «امامت ما اهل بیتعلیهم السلام موجب نظم شریعت و مصونیت از تفرقه میگردد».(304)
امام حسن مجتبیعلیه السلام در نامهای به معاویه به حقوق الهی خود اشاره داشته میفرمایند: «ما به راستی از کسانی که در ربودن حق ما بر ما یورش بردند در شگفتیم! زیرا خلافت رسول اللَّهصلی الله علیه وآله را که حقّ مسلم ماست از چنگ ما ربودند».(305)
همچنین امام حسینعلیه السلام در نامهای به بزرگان بصره مینویسد: «ما خاندان رسالت جانشینان رسول خداصلی الله علیه وآله و وارثان وی بودیم، و از همه مردم نسبت به جایگاه وی شایستهتریم».(306)
آن حضرت در محل «ذو حسم» در برابر سپاه حرّ بن یزید ریاحی فرمود: «ای مردم! ما خاندان رسول خداصلی الله علیه وآله به کار خلافت شما از این مدعیان ناحق که با شما رفتار ستمگرانه دارند شایستهتریم. مگر نمیبینید که به حقّ عمل نمیکنند و از باطل باز نمیدارند؟ به راستی مؤمن باید مشتاق دیدار خدا باشد. من مرگ را جز نیک فرجامی نمیدانم و زندگی با ستمگران را جز ذلّت نمیبینم».(307)
امام علی بن الحسینعلیه السلام نیز در بیداری وجدان جامعه و آشنایی مردم به حقوق الهی خاندان رسالت در قالب دعاهای گوناگون تلاش وسیعی کردهاند، و از جمله در دعای عرفه فرمودهاند: «پروردگارا! بر پاکان اهل بیت رحمت فرست که آنان را برای امر خود برگزیدی، تا کلید داران خزائن علم تو و نگهبانان دین و خلفای تو در روی زمین و حجتهای فروزان تو بر بندگانت باشند. تو آنان را از پلیدیها بر کنار داشتهای و مقرر فرمودهای که میان تو و بندگان تو وسیلهای باشند و به سوی بهشت تو راه بنمایند».(308)
به همین سبب تلاش گسترده امام زین العابدینعلیه السلام در دعاهای گوناگون این بود که مردم را به حقوق اهل بیتعلیهم السلام آشنا سازد. امام باقرعلیه السلام نیز در تبیین امامت در مکتب اهل بیتعلیهم السلام تلاش وسیعی را آغاز کردند و با استناد به روایات رسول خداعلیه السلام درباره امامت فرمودند: «هر کس بدون امام بمیرد به جاهلیت مرده است».(309) و فرمودند: «امامت یکی از ستونهای عمده اسلام است، و امامان حافظ و هادی مؤمنان بوده و اطاعت آنان واجب است. آنان اهل ذکر و خزائن علم الهی و نوری هستند که مؤمنان را به راه راست هدایت میکنند و دلهای آنان را روشنایی میبخشند. قرآن به آنان به میراث داده شده و آنها مفسّران وحی و راسخان در علم هستند».(310)
امام صادقعلیه السلام نیز در تبیین نظریه امامت، شناسایی امام را بر هر مؤمنی واجب میدانست و فرمود: «مَن ماتَ و لا یَعرفُ امامَه ماتَ میتةً جاهلیّةً».(311) آن حضرت با انتخاب سیاست تقیّه و تبیین آن، از ادعای امامت الهی خود دست برنداشت و در مراسم عرفه از امامت رسول اللَّهصلی الله علیه وآله و اجداد طاهرینش سخن گفت و فرمود: «رسول اللَّهصلی الله علیه وآله امام بود، سپس علی بن ابیطالب، و سپس حَسَنین و پس از آن علی بن الحسین و محمد بن علیعلیهما السلام و سپس من امام هستم».(312)
داعیه امامت و رهبری الهی بر جامعه اسلامی از سوی امام موسی بن جعفرعلیه السلام در پاسخ سؤال هارون در تعیین حدود فدک بود، که آن حضرت ادعای خلافت بر جهان اسلام را طرح کردند و فرمودند: «یک حد آن عَدَن، حدّ دیگر سَمَرقند و حد دیگر اِفریقیّه و حد چهارم آن ارمینیه است».(313)
پیوند توحید و امامت
امام رضاعلیه السلام نیز پس از آنکه ناگزیر به قبول ولایتعهدی گردید در خطبهای فرمود: «ما را به واسطه رسول اللَّهصلی الله علیه وآله بر شما حقّی است و شما را نیز به خاطر رسول خدا بر ما حقّی است. هر گاه شما حقّ ما را پرداختید بر ما واجب است حقّ شما را ادا کنیم».(314)
آن حضرت در نیشابور با بیان حدیث سلسلة الذهب فرمود: «کَلِمَةُ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ حِصنی؛ فَمَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی. سپس فرمود: «بِشُروطِها وَ اَنَا مِن شُروطِها»: «کلمه توحید شروطی دارد و من یکی از این شروط هستم».(315)
بدین ترتیب امام رضاعلیه السلام این مسئله اساسی را برای مردم تبیین میکنند که توحید با امامت برگزیدگان خداوند در پیوند است؛ چرا که اسماء و صفات خدا در وجود انسان کامل، یعنی امام تجلی مییابد؛ و به وسیله امام راه توحید شناخته میشود. شاید این سخن بیتأثیر نباشد که کلمه «لا اله الا اللَّه» دوازده حرف است و امامت نیز در قرآن 12 مرتبه آمده است! (17 هود، 12 یس، 12 احقاف، 12 توبه، 5 قصص، 72 انبیاء، 24 سجده، 74 فرقان، 124 بقره، 70 اسراء، 79 حجر و 41 قصص).
لذا امام رضاعلیه السلام فرمود: خداوند میفرماید: «کلمه "لا اله الا اللَّه" دژ من است». آن حضرت در مسجد جامع مرو در تبیین مسئله امامت شئون گوناگون آن را تبیین فرمودند:
امامت از منازل انبیاء و ارث اوصیاست. امامت خلافت خداوند و رسول اکرمصلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنینعلیه السلام و میراث حسن و حسینعلیهما السلام است. امامت زمام دین و نظام مسلمین و صلاح دنیا و عزّت مؤمنین و ریشه اسلام و شاخه بلند آن است.(316)
همچنین امام علی بن محمدعلیه السلام در زیارت جامعه کبیره که از مشهورترین و معتبرترین زیارات فرهنگ شیعه است، طرح اساسی مسئله امام شناسی و معارف عمیق توحیدی و ولایی و فضایل انسان کامل را در انداختند؛ و امام را به عنوان حجّت خدا و معدن اسرار الهی و خزانه علم خداوند و رهبر سیاسی و فکری جامعه اسلامی معرفی نمودند.
دفاع امام زمانعلیه السلام از حقّ منصوصی خود در گفتمان و اجرا
بدین سان بر ما روشن میگردد مسئله امامت در قرآن، به عنوان وصایت و جانشینی انبیاء و حاصل میراث پیامبران در فرزندان ذکور و یا برادر به شرط علم و عصمت تحقق پیدا میکند.
تعیین امام از سوی رسول خداصلی الله علیه وآله بر عهده خداوند گذاشته شده و مسئله منصوصی آن تأکید شده و غدیر خم تجلّی نص امامت و جانشینی آن حضرت است.
طرح امامت منصوصی و استشهاد به آن به عنوان حقّی که خداوند بر عهده امامان گذاشته از سوی آنان تصریح شده است، و هر کدام از امامانِ شیعه به نحوی به تبیین وظایف و شئون و اختیارات امام در خطبهها و نامهها و زیارات و روایات خود به آن تصریح کردهاند و بیشتر آنان به شکلهای گوناگون، داعیه امامت و رهبری الهی خود را بیان داشتهاند.
به همین سبب، ریشه گفتمان منصوصی امامت در قرآن است و پایه و اساس آن بر غدیر نهاده شده، و هر کدام از امامان به تبیین آن پرداختهاند. بنابراین در عصر ظهور امام زمانعلیه السلام، ایشان نیز مثل دیگر اهل بیتعلیهم السلام از حقّ خود دفاع نموده و آنچه در غدیر بیان گردیده را محقق مینمایند؛ هم در گفتمان منصوصی و هم در اجرا، تمام آن شئون و اختیارات را به امر خداوند بدون هیچ مانعی طبق وعده الهی انشاء اللَّه به ظهور خواهند رساند». در زمان غدیر و زمان اهل بیتعلیهم السلام تا زمان ظهور امام زمانعلیه السلام، فقط گفتمان بوده و در جاهایی خاص به اجرا در آمده است، و لکن در زمان ظهور امام زمانعلیه السلام هم گفتمان منصوصی است و هم در اجرا به ظهور میرسد.
منابع و مأخذ:
1 . قرآن مجید.
2 . ابن شهر آشوب سروی؛ مناقب آل ابیطالب، بیروت، دارالاضواء، 1405 ق.
3 . ابن هشام، عبدالملک؛ السیرة النبویة، تحقیق مصطفی السّقا و دیگران، مصر، مطبعة مصطفی البابی الحلبی، 1375ق
4 . ابن حنبل، احمد؛ مسند، بیروت، دارالفکر، بیتا.
5 . ابن عساکر، شافعی دمشقی؛ ترجمة الامام علی بن ابیطالبعلیه السلام من تاریخ دمشق، تحقیق الشیخ محمد باقر المحمودی، بیروت، مؤسسة المحمودی، 1398 ق.
6 . اصفهانی، ابوالفرج؛ مقاتل الطالبییّن، تحقیق احمد صقر، بیروت، منشور الاعلمی للمطبوعات، 1408ق.
7 . اصفهانی، ابونعیم؛ ذکر اخبار اصفهان، تحقیق سید حسن کسروی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410ق.
8 . بخاری، اسماعیل؛ صحیح بخاری، بیروت، دارالفکر، بیتا.
9 . بغدادی، ابن طیفور؛ بلاغات النساء، تحقیق برکات یوسف هبود، بیروت، المکتبة العصریة، 1421ق.
10 . ثقفی کوفی، ابواسحاق ابراهیم بن محمد؛ الغارات، تحقیق عبدالزهراء الحسینی، بیروت، دار الاضواء، 1407ق.
11 . دینوری، ابن قتیبه؛ عیون الاخبار، تحقیق یوسف علی طویل، بیروت، دارالکتب العلمیة، بیتا.
12 . صدوق، محمد بن بابویه؛ عیون اخبار الرضاعلیه السلام، بیروت، موسسة الاعلمی للمطبوعات، 1404ق.
13 . طبرسی ، احمد بن علی؛ الاحتجاج، تهران، انتشارات اسوه، 1375ش.
14 . طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الرسل و الملوک، بیروت، موسسة الاعلمی للمطبوعات، 1409 ق.
15 . عسقلانی، ابن حجر؛ الاصابة فی تمییز الصحابة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
16 . علی بن ابیطالبعلیه السلام؛ نهج البلاغة، جمع آوری شریف رضی، تحقیق و ترجمه محمد دشتی، قم، انتشارات مشرقین، 1379ش
17 . امام علی بن الحسینعلیه السلام؛ صحیفه سجادیه، روایت حسین بن اشکیب، تصحیح سید احمد سجادی، اصفهان، موسسه فرهنگی الزهراءعلیها السلام، 1383 ش.
18 . قندوزی، سلیمان بن ابراهیم حنفی؛ ینابیع الموده، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیتا.
19 . کلینی رازی، محمد بن یعقوب؛ اصول کافی، ترجمه و شرح محمد باقر کمرهای، تهران، انتشارات اسوه، 1372ش.
20 . کلینی رازی، محمد بن یعقوب؛ فروع کافی، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیة، بیتا.
21 . نیشابوری، حاکم؛ المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1411 ق
تجلی عدالت غدیر در عصر ظهور / حسین تهرانی
چکیده
1 . دو نکته مهم در خطبه غدیر: تعیین امیرالمؤمنینعلیه السلام به عنوان اولین امام، معرفی حضرت مهدیعلیه السلام به عنوان آخرین امام.
2 . امیرالمؤمنینعلیه السلام عدالت را چگونه برقرار کرد و حضرت مهدیعلیه السلام چگونه برقرار می کند.
3 . نمونههایی از عدالت امیرالمؤمنینعلیه السلام از زوایای مختلف.
4 . نمونههایی از جوانب عدالت حضرت مهدیعلیه السلام.
5 . زدودن پیرایهها از دین توسط امام زمانعلیه السلام.
مقدمه
واقعه غدیر خُم یکی از مهمترین حوادث تاریخ اسلام است، که در واپسین روزهای زندگی نبی اکرمصلی الله علیه وآله به وقوع پیوست. در عظمت این روز همین بس که خداوند کریم درباره آن چنین میفرماید: «الیَومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم وَ اَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الاِسلامَ دیناً»(317) : «امروز دین شما را کامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان آیین (جاودانه) شما پذیرفتم».
تواتر حدیث غدیر
به اعتراف بسیاری از مورخان و علمای اهل سنت، این آیه در روز غدیر خُم نازل شده است.(318) حدیث غدیر نه تنها معتبرترین سند در میان اسناد احادیث را داراست و غالب علمای اهل سنت به آن تصریح کردهاند، بلکه باید گفت که هیچ حدیثی در این حدّ از تواتر بر پایه حدیث غدیر نرسیده است.(319)
با وجود این همه اسناد و مدارک اگر کسی در واقعه غدیر تشکیک ایجاد کند و آن را نپذیرد، باید گفت: هیچ واقعهای در اسلام برای وی قابل اثبات نیست.
دو نکته مهم در خطبه غدیر
اشاره
خطبهای که پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله در غدیر ایراد کرد، حاوی نکات ارزنده و مهمی است که از جمله آنها دو نکته زیر است:
1 . تعیین امیرالمؤمنینعلیه السلام به عنوان جانشین
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله در این روز طی خطبهای غرّا به معرفی امیرالمؤمنینعلیه السلام پرداخت و او را به عنوان جانشین پس از خود به مردم معرفی کرد و فرمود: «مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاهُ»: «هر کس که من مولا و سرپرست او هستم، این علی پس از من همان جایگاه را خواهد داشت».
اهل سنت اصل «حدیث غدیر» را پذیرفته و بر صحت آن اتفاق نظر دارند، اما برای فرار از واقعیت، موضوع «جانشینی» امیرالمؤمنینعلیه السلام در فرمایش پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله را که فرمود: «مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاهُ»، حمل بر «دوستی آن حضرت» مینمایند، غافل از اینکه «مولی» در عبارت مورد نظر به معنای «اطاعت و فرمانبرداری» است.
بر فرض که بگوییم «مولی» به معنای «دوستی» است، حقیقت دوستی و محبت چیزی نیست جز اطاعت و فرمانبرداری از فردی که ما ملزم به دوست داشتن او شدهایم. ابن اثیر در کتاب «النهایة» کلمه «مولی» در عبارت «من کنت مولاه ...» را این گونه معنا کرده است: «اَی مَن اَحَبَّنی وَ تَوَلاّنی فَلیَتَوَلَّهُ»(320): «هر کس مرا دوست داشته باشد و از من اطاعت مینماید، او (علیعلیه السلام) را نیز دوست بدارد و از وی اطاعت نماید».
پس معلوم شد «مولی» در عبارت «من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه» به معنای دوستی توأم با متابعت است، نه فقط دوستی؛ و این همان نظر و اعتقاد شیعه است، که خوشبختانه عدهای از علمای اهل سنت جسته و گریخته به آن اشاره نمودهاند.
در مورد «آیه غار»(321) که نه اسم ابوبکر در آن ذکر شده و نه از نظر ظاهر دلالتی به یار غار بودن ابوبکر دارد، عجیب این است که اهل سنت به طور قطع و یقین میگویند یار غار ابوبکر بوده و این آیه را یکی از فضیلتهای وی به شمار میآورند! اما در مورد حدیث «غدیر» با توجه به اعترافی که در مورد صحت سند و تواتر آن نمودهاند و با عنایت به اینکه پیامبرصلی الله علیه وآله در مقابل هزاران نفر دست امیرالمؤمنینعلیه السلام را گرفت و بلند کرد و او را به مردم نشان داد که فردا مردم به اشتباه سراغ علیِ دیگری نروند و با صراحت تمام فرمود: «مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاهُ»، چنین حقیقت واضح و آشکاری را نمیپذیرند و در مقام توجیه میگویند: مراد از مولی دوستی است.
یکی از بزرگان میفرمود: اگر پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله در خطبه غدیر کلمه «مولی» را به کار نمیبرد، و به جای آن لفظ «خلیفه» را استعمال میکرد و میفرمود: «این علی بعد از من خلیفه است»، باز اهل سنت در مقام توجیه بر میآمدند و میگفتند: پیامبرصلی الله علیه وآله فرموده که علیعلیه السلام بعد از من خلیفه است و امیرالمؤمنینعلیه السلام هم بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله خلیفه شد و ما هم او را به عنوان خلیفه چهارم قبول داریم، زیرا مراد حضرت از استعمال کلمه «خلیفه» اِخبار بوده نه إنشاء، یعنی حضرت خواسته خبر از آینده بدهد که این علی بعد از من خلیفه خواهد شد و از فرمایش پیامبرصلی الله علیه وآله استفادهای نمیشود که آن حضرت فرموده باشد امیرالمؤمنینعلیه السلام خلیفه بلافصل من است؟!!!
بنابراین موضوع و مفاد خطبه غدیر، تعیین امیرالمؤمنینعلیه السلام به عنوان خلیفه و جانشین پیامبرصلی الله علیه وآله است و مطرح نمودن چنین شبهاتی در این باره چیزی جز القائات شیطانی و گاه از سر هوا و هوس نیست؛ زیرا آن حضرت به شهادت تاریخ و به دلیل دارا بودن جمیع فضائل و کمالات و شایستگیها، بهترین فرد به عنوان خلیفه و جانشین بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله بوده است.
2 . معرفی حضرت مهدیعلیه السلام به عنوان آخرین امام
پیامبرصلی الله علیه وآله در فراز دیگر خطبه، به معرفی آخرین امام و خلیفه و جانشین خود میپردازد و میفرماید: «اَلا وَ اِنَّ خاتَمَ الاَئِمَّةِ مِنَّا القائِمَ المَهدِیِعلیه السلام».(322) و در فراز دیگر میفرماید: «النّورُ مِنَ اللَّهِ فِیَّ ثُمَّ فی عَلِیٍّ ثُمَّ فِی النَّسلِ مِنهُ اِلَی القائِمِ المَهدِیِعلیه السلام».(323)
معرفی امیرالمؤمنینعلیه السلام و فرزندانش در غیر غدیر
معرفی امیرالمؤمنینعلیه السلام و فرزندان بزرگوارش به عنوان خلیفه و جانشین، اختصاصی به روز هیجدهم ذی الحجه و واقعه غدیر خم ندارد؛ بلکه پیامبرصلی الله علیه وآله در موارد عدیده به معرفی خلیفه بلافصل خود امیرالمؤمنینعلیه السلام و سایر جانشینان خود تا حضرت مهدیعلیه السلام پرداخته است؛ که این حدیث در اصطلاح محدثین، معروف و مشهور به حدیث «اثنی عشر» است، و عامه و خاصه این حدیث را با الفاظ و عبارات مختلف نقل نمودهاند.
از جمله حَمَوینی در فرائد السمطین و قندوزی حنفی در ینابیع المودة حدیث مورد نظر را بدین شکل نقل نمودهاند که پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «اِنَّ اَولِیائی وَ اَوصِیائی وَ حُجَجُ اللَّهِ عَلَی الخَلقِ بَعدی اثنا عَشَرَ، اَوَّلُهُم اَخی وَ آخِرُهُم وَلَدی. قیل: یا رسول اللَّه، مَن اَخوکَ؟ قال: عَلِیُّ بنُ اَبیطالِبٍ. قیل: فمَن وُلدُکَ؟ قال: المَهدِیُّ الَّذی یَملأُها قِسطاً وَ عَدلاً کَما مُلِئَت جَوراً وَ ظُلماً»(324): «خلفاء و اوصیاء من و حجتهای خدا بر خلق بعد از من دوازده نفر خواهند بود، که نخستین آنان برادرم و آخرین آنان فرزندم است.
گفته شد: یا رسول اللَّه، برادر شما کیست؟ فرمود: علی بن ابیطالب؟ گفته شد: فرزند شما کیست؟ فرمود: مهدی همان کسی که دنیا را از عدل و داد پر نماید، هم چنان که از جور و ستم پر شده باشد.
در این حدیث شریف، پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله به دوازده نفر بودن خلفاء و اوصیاء بعد از خود تصریح کرده و اشاره به نام اولین و آخرین آنها نموده است.
حال به مناسبت موضوع این مقاله، بحث ما پیرامون این مسئله است که امیرالمؤمنینعلیه السلام در زمان خلافت ظاهری خود عدالت اجتماعی را چگونه برقرار کرد و امام زمانعلیه السلام نیز به چه کیفیت عدل و داد را در زمان ظهور خود برقرار میکند.
عدالت اجتماعی در عصر امیرالمؤمنینعلیه السلام
در زمان خلافت عثمان به خاطر بیعدالتیها و تبعیضها که توسط وی صورت پذیرفت، موج نارضایتی بین مردم بالا گرفت، در حدی که مردم اقدام به کشتن او نمودند. بعد از کشته شدن عثمان، در صدد برآمدند که با امیرالمؤمنینعلیه السلام بیعت نمایند. حسن اتفاق عجیبی که در تکرار تاریخ رخ داده آن است که جریان غدیر خم و ابلاغ امامت از سوی پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله، در روز 18 ذی حجه بوده است، و بعد از گذشت 25 سال از این واقعه، پیشامد قتل عثمان و درخواست بیعت مردم با امیرالمؤمنینعلیه السلام به عنوان خلیفه مسلمین، نیز مصادف با همین روز یعنی 18 ذی حجه بوده است.
سرانجام آن حضرت با اصرار و بیعت آزادانه امت اسلامی روی کار آمد، امّا از همان ابتدای خلافت و امامت جامعه اسلامی، بارها فرمود: مرا رها کنید و سراغ دیگری بروید، چرا که اگر من وزیر شما باشم بهتر از آن است که امیر شما باشم، زیرا که اگر امارت را بپذیرم اسلام واقعی را که متخَّذ از قرآن و سنّت نبوی و اجتهاد خودم است، به طور حقیقی به اجرا خواهم گذاشت و ملاحظه کسی را نخواهم کرد، و همه حقوق تضییع شده را به مالکان اصلیشان بر خواهم گرداند، اگرچه در کابین همسرانتان باشد. «وَاللَّهِ لَو وَجَدتُهُ قَد تُزُوِّجَ بِهِ النِّساءُ، وَ مُلِکَ بِهِ الاِماءُ، لَرَدَدتُهُ»(325): «به خدا سوگند! آنچه از عطایای عثمان و آنچه بیهوده از بیت المال مسلمین به این و آن بخشیده - اگر بیابم - به صاحبش باز میگردانم؛ اگرچه زنانی را به آن کابین بسته و یا کنیزانی را با آن خریده باشند»!
آن حضرت از همان آغاز حکومتش به شعارهای خود جامه عمل پوشاند و عدالت را پایه و مبنای کار خود قرارداد. و به قول مورّخان: «قَسَّمَ بِالسَّوِیَّةِ وَ عَدَلَ فِی الرَّعِیَّةِ».(326)
امیرالمؤمنینعلیه السلام به خاطر اجرای دقیق عدالت، در محراب عبادت به شهادت رسید. عدالت آن حضرت زبانزد عام و خاص شده و پس از آن حضرت هم دیگر، جامعه رنگ و بوی عدالت را آن گونه که باید و شاید به خود ندید، تا زمانی که خداوند اراده کند و عدالت گستر جهان، حضرت بقیة اللَّه الاعظم امام زمان روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه تشریف فرما شوند و جهان را پر از عدل و داد نمایند.
عدالت اجتماعی در عصر مهدی موعودعلیه السلام
آن عدالت اجتماعی که پیامبرصلی الله علیه وآله در طول 23 سال با تحمل رنج و شکنجه در جامعهای دور از تمام فضایل انسانی ایجاد کرد، متأسفانه به خاطر عدم پذیرش خلافت امیرالمؤمنینعلیه السلام رنگ باخت و با شهادت اسوه عدالت در محراب مسجد کوفه عدالت اجتماعی نیز در خاک پنهان شد.
قتل علیعلیه السلام یعنی عدم آمادگی مردم برای پذیرش عدالت. بنابراین با همان شمشیری که علی بن ابیطالبعلیه السلام ضربت خورد پیکر امامت نیز دو نیم شد! قتل علی بن ابیطالبعلیه السلام یعنی عدم پذیرش عدالت اهل بیت معصوم پیامبرصلی الله علیه وآله در میان مردم و دوباره خانه نشین شدن همه امامان. قتل علی بن ابیطالبعلیه السلام یعنی اعلان جنگ با عدالت موعود. این بود که ائمه طاهرینعلیه السلام به حاشیه برده شدند و یاری رسانی به آنان در مسیر اهداف بلندشان، تا روز ظهور موعود تعطیل شد و بشریّت از عدالت خاندان وحی محروم گردید.
پس از شهادت امام عسکریعلیه السلام، ستمگران قصد جان موعود امم حضرت بقیة اللَّه الأعظمعلیه السلام را داشتند، اما خدای متعال آن یگانه گوهر واپسینِ امامت را در پشت پرده غیبت مصون داشت، تا با پیدایش انسانهایی والا گهر، آن عدالتِ بینظیر در جهان شکل گیرد. از این رو وقتی مهدی آل محمدعلیهم السلام قیام کند عدل و داد را جهانگیر میکند و دامنه عدالت او همه جا را فرا میگیرد و چنان عدالتی را میآورد که جهان نظیرش را ندیده باشد.
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله در وصف آن حضرت میفرماید: «اَوّلُ العَدلِ و آخِرُهُ»(327): «او آغاز عدالت و هم فرجام آن است». در خطبه غدیر در وصف حضرت مهدیعلیه السلام فرمودند:
توجه کنید! خاتم امامان مهدی از ماست. آگاه باشید! چیره شونده بر همه ادیان اوست؛ انتقام گیرنده از ظالمان اوست. فاتح و منهدم کننده دژها اوست. اوست که سراسر قبایل اهل شرک را نابود میسازد. اوست که خون بهای تمام اولیای حق را میگیرد. اوست که از دریای ژرف (دانش) مینوشاند. اوست که هر کسی را بر اساس شایستگی عنوان میدهد. او برگزیده و منتخب خداوند است. او وارث همه علوم و محیط بر آنهاست.
اوست که از خداوندگارش خبر میدهد و از حقایقِ ایمانِ به او آگاهی میدهد. اوست که دارای رشد و استواری در رأی و عمل است. امور دین به او واگذار شده و پیامبران قبل و امامان پیشین به او مژده دادهاند. او حجت باقی است و بعد از او حجّتی نیست. حقّی نیست مگر با او و نوری نیست جز نزد او، کسی بر او غالب و پیروز نمیشود. او ولیّ خداوند و حاکم الهی بر خلایق و امین خداوندگار در ظواهر و اسرار است.(328)
همچنین در روایت دیگری رسول خداصلی الله علیه وآله مهدی موعودعلیه السلام را چنین توصیف میکند:
لَو لَم یَبقَ مِنَ الدُّنیا اِلاّ یَومٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذلِکَ الیَومَ حَتّی یَبعَثَ اللَّهُ فیهِ رَجُلاً مِن وُلدی یُواطِئُ اسْمُهُ اسمی یَملأها عَدلاً وَ قِسطاً کَما مُلِئَت ظُلماً وَ جَوراً»(329): «اگر نماند از عمر روزگار مگر یک روز، خداوند آن را طولانی میکند تا مردی از اولاد من خروج کند که اسم او اسم من است. زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد همان گونه که پر از ظلم و جور شده باشد».
در این روایت پیامبرصلی الله علیه وآله اشاره به ایجاد عدالت اجتماعی بر روی کره زمین به دست حضرت بقیة اللَّهعلیه السلام دارد.
امام صادقعلیه السلام در مورد عدالت فراگیر حضرت مهدیعلیه السلام میفرماید: «وَ اللَّهِ لَیَدخُلَنَّ عَلَیهِم عَدلُهُ جَوفَ بُیوتِهِم کَما یَدخُلُ الحَرُّ وَ القَرُّ»(330): «به خدا سوگند، عدالت او در خانههایشان وارد میشود چنان که گرما و سرما داخل میگردد».
در حکومت موعود مردم طعم شیرین عدالت را خواهند چشید و در میان همگان داد و دادگری حاکم میشود، و حکم داودی در میان افراد جاری میگردد. حاکمان و دوستان رعیت، و رعیت دلبستگان فرمانروایان میگردند. نیکان عزیز میشوند و شروران خوار. صالحان سربلند میگردند و فاسدان بدنام. باورمندان آبرومند میشوند و دوچهرگان بیآبرو.
در حکومت موعود تمام حقوق پایمال شده ملتها باز ستانده میشود. حق هر صاحب حقی باز پس داده میشود، گرچه به دست گذشتگان غصب شده باشد. امام ششم حضرت صادقعلیه السلام در اینباره فرمودند:
لا تَذهَبُ الدُّنیا حَتّی یَخرُجَ واحِدٌ مِنّی یَحکُمُ بِحُکومَةِ آل داوودَ وَ لا یَسأَلُ عَن بَیِّنَةٍ؛ یُعطی کُلَّ نَفسٍ حُکمَها.(331)
این جهان به اتمام نخواهد رسید مگر آنکه مردی از تبار من خروج میکند. او به سان حکومت داوودی حکم میکند و مدرک و سند نمیطلبد و حکم هر کسی را به حقّ عطا میفرماید.
این سخن بدان معنی است که اگر حق فردی بر باد رود و تمام مدارک نابود شود و کسی به شهادت به سود وی حاضر نباشد، مهدی موعودعلیه السلام با دانش بیکران الهی و الهام یزدانی حقّ را از ناحقّ میشناسد، اگرچه شاهد و گواهی نباشد. آن حضرت به حق فرمان میدهد و داد مظلومان ستمدیده را از ستمگران باز میستاند؛ گرچه حق زن نسبت به شوهر یا حق پدر بر فرزند یا حق حاکم بر رعیت و حق رعیت بر حاکم باشد.
البته شایان ذکر است که دوران غیبت و طول زمان آن عصر، آزموده شدن مردم برای تحمل چنان عدالتی است که گردن نهادن بدان کاری بس دشوار است؛ چون عموم مردم، طالب اجرای عدالت در مورد دیگرانند و از حکم عدالت در مورد خود سخت بیم دارند.
از این رو باید شیعه در عصر غیبت امامعلیه السلام خود را در مسیر عدل و داد تربیت کند و نفس خویش را به فشارها و تازیانههای ادب رام کند و آماده تحمل عدالت مهدوی شود؛ چنان که فرمودهاند:
اِن رَأَیتَ صاحِبَ هذَا الاَمرِ یُعطی کُلَّ ما فی بَیتِ المالِ رَجُلاً واحِداً فَلا یَدخُلَنَّ فی قَلبِکَ شَیءٌ فَاِنَّهُ اِنَّما یَعمَلُ بِأَمرِ اللَّهِ.(332)
اگر دیدی که صاحب این امر (یعنی حضرت مهدیعلیه السلام) تمام بیت المال را به یک نفر داد در دلت شک و شبههای وارد نشود؛ زیرا که او در تمام کارهایش به فرمان خدا عمل میکند.
آن حضرت مرکز حکومت خود را مسجد کوفه قرار میدهد؛ همان جایی که امیرالمؤمنینعلیه السلام بنای گسترش عدل خویش را نهاد. این شهر به عنوان پایتخت کشور جهان خواهد بود و حکومت واحد جهانی از این شهر اداره میشود. گستره این کلانشهر فرسنگها خواهد شد، و همگان آرزو خواهند کرد که ای کاش در این شهر زندگی میکردند.
زدودن پیرایهها از دین
از آنگاه که مسیر خلافت اسلامی از جایگاه اصلی خویش منحرف شد، دوره به دوره دستگاه خلافت غاصب و مدافعان آن بر دین پیرایهها بستند، و آیین خدا را از آن استواری و زلالی و سادگی با قوانین نوظهور و فرمانهای شگفت خویش منحرف کردند، و بشریت را از روی آوری به آیین مطابق با فطرت و سرشت سالم بازداشتند. عمر در دوران خلافت خویش اعلام کرد: «دو متعه یکی متعه حج و دیگری متعه نکاح ممنوع است»!(333)
همچنین همه احکام و مسائل و اصول اعتقادی را دگرگون کردند؛ از توحید گرفته تا معاد و از کتاب الطهارة گرفته تا کتاب الدیات. اینکه بعضیها میگویند: ما با اهل سنت مشترکات زیادی داریم تا جایی که مدعی شدهاند که اشتراکات ما با عامه 95 درصد است و فقط در پنج درصد مسائل ما با اهل سنّت اختلاف داریم، مردود است.
شافعی در کتاب معروف «الاُمّ» از وهب بن کیسان نقل میکند: «کُلُّ سُنَنِ رسول اللَّهصلی الله علیه وآله قد غُیِّرَت حَتَّی الصَّلاةُ»(334): «تمام سنّت پیامبرصلی الله علیه وآله را تغییر دادند حتی نماز را». از ابوحنیفه نقل شده که گفت: «من نمیدانم جعفر بن محمد (امام صادقعلیه السلام) در سجده نماز چشمان خود را میبندد یا باز نگه میدارد! برای اینکه در این مسئله هم با او مخالفتی کرده باشم به پیروانم دستور میدهم که در سجده نماز یک چشم خود را ببندند و چشم دیگر را باز نگه دارند!(335)
یعنی از روز اول بنای دشمنان اهل بیتعلیهم السلام رویارویی با خاندان رسالتعلیهم السلام و تغییر همه مسائل و ضروریات دین بوده است. لذا یکی از رسالتهای امام زمانعلیه السلام پیراستن اسلام از این آلودگیها و خرافات و پیرایههاست، و به تعبیر دیگر نوسازی بنای شکوهمند اسلام است. از این رو در پارهای از روایات از این نوسازی تعبیر به «دین جدید» شده است.
امام صادقعلیه السلام میفرماید: «اِذا خَرَجَ یَقومُ بِأَمرٍ جَدیدٍ وَ کِتابٍ جَدیدٍ وَ سُنَّةٍ جَدیدَةٍ وَ قَضاءٍ جَدیدٍ»(336): «هنگامی که قائم خروج کند امر جدید و کتاب جدید و روش جدید و داوری جدیدی با خود میآورد».
و عن عبداللَّه بن عطاء قال: سَألتُ اَباجَعفَر مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ الباقِرعلیه السلام فَقُلتُ: اِذا خَرَجَ المَهدِیُّ بِاَیِّ سیرَةٍ یَسیرُ؟ قالَ: یَهدِمُ ما قَبلَهُ، کَما صَنَعَ رَسولُ اللَّهِصلی الله علیه وآله وَ یَستَأنِفُ الاِسلامَ جَدیداً».(337)
عبداللَّه بن عطاء از امام باقرعلیه السلام سؤال کرد: سیره مهدیعلیه السلام به هنگام خروجش چیست؟ امامعلیه السلام در جواب فرمود: «سیره مهدیعلیه السلام سیره رسول خداصلی الله علیه وآله است. به این صورت که آنچه ما قبلش از بدعتها هست نابود میکند و دوباره اسلام را جدیداً به سنّت رسول خداصلی الله علیه وآله برپا میکند». یعنی در آن زمان اسلام را چنان از لابلای انبوه خرافات و تحریفها و تفاسیر نادرست بیرون میآورد، که گویی بنایی کاملاً نو و جدید بنا مینهد. در همین رابطه در دعای ندبه میخوانید:
اَینَ المُدَّخَرُ لِتَجدیدِ الفَرائضِ وَ السُّنَنِ؟ اَینَ المُتَخَیَّرُ ِلاِعادَةِ المِلَّةِ وَ الشَّریعَةِ؟ اَینَ المُؤَمَّلُ ِلاِحیاءِ الکِتابِ وَ حُدودِهِ؟ اَینَ مُحیی مَعالِمِ الدّینِ وَ اَهلِهِ؟(338)
کجاست آنکه ذخیره شده برای تجدید واجبات و مستحبّات؟ کجاست آنکه اختیار شده برای برگردانیدن آیین و شریعت؟ کجاست آنکه آرزو میرود برای زنده کردن قرآن و حدود آن؟ کجاست زنده کننده آثار دین و اهل دین؟
به امید آن روزی که منتقم حقیقی به امر پروردگار عالم ظاهر شود و انتقام خون شهیدان را بگیرد، و ظالمین را به سزای اعمالشان برساند و سراسر گیتی را پر از عدل و داد نماید، و پیرایهها را از دین بزداید و دین واقعی را به مردم ارائه نماید!
اللَّهُمَّ اِنّا نَرغَبُ اِلَیکَ فی دَولَةٍ کَریمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الاِسلامَ وَ اَهلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَ اَهلَهُ وَ تَجعَلُنا فیها مِنَ الدُّعاةِ اِلی طاعَتِکَ وَ القادَةِ فی سَبیلِکَ.
تکمیل راه امیرالمؤمنینعلیه السلام به دست امام زمانعلیه السلام
هنگامی که رسول اکرمصلی الله علیه وآله در مدینه پایههای حکومت خود را بنا مینهاد، کوشید تا فرهنگ جدید و الهی را جایگزین فرهنگ جاهلی نماید. مردم را از ظلمات به نور آورد و دلهای زمینی آنان را آسمانی کند. آن زمان هم که آهنگ رحلت به جهان باقی و جایگاه ابدیت نمود، در روز هجدهم ذی حجه در مکانی به نام غدیر خم، به فرمان خداوند، دست امیرالمؤمنینعلیه السلام را بالا آورد و در جمع مردم، با فریاد بلند ندا داد که پس از او زمامدار و کاروان سالار امت اسلام علیعلیه السلام است. از او پیرو کنید تا به سعادت برسید و نهال نوپای اسلام تنومند و قوی گردد و به بار بنشیند.
اما مردم پس از شهادت آن بزرگوار، به سمت و سویی دیگر رفتند، و پس از بیست و پنج سال در روز هجدهم ذی حجهای دیگر به خلیفه حقیقی روی آوردند تا زعامت و امامتش را بپذیرند و از تصمیم قبلی خود اظهار ندامت نمایند.
امیرالمؤمنینعلیه السلام در حکومت پنج سالهاش که سرشار از شرارتهایمنافقان و دشمنان داخلی بود، کوشید جامعهای بر پایه عدالت بنا نهد و مردم را با حکومت عادلانه خدایی آشنا سازد، اما حیف که باز هم مردم نخواستند و در محراب نماز به جرم عدالت به شهادتش رساندند.
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله در خطبه غدیریه، آنگاه که از آخرین امام حضرت حجت بن الحسنعلیه السلام سخن میگوید، از جمله کارهای مهمی را که به دست حضرت صورت میگیرد، گسترش خانه به خانه عدل برمیشمارد. اعتقاد ما بر آن است که حضرت مهدیعلیه السلام راه نیمه تمام جدّ بزرگوارش امیرالمؤمنینعلیه السلام را به پایان خواهد برد و طعم عدالت را به همه مردم جهان خواهد چشاند. به امید آن روز.
منابع و مآخذ
1 . قرآن.
2 . نهج البلاغه.
3 . اثبات الهداة، محمد بن حسن حرّ عاملی، ناشر: اعلمی، بیروت، چاپ اول، 1425ق.
4 . استفاده ابزاری از دین، میکائیل صفایی.
5 . إسعاف الراغبین، محمدالصبان.
6 . الاتقان، جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر السیوطی، مکه، 1998 م، 1418ق.
7 . الاحتجاج علی اهل اللجاج، احمد بن علی ابو منصور طبرسی، ناشر: مرتضی، مشهد، چاپ اول، 1403 ق.
8 . الاستغاثة فی بدع الثلاثة، علی ابوالقاسم کوفی، تهران، اعلمی، 1373 ش .
9 . الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ابوعمر یوسف ابن عبدالبرّ، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، طبع الاولی، 1412 ق.
10 . الامالی الخمیسیة، المرشد باللَّه الشجری، دلیل ما، قم، 1389 ش .
11 . البدایة والنهایة، ابوالفداء اسماعیل بن عمرو بن کثیر دمشقی، مکتبة المعارف، بیروت، 1408 ق .
12 . البیان والتبیین، ابوعثمان عمرو بن بحر جاحظ، مطبعة الاستقامة، قاهره، 1366 ق.
13 . السُّنة، ابو عاصم.
14 . السیرة الحلبیة، علی بن برهان الدین الحلبی، دار احیاء التراث العربی، بیروت و دارالفکر، بیروت.
15 . العروة لاهل الخلوة، شیخ ابو المکارم علاء الدین سمنانی، تهران.
16 . الغیبة، ابن ابی زینب محمد بن ابراهیم النعمانی، ناشر: نشر صدوق، تهران، چاپ اول، 1397ق.
17 . المواهب اللّدنیة، شهاب الدین قسطلانی.
18 . النور المشتعل من کتاب ما نزل من القرآن فی علیعلیه السلام، ابو نعیم.
19 . النهایة، مجد الدین ابیالسعادات بن الاثیر الجزری، دار ابن جوزی، ریاض، 1421 ق .
20 . بحار الانوار الجامعة لدرر الاخبار الائمة الاطهارعلیهم السلام، مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق.
21 . بصائر الدرجات، ابو جعفر محمد بن الحسن الصفّار، محقق و مصحح: کوچه باغی، محسن بن عباسعلی، ناشر: مکتبة آیة اللَّه المرعشی النجفی، قم، چاپ دوم، 1404 ق.
22 . تاریخ ابن خلدون، عبدالرحمن بن خلدون المغربی.
23 . تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والاعلام، شمس الدین محمد بن احمد الذهبی، دار الکتاب العربی، بیروت، 1424 ق.
24 . تاریخ بغداد، ابوبکر احمد بن علی الخطیب البغدادی، مکتبة الخانجی، اهره، ب المکتبة العربیة، 1349 ق .
25 . تاریخ مدینة دمشق، ابوالقاسم بن حسن ابن عساکر، دارالفکر، بیروت 1995 م.
26 . تذکرة الخواص، یوسف بن قزغلی سبط ابن الجوزی، منشورات الشریف الرضی، قم، 1418 ق .
27 . تفسیر ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمرو ابن کثیر دمشقی، تحقیق: محمد حسین شمس الدین، ناشر: دار الکتب العلمیة، منشورات محمد علی بیضون، بیروت، چاپ اول،1419 ق.
28 . تفسیر الماوردی، ابی الحسن ماوردی.
29 . تفسیر المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، قاضی عبدالحق ابن عطیه اندلسی، تحقیق: عبدالسلام عبدالشافی محمد، ناشر: دارالکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، 1422 ق.
30 . تفسیر الدرّ المنثور، جلال الدین عبدالرحمن بن ابیبکر السیوطی، ناشر: کتابخانه آیة اللَّه مرعشی نجفی، قم، سال 1404 ق.
31 . تفسیر روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، شهاب الدین محمود الآلوسی، تحقیق: علی عبدالباری عطی، ناشر: دار الکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، 1415ق.
32 . تفسیر طبری، ابوجعفر محمد بن جریر طبری، ناشر: دار المعرفه، بیروت، چاپ اول، 1412 ق.
33 . تفسیر کبیر فخر رازی، فخر الدین محمد بن عمر الرازی، اساطیر ، تهران، 1371 ش .
34 . تلخیص المستدرک، شمس الدین محمد بن احمد الذهبی.
35 . حیاة الصحابة، محمد یوسف کاندهلوی، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1420 ق.
36 . در فجر ساحل، محمد حکیمی، طباطبائی، قم، 1348 ش.
37 . دعائم الاسلام، ابوحنیفه قاضی نعمان بن محمد تمیمی مغربی، محقق و مصحح: فیضی، آصف، ناشر: مؤسسة آل البیتعلیهم السلام، قم، چاپ دوم، 1385 ق.
38 . رسالة فی طرق حدیث من کنت مولاه، شمس الدین محمد بن احمد الذهبی.
39 . سرّ العالمین ابوحامد غزالی، تهران، 1305ق.
40 . سنن ابیداود، سلیمان بن اشعث سجستانی، دارالفکر، بیروت.
41 . سنن النسائی"، احمد بن شعیب نسائی.
42 . سنن ترمذی، محمد بن عیسی ترمذی، دارالفکر، بیروت.
43 . سیری در صحیحین، محمد صادق نجمی.
44 . شرح نهج البلاغة عزالدّین ابوحامد بن ابی الحدید، محقق و مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل، ناشر: مکتبة آیة اللَّه المرعشی النجفی، قم، چاپ اول، 1404ق.
45 . صحیح ابن حبّان، علاء الدین علی بن بلبان.
46 . صواعق المحرقة، ابوالعباس احمد بن محمد بن حجر الهیثمی.
47 . عقد الدرر فی أخبار الإمام المنتظر، یوسف بن یحیی مقدسی شافعی سلمی، نصایح، قم، 1374ش.
48 . غدیر خُم، عبدالصالح انتصاری.
49 . فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، شهاب الدین احمد بن حجر العسقلانی، دارالکتب العلمیه، بیروت.
50 . فرائد السمطین، ابراهیم بن محمد الجوینی الخراسانی، داوود، تهران، 1378.
51 . فرهنگ و تمدن جهان در عصر ظهور، دکتر جلال برنجیان.
52 . کتاب الولایة، ابو جعفر محمد بن جریر طبری.
53 . کفایة الطالب، ابوعبداللَّه محمد بن یوسف الگنجی الشافعی.
54 . کمال الدین و تمام النعمة، ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی، ناشر: اسلامیه، تهران، چاپ دوم، 1395 ق.
55 . الکنی و الالقاب، حاج شیخ عباس قمی، چاپ تهران.
56 . مانزل من القرآن فی علیعلیه السلام، حافظ ابونعیم اصفهانی.
57 . مجمع الزوائد و منبع الفوائد، نور الدین علی بن ابی بکر بن سلیمان الهیثمی، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1422 ق.
58 . مرقاة المفاتیح فی شرح المشکاة المصابیح، ملا علی بن سلطان محمد قاری.
59 . مستدرک علی الصحیحین، محمد بن عبداللَّه حاکم نیشابوری، ، بیروت.
60 . مسند ابییعلی الموصلی، احمد بن علی بن المثنی التمیمی، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1998 م.
61 . مسند، احمد بن محمد بن حنبل شیبانی.
62 . مشکل الآثار، ابوجعفر طحاوی، دائرة المعارف، هند، طبعه 1333ق.
63 . مصنف ابن ابیشیبه، عبداللَّه بن محمد بن ابی شیبه، دار السلفیة، بمبئی.
64 . مکیال المکارم، محمد تقی موسوی اصفهانی، اصفهان: مهر قائم؛ تهران: انتشارات دارالثقلین؟، 1390 ق.
65 . مناقب الإمام علی بن ابیطالبعلیه السلام، ابن مغازلی شافعی، رستگار، مشهد، 1387ش.
66 . المناقب، الموفق بن احمد حنفی خوارزمی، مؤسسة النشر الاسلامی، قم.
67 . منتخب کنز العمال، علاء الدین علی متقی هندی.
68 . نزل الابرار بما صح من مناقب اهل البیت الاطهارعلیهم السلام، حافظ محمد بدخشی حارثی.
69 . نور الابصار فی مناقب آل النبی المختارصلی الله علیه وآله، مؤمن بن حسن الشبلنجی الشافعی ، ذوی القربی، قم، بیتا بینا.
70 . وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، محمد بن حسن حرّ عاملی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1104 ق.
71 . وسیلة المآل فی مناقب الآل، شیخ احمد بن باکثیر مکی.
72 . ینابیع المودة لذوی القربی، سلیمان بن ابراهیم القندوزی الحنفی، الشریف الرضی، قم.
تجلی علم و هدایت غدیر در عصر ظهور / محمد مهدی خلیلی
چکیده
1 . غدیر، چشمه علم، بلکه سرچشمه هدایت و علم صحیح است.
2 . قرآن علم کل شیء است که کلید آن در دست صاحب غدیر است.
3 . از علم صحیح به هدایت صحیح میرسیم که به دست امامعلیه السلام است.
4 . بیان کننده علم امام، غدیر است که بدون او علم بدون تبیین و نامعلوم است.
5 . کسی بدون تبیین امام نمیتواند از علم منفعتی ببرد، زیرا خداوند علم آن را فقط به ایشان داده است.
6 . بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله امام غدیر هدایت کننده با قرآن است.
7 . عصر ظهور امام زمانعلیه السلام دوران تجلی علوم آل محمدعلیهم السلام است.
مقدمه
غدیر در ظاهر به محلهایی در بیابانها که در آن آب باران و سیلابها جمع شود میگویند(339)، ولی در باطن و حقیقت غدیر برکه و آبگیر نیست؛ غدیر چشمهای جاری است و بلکه سرچشمه است!
بهترین و خالصترین آبها آبی است که از سرچشمه برداشته شود؛ و البته آب وقتی از چشمه جاری شد به همان اندازه که از سرچشمه فاصله گرفت میزان ناخالصی و کدورت آن زیاد میگردد. ناخالصیهایی که گاه سبب تغییر ماهیت آب میشود و آن را غیر قابل استفاده و مضرّ میکند.
اصل و حقیقت علمِ صحیح هم مانند آب خالص آن چیزی است که برای انسان نافع باشد، و آن علمی است که نزد پروردگار است: «قُل اِنَّمَا العِلمُ عِندَ اللَّهِ وَ اِنَّما اَنَا نَذیرٌ مُبینٌ»(340): «بگو: آیا کسانی که میدانند با کسانی که نمیدانند یکسانند؟ جز این نیست که تنها صاحبان خرد ناب متذکر میشوند». غیر از این علم یا صحیح نیست یعنی برای انسان نافع نیست؛ و یا مثل همان آبی که از سرچشمه فاصله گرفته آنقدر ناخالصی دارد که ماهیت آن تغییر کرده و دیگر آب نیست! امیرالمؤمنینعلیه السلام در وصیت به امام حسنعلیه السلام میفرماید: «وَ اعلَم اَنَّهُ لا خَیرَ فی عِلمٍ لا یَنفَعُ، وَ لا یُنتَفَعُ بِعِلمٍ لا یَحِقُّ تَعَلُّمُه»(341): «بدان! علمی که سودمند نباشد فایدهای نخواهد داشت، و دانشی که سزاوار یادگیری نیست سودی ندارد».
سرچشمه علم خداوند کجاست؟
سؤال اینجاست که سرچشمه و مجرای علم خداوند کجاست؟ «غدیر» همان سرچشمه علم الهی است که در جستجوی آنیم. غدیر چشمهای جاری است. غدیر سرچشمه علم است.
خداوند متعال قرآن کریم را که بر قلب مبارک پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله نازل شده مجرای علم خود معرفی میفرماید. در سه آیه از قرآن کریم این مطلب بسیار واضح آمده است: آیه اول: «لکِنِ اللَّهُ یَشهَدُ بِما اَنزَلَ اِلَیکَ اَنزَلَهُ بِعِلمِهِ وَ المَلائِکَةُ یَشهَدونَ وَ کَفی بِاللَّهِ شَهیداً»(342): «لکن خدا به آنچه بر تو نازل کرده گواهی میدهد. او آن را به علم خویش نازل کرده است و فرشتگان نیز گواهی میدهند، و گواه بودن خدا کافی است».
آیه دوم: «فَاِن لَم یَستَجیبوا لَکُم فَاعلَموا اَنَّما اُنزِلَ بِعِلمِ اللَّهِ وَ اَن لا اِلهَ اِلاّ هُوَ فَهَل اَنتُم مُسلِمونَ»(343): «پس اگر شما را اجابت نکردند بدانید که آنچه نازل شده به علم خدا است، و اینکه معبودی جز او نیست. پس آیا شما گردن مینهید؟
آیه سوم: «وَ کَذلِکَ اَنزَلناهُ حُکماً عَرَبیّاً وَ لَئِنِ اتَّبَعتَ اَهواءَهُم بَعدَ ما جاءَکَ مِنَ العِلمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِن وَلِیٍّ وَ لا واقٍ»(344): «و این چنین ما قرآن را کتابی با حکمت و فصاحت عربی فرستادیم، و اگر با این علم و دانش که بر تو آمد باز پیرو میل جاهلانه آنها شدی دیگر مدد و نگهبانی از خدا نخواهی داشت».
در این سه آیه خداوند بیان میکند که آنچه بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل کرده (قرآن) از علم خودش بوده است.
علم قرآن علم کل شیء است
نکته مهم این است که قرآن کریم و قلب مبارک پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله ظرف تمام علم خداوند نیستند، چون علم خداوند عین ذات او و نامحدود است، بلکه علم قرآن علم کل شیء است. در این باره بیانهای متعدد در آیات قرآن کریم و روایات اهل بیتعلیهم السلام آمده است. به عنوان نمونه چند مورد ذکر میشود:
1. «وَ یَومَ نَبعَثُ فی کُلِّ اُمَّةٍ شَهیداً عَلَیهِم مِن اَنفُسِهِم وَ جِئنا بِکَ شَهیداً عَلی هؤُلاءِ وَ نَزَّلنا عَلَیکَ الکِتابَ تِبیاناً لِکُلِّ شَیءٍ وَ هُدیً وَ رَحمَةً وَ بُشری لِلمُسلِمینَ»(345): «روزی که از هر امتی گواهی از خودشان بر آنها برمیانگیزیم، و تو را گواه بر آنان قرار میدهیم! و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز و مایه هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمانان است».
در این آیه حق تعالی به پیامبرش میفرماید: «کتابی بر تو نازل کردیم که بیان کننده تمام اشیاء است»؛ و در آیه دوم میفرماید: «هیچ چیزی را در این کتاب فروگذار نکردیم».
2. «وَ ما مِن دابَّةٍ فِی الاَرضِ وَ لا طائِرٍ یَطیرُ بِجَناحَیهِ اِلاّ اُمَمٌ اَمثالُکُم ما فَرَّطنا فِی الکِتابِ مِن شَیءٍ ثُمَّ اِلی رَبِّهِم یُحشَرونَ»(346): «هیچ جنبندهای در زمین و هیچ پرندهای که با دو بال خود پرواز میکند، نیست مگر این که امتهایی همانند شما هستند. ما هیچ چیز را در این کتاب فروگذار نکردیم. سپس همگی به سوی پروردگارشان محشور میگردند».
شواهد روایی درباره این مطلب فراوان است، اما به دو روایت استشهاد میکنیم:
حدیث اول: امام صادقعلیه السلام فرمودند:
به راستی خدای تبارک و تعالی قرآن را برای بیان هر چیز فرو فرستاده تا آنجا که به خدا قسم چیزی را وانگذارده که بندگان بدان نیازمند باشند و تا آنجا که هیچ بندهای نتواند بگوید کاش این هم در قرآن بود مگر این که آن را هم خدا در قرآن فرو فرستاده است.(347)
حدیث دوم: ابوخنیس کوفی گوید: خدمت حضرت صادقعلیه السلام رسیدم در حالی که گروهی از نصرانیان در خدمت ایشان بودند، و ادعا کردند که مقام موسی و عیسی و محمدعلیهم السلام مساوی است چون همه آنها دارای شریعت و کتاب آسمانی هستند. امام صادقعلیه السلام فرمود:
حضرت محمدصلی الله علیه وآله برتر و اعلم از آن دو است. خداوند به او آن قدر علم عطا فرموده که به دیگری نداده است». گفتند: آیا آیهای در قرآن هست که شاهد بر این مطلب باشد؟ فرمودند: آری، این آیه «وَ کَتَبنا لَهُ فِی الاَلواحِ مِن کُلِّ شَیءٍ»(348): «و برای او در الواح اندرزی از هر موضوعی نوشتیم»، و این آیه که به عیسیعلیه السلام میفرماید: «وَ ِلاُبَیِّنَ لَکُم بَعضَ الَّذی تَختَلِفونَ فیهِ»(349): «و آمدهام تا برخی از آنچه را که در آن اختلاف دارید روشن کنم»، و فرمایش خداوند به حضرت محمدصلی الله علیه وآله که میفرماید: «وَ جِئنا بِکَ شَهیداً عَلی هؤُلاءِ وَ نَزَّلنا عَلَیکَ الکِتابَ تِبیاناً لِکُلِّ شَیء»(350): «تو را گواه بر آنان قرار میدهیم! و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز و مایه هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمانان است»، و این آیه «لِیَعلَمَ اَن قَد اَبلَغوا رِسالاتِ رَبِّهِم وَ اَحاطَ بِما لَدَیهِم وَ اَحصی کُلَّ شَیءٍ عَدَداً»(351): «تا بداند پیامبرانش رسالتهای پروردگارشان را ابلاغ کردهاند و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چیز را احصا کرده است». به خدا قسم حضرت محمدصلی الله علیه وآله اعلم از هر دوی آنهاست. اگر حضرت موسی و عیسیعلیهما السلام پیش من بیایند و سؤال از من بنمایند به آنها جواب میدهم، و از ایشان سؤالاتی میکنم که جواب نمیدهند.(352)
با قرآن چه نیازی به پیامبر است؟
در اینجا ممکن است سؤال یا شبههای ذهن انسان را مشغول کند: با وجود چنین کتابی - یعنی قرآن - که علم تمام اشیاء در آن است، دیگر چه احتیاجی به پیامبر و یا وصی پیامبر است؟
برای رسیدن به پاسخ بیان میکنیم:
1 . تمام مقصد قرآن تعلیم علم نیست، بلکه نهایت مقصد قرآن هدایت است. این مطلب آن قدر در قرآن واضح و صریح است که با اندک تأملی در آیات به آن پی میبریم. خداوند متعال میفرماید: «اِنَّ هذَا القُرآنَ یَهدی لِلَّتی هِیَ اَقوَمُ وَ یُبَشِّرُ المُؤمِنینَ الَّذینَ یَعمَلونَ الصّالِحاتِ اَنَّ لَهُم اَجراً کَبیراً»(353): «این قرآن به آنچه که خود پایدارتر است هدایت مینماید، و به مؤمنانی که کارهای شایسته میکنند مژده میدهد که پاداشی بزرگ برایشان خواهد بود».
در جایی دیگر فرموده است: «بِسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ، قُل اُوحِیَ اِلَیَّ اَنَّهُ استَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الجِنِّ فَقالوا اِنّا سَمِعنا قُرآناً عَجَباً، یَهدی اِلَی الرُّشدِ فَآمَنّا بِهِ وَ لَن نُشرِکَ بِرَبِّنا اَحَداً»(354): «بگو: به من وحی شده که تنی چند از جنّیان گوش فراداشتند و گفتند: راستی ما قرآنی شگفتآور شنیدیم، که به راه راست هدایت میکند. پس به آن ایمان آوردیم و هرگز کسی را شریک پروردگارمان قرار نخواهیم داد».
باز میفرماید: «یا اَهلَ الکِتابِ قَد جاءَکُم رَسولُنا یُبَیِّنُ لَکُم کَثیراً مِمّا کُنتُم تُخفونَ مِنَ الکِتابِ وَ یَعفوا عَن کَثیرٍ قَد جاءَکُم مِنَ اللَّهِ نورٌ وَ کِتابٌ مُبینٌ، یَهدی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النُّورِ بِاِذنِهِ وَ یَهدیهِم اِلی صِراطٍ مُستَقیمٍ»(355): «ای اهل کتاب، پیامبر ما به سوی شما آمده که بسیاری از چیزهایی از کتاب آسمانی خود را که پوشیده میداشتید برای شما بیان میکند، و از بسیاری خطاهای شما درمیگذرد. برای شما از جانب خدا نور و کتابی روشنگر آمده است. خدا هر که را از خشنودی او پیروی کند به وسیله آن کتاب به راههای سلامت رهنمون میشود، و به توفیق خویش آنان را از تاریکی ها به سوی روشنایی بیرون میبرد و به راهی راست هدایتشان میکند».
در واقع قرآن کتاب هدایت است و اگر خداوند این کتاب را «تِبیاناً لِکُلِّ شَیءٍ» قرار داده، این تبیان مقدمهای برای رسیدن به همین مقصد بوده است. دلیل این مطلب آیات فراوانی از قرآن کریم است:
آیه اول:
«وَ کَذلِکَ اَنزَلناهُ آیاتٍ بَیِّناتٍ وَ اَنَّ اللَّهَ یَهدی مَن یُریدُ»(356): «بدین گونه قرآن را به صورت آیاتی روشنگر نازل کردیم، و خداست که هر که را بخواهد هدایت مینماید». با دقت در آیه مشخص میگردد هدایت خدا بعد از نزول آیات بینات است، یعنی آیات بینات مقدمه و وسیله هدایت هستند.
آیه دوم:
«هذا بَیانٌ لِلنّاسِ وَ هُدیً وَ مَوعِظَةٌ لِلمُتَّقینَ»(357): «این قرآن برای مردم بیان است، و برای پرهیزگاران رهنمود و اندرزی است».
آیه سوم:
«وَ نَزَّلنا عَلَیکَ الکِتابَ تِبیاناً لِکُلِّ شَیءٍ وَ هُدیً وَ رَحمَةً وَ بُشری لِلمُسلِمینَ»(358): «روزی را که از هر امتی گواهی از خودشان بر آنها برمیانگیزیم و تو را گواه بر آنان قرار میدهیم. و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز و مایه هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمانان است». دو آیه فوق نیز اشاره دارد که قرآنی که بیان و تبیان است هدایت است و هدایت میکند.
آیه چهارم:
«وَ اعتَصِموا بِحَبلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقوا وَ اذکُروا نِعمَةَ اللَّهِ عَلَیکُم اِذ کُنتُم اَعداءً فَأَلَّفَ بَینَ قُلوبِکُم فَأَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ اِخواناً وَ کُنتُم عَلی شَفا حُفرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنقَذَکُم مِنها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُم آیاتِهِ لَعَلَّکُم تَهتَدونَ»(359): «همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آنگاه که دشمنان یکدیگر بودید و میان دل های شما الفت انداخت، تا به لطف او برادران هم شدید و بر کنار پرتگاه آتش بودید که شما را از آن رهانید. این گونه خداوند نشانههای خود را برای شما روشن میکند؛ باشد که شما هدایت شوید».
در این آیه صریحاً بیان شده که خداوند تبیین میکند تا مؤمنین هدایت شوند، و این تبیین مقدمه هدایت است.
2 . خداوندی که قرآن را تبیان برای هر شیئی معرفی کرده، فاعل این تبیین را وجود مبارک رسول اکرمصلی الله علیه وآله قرار داده است. در دو آیه ذیل کلمه تبیین به صورت فعل مخاطب آمده و مخاطب آن وجود مبارک رسول اکرمصلی الله علیه وآله است:
آیه اول:
«بِالبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ اَنزَلنا اِلَیکَ الذِّکرَ لِتُبَیِِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیهِم وَ لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرونَ»(360): «همه پیامبران را با دلایل روشن و کتابهای آسمانی فرستادیم و قرآن را هم به سوی تو نازل کردیم به خاطر اینکه برای مردم آنچه را که به سویشان نازل شده بیان کنی و برای اینکه بیندیشند».
آیه دوم:
«وَ ما اَنزَلنا عَلَیکَ الکِتابَ اِلاّ لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اختَلَفوا فیهِ وَ هُدیً وَ رَحمَةً لِقَومٍ یُؤمِنونَ»(361): «ما قرآن را بر تو نازل نکردیم مگر برای اینکه آنچه را در آن اختلاف دارند برای آنها روشن کنی، و قرآن مایه هدایت و رحمت برای مردم با ایمان است».
همان طور که ملاحظه میشود، کلمه «تُبَیِّنَ» فعل مخاطب است. یعنی خداوند متعال به حبیبش خطاب فرموده که قرآن را دفعتاً بر تو نازل کردیم تا تو برای نزول تدریجی آن تبیین کننده باشی. لذا تا پیامبرصلی الله علیه وآله در کنار این کتاب قرار نگیرد کسی نمیتواند از علوم قرآن بهرهمند گردد و در نتیجه از هدایت قرآن بیبهره خواهد بود.
بدون پیامبرصلی الله علیه وآله نمیتوان از قرآن بهره برد
برای روشن شدن این مطلب که چرا کسی از علم و هدایت قرآن به تنهایی و بدون وجود پیامبرِ خداصلی الله علیه وآله نمیتواند بهرهمند گردد، چند نکته باید بیان گردد:
نکته اول:
اصل و حقیقت قرآن کریم همان کتاب مبین(362) است.(363) «بِسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ، الر، تِلکَ آیاتُ الکِتابِ المُبینِ، اِنّا اَنزَلناهُ قُرآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُم تَعقِلونَ»(364): «الف، لام، راء، این آیههای کتاب مبین است. ما قرآن را به زبانی عربی نازل کردیم باشد که عقل خود را به کار گیرید». «بِسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ، حم، وَ الکِتابِ المُبینِ، اِنّا جَعَلناهُ قُرآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُم تَعقِلونَ»(365): «حم. سوگند به کتاب مبین. همانا ما قرار دادیم آن را قرآنی عربی باشد که شما عقل خود را به کار گیرید».
در دو آیه فوق بیان شده که قرآن از کتاب مبین تنزیل شده است. در واقع قرآن کریم صورت تنزیلیه کل کتاب مبین است، و کتب آسمانیِ قبل از قرآن مثل تورات و انجیل، صورت تنزیلی بعض کتاب مبین بوده و بعضی از علم کتاب مبین نزد انبیاء گذشته و اوصیاء ایشان بوده است.(366)
نکته دوم:
علم الکتاب (کتاب مبین) نزد هر کسی باشد او میتواند علم به همه اشیاء را از قرآن استخراج کند، و میتواند مبیّن همه اشیاء تا روز قیامت باشد. و چه محرومیت بزرگی است برای کسی که ادعا میکند طالب علم است و خود را از این منبع و سرچشمه اصلی علم ناب و صحیح بیبهره کند.
بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله قرآن با کیست؟
بیان شد که این علم به صورت وحی به قلب نازنین رسول خداصلی الله علیه وآله نازل شده(367) و قلب مبارک ایشان همان مدینه علم و سرچشمه علوم الهی است. بعد از وجود مبارک رسول اکرمصلی الله علیه وآله قرآن موجود است، لکن این سوال مطرح است که چه کسی مبیّنِ این تبیان و معلّمِ این کتاب علم الهی و چه کسی هادی در کنار این کتاب هدایت است؟ چه کسی همه چیز را میداند؟ برای حل مشکلات بشر به کسی باید رجوع کرد؟ برای حلّ اختلافات چه کسی باید مرجع قرار گیرد؟ باب ورود به مدینه علم نبوی کیست؟
بعد از وجود مبارک رسول اکرمصلی الله علیه وآله آیا بشر باید بیبهره از علم الهی باشد و به دنبال ظنّیات و وهمیّات بشری تشنگی خود را با آب گل آلود و شور و تلخ برطرف کند بلکه بیفزاید!! آبی که آنقدر آلوده است که به آن نمیتوان آب گفت!
دلیل ما بر ناخالصی و صحیح نبودن این علم آن است که نتیجه علم صحیح هدایت و آشنایی با خداوند و آماده شدن برای رجوع به خدا و ملاقات با اوست. دلیل ما عدم سیرابی بشر و ازدیاد تشنگی روحشان است. دلیل ما جهانگیر شدن ظلم و جور دانشمندان ظاهری و دولتهای به ظاهر پیشرفته در علم ایشان است. هر چه آنها در علم پیشرفت کردهاند از خدا دورتر شدهاند و علم را وسیلهای برای قدرت قرار دادهاند تا بنده و تسلیم خدا نشوند و در مقابل خدا بایستند.
هر چند ادعای ما این است که با بهرهمند شدن از علم کتاب خدا، بشر از پیشرفت دور نخواهد شد و به زندگی سخت اُمَم گذشته برنخواهد گشت، بلکه به اذن خدا همه هستی را تحت تسخیر خود در خواهد آورد.
آصف بن برخیا(368) تنها یک علم از علم الکتاب را داشت و به وسیله آن تخت بلقیس را از فاصله حدود پانصد فرسخ در یک طرفة العین و کمتر از آن نزد حضرت سلیمانعلیه السلام آورد. حال اگر تمام این علم مکشوف گردد آیا بشر عقب مانده و بیبهره از پیشرفت میگردد؟!
علم پیامبرصلی الله علیه وآله به چه کسی رسیده است؟
سؤال مهم اینجاست که چه وقت آن زمان فرا خواهد رسید؟ برای رسیدن به جواب این سؤال به سؤال قبلی برمیگردیم. بعد از وجود مبارک رسول اکرمصلی الله علیه وآله قرآن موجود است؛ لکن این سؤال مطرح است که چه کسی مبیّنِ این تبیان و معلّمِ این کتاب علم الهی و چه کسی هادی در کنار این کتاب هدایت است؟
خوب دقت کنید، همین جا ... همین نزدیکیها ... ماجرای غدیر ... غدیر معرفی باب مدینه علم است.
قرآن کریم در آیات متعدد و به بیانهایی راه وصل شدن به این سرچشمه را بیان کرده و فرموده: «اَفَلا یَتَدَبَّرونَ القُرآنَ اَم عَلی قُلوبٍ اَقفالُها».(369) «اَ فَلا یَتَدَبَّرونَ القُرآنَ وَ لَو کانَ مِن عِندِ غَیرِ اللَّهِ لَوَجَدوا فیهِ اختِلافاً کَثیراً».(370)
لذا اگر کسی با نیّت خالص در قرآن تدبّر کند قفلهای دل او باز شده و باب مدینة العلم را مییابد که امام صادقعلیه السلام فرمودند: «... لَو تَدَبَّرَ القُرآنَ شیعَتُنا لَما شَکُّوا فِی فَضلِنا»(371): «اگر شیعیان ما در قرآن تدبّر میکردند؛ فضل و مقام ما را به خوبی میدانستند و در آن شک نمیکردند.
بیان شد که «علم الکتاب» به پیامبرصلی الله علیه وآله وحی شده و این مطلبی است که در آیات متعددی بیان شده است. مثلاً فرمود: «وَ الَّذی اَوحَینا اِلَیکَ مِنَ الکِتابِ هُوَ الحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یَدَیهِ اِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبیرٌ بَصیرٌ»(372): «آنچه از آن کتاب از راه وحی به تو رساندیم، آن حقیقت است و تصدیق کننده آنچه که پیش از آن آمده است: زیرا خداوند به بندگانش البته خبرداری بیناست».
نکته قابل توجه اینکه بلافاصله در آیه بعد خداوند میفرماید بعد از وجود مبارک رسول خداصلی الله علیه وآله این علم به عدهای به ارث رسیده است: «ثُمَّ اَورَثنَا الکِتابَ الَّذینَ اصطَفَینا مِن عِبادِنا فَمِنهُم ظالِمٌ لِنَفسِهِ وَ مِنهُم مُقتَصِدٌ وَ مِنهُم سابِقٌ بِالخَیراتِ بِاِذنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الفَضلُ الکَبیرُ»(373): «سپس آن کتاب را به آن عده از بندگانمان که برگزیدیم به میراث دادیم. پس بعضی از ایشان ستمکار نفس خویش است و بعضی از ایشان میانهرو، و دیگری به اجازه خداوند پیشرو در نیکی هاست. این همان فضل بزرگ است».
با دقت در آیه ملاحظه میشود که خداوند بندگان برگزیده خود را وارث علم الکتاب قرار داده است؛ همان کتابی که به پیامبرصلی الله علیه وآله وحی شده است. اما سؤال این است که بندگان برگزیده خدا چه کسانی هستند؟
قرآن کریم صریحاً ایشان را معرفی کرده، آنجا که فرمود: «اِنَّ اللَّهَ اصطَفی آدَمَ وَ نوحاً وَ آلَ اِبراهیمَ وَ آلَ عِمرانَ عَلَی العالَمینَ، ذُرِّیَّةً بَعضُها مِن بَعضٍ وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ»(374): «خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر مردم جهان برگزیده است. فرزندانی که بعضی از آنان از نسل بعضی دیگرند، و خداوند شنوای داناست».
در این آیه، آدم و نوح و آلابراهیم و آلعمران به عنوان بندگان برگزیده الهی معرفی شدهاند. ممکن است اشکال شود که اگر همه افراد آیه فوق مصطفای الهی هستند، پس باید جمیع ایشان وارث علم الکتاب قرار گیرند، در حالی که قبلاً بیان شد که تمام علم الکتاب فقط نزد پیامبر خاتمصلی الله علیه وآله است و انبیاء قبل فقط بعضی از این علم را واجد بودهاند!
در جواب بیان میگردد چون در آیه 32 سوره فاطر «ثُمَّ اَورَثنا» را بعد از «وَالَّذی اَوحَینا اِلَیکَ» در آیه 31 بیان کرده، مشخص میگردد منظور آن دسته از بندگان مصطفای خدا هستند که بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله میآیند. لذا حضرت آدم و نوحعلیهما السلام از این دایره خارج میگردند.
همچنین با توجه به آیه «اَم یَحسُدونَ النّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ فَقَد آتَینا آلَ اِبراهیمَ الکِتابَ وَ الحِکمَةَ وَ آتَیناهُم مُلکاً عَظیماً»(375): «یا اینکه آنها به مردم (به پیامبر و خاندانش) به خاطر آنچه خداوند از فضلش به آن ها داده حسد میورزند؟ همانا ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و آنها را فرمانروایی بزرگی عطا کردیم»؛ مشخص میشود که بندگان برگزیدهای که خداوند ایشان را وارث الکتاب گردانده همان آل ابراهیمعلیه السلام هستند. البته دلایل دیگری وجود دارد که آلعمران از این دایره خارج هستند، و ما به جهت رعایت اختصار از آن خودداری میکنیم.
بندگان برگزیده خدا چه کسانی هستند؟
سؤال بعدی اینکه آل ابراهیمعلیه السلام چه کسانی هستند؟ تا قبل از این سؤال به فضل خداوند اثبات شد که آن بندگانی که مصطفای خدا هستند بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله وارث علم الکتاب هستند؛ همان علم الکتابی که خداوند علم کل شیء را در آن قرار داده و به بیان خود قرآن علم کلّ شیء را در آن احصاء کرده است. «وَ کُلَّ شَیءٍ اَحصَیناهُ کِتاباً»(376) : «و حال آنکه هر چیزی را برشمرده به صورت کتابی در آوردهایم».
اما همین تعبیر «اِحصاء کُلِّ شَیء» در مورد «امام مبین» نیز آمده است: «اِنّا نَحنُ نُحیِ المَوتی وَ نَکتُبُ ما قَدَّموا وَ آثارَهُم وَ کُلَّ شَیءٍ اَحصَیناهُ فی اِمامٍ مُبینٍ»(377): «ما هستیم که مردهها را زنده میکنیم و آثار از پیش تهیه شده آنان را مینویسیم و همه چیز را در امامی آشکار شماره کردهایم»؛ معلوم میشود که علم الکتاب در وجود امام مبینعلیه السلام احصاء شده است. اتفاقاً رسول اکرمصلی الله علیه وآله در خطبه روز غدیر خم استناد نموده و فرمودند: «مَعاشِرَ النّاسِ، ما مِن عِلمٍ اِلاّ وَ قَد اَحصاهُ اللَّهُ فِیَّ وَ کُلُّ عِلمٍ عَلِمتُهُ فَقَد اَحصَیتُهُ فی اِمامِ المُتَّقینَ وَ ما مِن عِلمٍ اِلاّ وَ قَد عَلَّمتُهُ عَلِیّاً وَ هُوَ الاِمامُ المُبینُ»(378): «ای مردم، هیچ علمی نیست مگر این که خداوند آن را در وجود من احصاء و جمع فرموده و من هم تمام علمی را که دانستم در پیشوای پرهیزکاران جمع نمودم. هیچ علمی نیست اِلاّ اینکه به علیعلیه السلام آموختم و او امام مبین است».
پس معلوم میشود منظور از آلابراهیمعلیه السلام که از بندگان مصطفای خدا هستند و وارث علم الکتاب، کسانی هستند که امام باشند؛ یعنی خداوند به ایشان منصب امامت داده باشد.
حامل علم الکتاب ظالم نمیشود
در آیه «وَ اِذِ ابتَلی اِبراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِماماً قالَ وَ مِن ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهدِی الظّالِمینَ»(379): «و به یاد آورید زمانی را که خدای ابراهیم او را به اموری گوناگون امتحان کرد و او همه را به جا آورد. خداوند فرمود: من تو را امام مردم قرار دادم. ابراهیم گفت: امامت در فرزندانم نیز هست. فرمود: عهد من به ستمگران نمیرسد». خداوند بیان میکند که امامت را در آن دسته از ذریّه ابراهیم قرار داده که ظالم نیستند. پس امام حتما باید از نسل ابراهیم خلیل الرحمنعلیه السلام باشد؛ و در نتیجه «آلابراهیم» که «وارث الکتاب» هستند همان «ذریه ابراهیمعلیه السلام» هستند که خداوند ایشان را امام قرار داده است.
ثانیاً کسی میتواند امام باشد که از اول عمر حتی برای یک لحظه ظالم نبوده باشد و از او ظلمی سر نزده باشد، چرا که الف و لام بر سر کلمه «الظالمین» الف و لام جنس است که تمام ظالمین را در برمیگیرد. یعنی اگر کسی در طول دوران زندگیش، حتی فقط یک ظلم از او سر بزند نمیتواند واجد منصب امامت باشد.
اما ظلم چیست؟ قرآن کریم در موارد متعدد ظلم را تعریف کرده و ظالم را معرفی نموده است. مثلاً شریک آوردن برای خداوند متعال را بزرگترین ظلم معرفی میکند: «وَ اِذ قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشرِک بِاللَّهِ اِنَّ الشِّرکَ لَظُلمٌ عَظیمٌ»(380): «به یاد آور زمانی را که لقمان به فرزندش در حالی که او را موعظه میکرد گفت: پسرم! چیزی را شریک خدا قرار مده که شرک به خدا ظلم بزرگی است». در جای دیگر کافران را به عنوان ظالمان معرفی میکند: «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا اَنفِقوا مِمَّا رَزَقناکُم مِن قَبلِ اَن یَأتِیَ یَومٌ لا بَیعٌ فیهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ وَ الکافِرونَ هُمُ الظّالِمونَ»(381): «ای کسانی که ایمان آوردهاید، از آنچه به شما روزی دادهایم انفاق کنید، پیش از آنکه روزی فرا رسد که در آن نه داد و ستدی است و نه دوستی و نه شفاعتی؛ و کافران ستمکارانند». پس اگر کسی حتی برای یک لحظه کافر به خداوند باشد یا برای خدا شریک آورد، به نص قرآن او نمیتواند در منصب امامت قرار گیرد، لذا عالم به علم الکتاب نیست.
دلیل بسیار مهم دیگری در آیات قرآن وجود دارد که ارتباط بین عالم به علم الکتاب بودن و ظالم نبودن را بیان میکند: «وَ کَتَبنا عَلَیهِم فیها اَنَّ النَّفسَ بِالنَّفسِ وَ العَینَ بِالعَینِ وَ الاَنفَ بِالاَنفِ وَ الاُذُنَ بِالاُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الجُروحَ قِصاصٌ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفّارَةٌ لَهُ وَ مَن لَم یَحکُم بِما اَنزَلَ اللَّهُ فَاوُلئِکَ هُمُ الظّالِمونَ»(382): «در تورات برایشان مقرر کردیم که جان در ازای جان و چشم در برابر چشم و بینی در مقابل بینی و گوش در ازای گوش و دندان به جای دندان و زخم ها به مانندش، پس کسی که آن را ببخشد این کار کفّارهای برای اوست، و کسی که به حکم آنچه خدا فرو فرستاد داوری نکند پس ستمکاران همینان باشند». طبق این آیه کسانی که طبق ما اَنزَل اللَّه حکم نکنند ظالم هستند. پس کسی که عالم به ما انزل اللَّه باشد میتواند بر طبق آن حکم کند و ظالم نباشد.
در بین کسانی که بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله ادعای جانشینی پیامبر و امامت کردند، کدام یک میتوانند ادعا کنند که برای یک لحظه کافر و مشرک به خدا نبودهاند؟! کدام یک میتوانند ادعا کنند که عالم به تمام ما انزل اللَّه هستند تا بر طبق آن حکم کنند؟! گواه تاریخ در این مورد چیست؟!
اعلمیت امیرالمؤمنینعلیه السلام
در اعلمیّت امیرالمؤمنینعلیه السلام به ما انزل اللَّه بعد از رسول خداصلی الله علیه وآله در هیچ کدام از فرق اسلامی تردیدی نیست. همه اذعان دارند آن کسی که بعد از رسول خداصلی الله علیه وآله تمام علم الکتاب نزد اوست، کسی نیست جز امیرالمؤمنین علی بن ابیطالبعلیه السلام که خداوند صریحاً بیان فرموده تمام علم الکتاب نزد ایشان است.
«وَ یَقولُ الَّذینَ کَفَروا لَستَ مُرسَلاً قُل کَفی بِاللَّهِ شَهیداً بَینی وَ بَینَکُم وَ مَن عِندَهُ عِلمُ الکِتابِ»(383): «کسانی که کافر شدند میگویند: تو فرستاده نیستی. بگو: کافی است خدا و آن کس که نزد او علم کتاب است، میان من و شما گواه باشد».
وارثان علم الکتاب بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله
همان طور که بیان شد این علم به وجود مبارک رسول خداصلی الله علیه وآله از طریق وحی رسیده و بعد از ایشان به ائمه هدیعلیه السلام به ارث رسیده که امیرالمؤمنینعلیه السلام اولین ایشان و حضرت بقیة اللَّهعلیه السلام آخرین ایشان هستند. این مطلب در روایات اهل بیتعلیهم السلام به وفور مشاهده میگردد.
ما به عنوان نمونه دو حدیث را ذکر میکنیم:
حدیث اول: (از شیعه)
عبد الرحمان بن کثیر از حضرت صادقعلیه السلام نقل میکند که درباره آیه «وَ مَن عِندَهُ عِلمُ الکِتابِ» فرمودند: «ما را قصد کرده و علیعلیه السلام اول و افضل و بهترین ماست».(384)
حدیث دوم: (از شیعه)
ابن بُکَیر از حضرت صادقعلیه السلام نقل میکند و میگوید: من خدمت آن جناب بودم و سخن از علم سلیمانعلیه السلام به میان آمد و قدرتی که به او داده شده بود. فرمود: به سلیمان بن داوودعلیه السلام چه چیز داده شده؟ به او یک حرف از اسم اعظم داده بودند ولی امام شما کسی است که خداوند در این آیه میفرماید: «قُل کَفی بِاللَّهِ شَهیداً بَینی وَ بَینَکُم وَ مَن عِندَهُ عِلمُ الکِتابِ». به خدا قسم نزد علیعلیه السلام تمام علم کتاب بود. عرض کردم: صحیح میفرمایید، فدایتان شوم.(385)
حدیث سوم: (از اهل سنت)
سعید بن جبیر نقل کرده است: ابن عباس صحابی پیامبر درباره قول خداوند «وَ مَن عِندَهُ عِلمُ الکِتابِ»، بیان کرد که منظور علیعلیه السلام است که علم الکتاب نزد اوست.(386)
قبلاً بیان شد که جناب آصف بن برخیا وزیر حضرت سلیمانعلیه السلام که آن قدرت خارق العاده را از خود نشان داد، تنها یک حرف از علم الکتاب را نزد خود داشت. حال وقتی به نص قرآن کریم و روایات، امیرالمؤمنین و ائمه بعد از ایشان تمام علم الکتاب نزدشان است، اگر روزی قرار شود تمام این علم را برای مردم دنیا مکشوف سازند چه اتفاقی خواهد افتاد؟!
چرا امامان علم الکتاب را ظاهر نکردند؟
سؤالات زیادی در اینجا مطرح است، مثل اینکه چرا ائمه هدیعلیه السلام این علم را مکشوف نساختند؟ و آیا در این دنیا زمانی خواهد آمد که این علوم مکشوف شده و مردم از آن بهرهمند گردند؟ آیا ظرف دنیا برای پذیرش آثار این علوم گنجایش دارد؟ و سؤالات فراوان دیگر ....
اینکه چرا اهل بیتعلیهم السلام این علوم را مکشوف نساختند و در ظاهر از آن بهره نمیبردند، سادهترین دلیلی که برای آن میتوان بیان کرد این است که مردم ایشان را رها کرده و به سراغ جاهلترین افراد امت رفتند و خلافت آنها را پذیرفتند، و صد البته ظرفیت و توان پذیرش این علوم را نداشتند و هنوز به بلوغ فکری و قلبی پذیرش علم الهی نرسیده بودند، تا جایی که اگر کسی ادعا میکرد مثلاً یکی از ائمهعلیهم السلام علم غیب میداند، مدعی و بقیه شیعیان را واجب القتل میدانستند، و اگر خود امامعلیه السلام از روی تقیه انکار نمیکردند ایشان را نیز به شهادت میرساندند.
تا جایی که ائمه هدیعلیهم السلام دستور به کتمان این امر داده میفرمودند: «احدی قدرت تحمل پذیرش این مطلب را ندارد جز ملائکه مقرب و انبیای مرسل و مؤمنینی که قلوبشان را خدا مورد امتحان قرار داده است».
شاهد این مطلب در روایات فراوان دیده میشود که به چند مورد اکتفا میکنیم:
حدیث اول:
وهب بن وهب قرشی گفت: از حضرت صادقعلیه السلام شنیدم که میفرمود: گروهی از اهل فلسطین بر حضرت باقرعلیه السلام وارد شدند و او را از مسائلی چند سؤال کردند و ایشان جواب داد. ... سپس فرمود: جدم امیر المؤمنینعلیه السلام حاملانی را از برای علم خویش نیافت تا آنجا که آه سرد از سینه پر درد میکشید و بر سر منبر میفرمود: از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید. در میان سینه من علم بسیاری است. آه! آه! آگاه باشید که کسی را نمییابم که آن را تحمل کند، و آگاه باشید که من بر شما از جانب خدا حجت رسایم. پس دوست مدارید گروهی را که خدا بر ایشان خشم کرده است. آنان از آخرت نومید شدهاند چنان که کافران از صاحبان قبرها که مردگانند نومید شدهاند.(387)
حدیث دوم:
امام صادقعلیه السلام فرمود: روزی نزد علی بن الحسینعلیه السلام سخن از تقیّه پیش آمد. آن حضرت فرمودند: به خدا اگر ابوذر میدانست آنچه در دل سلمان بود او را میکشت، در صورتی که پیامبرعلیه السلام میان آن دو برادری برقرار کرد! پس درباره مردم دیگر چه گمان دارید؟ همانا علم علماء صعب و مستصعب است، و جز پیامبر مرسل یا فرشته مقرب یا بنده مؤمنی که خدا دلش را به ایمان آزموده طاقت تحمل آن را ندارد. سپس فرمود: از این رو سلمان از جمله علما شد. او مردی از ما خانواده است، و از این جهت او را در ردیف علماء آوردم.(388)
حدیث سوم:
امام صادقعلیه السلام فرمود: حدیث ما صعب و مستصعب است. تحمل آن را ندارد جز سینههای نورانی یا دلهای سالم یا صاحبان اخلاق نیکو. همانا خدا از شیعیان ما پیمان (به ولایت ما) گرفت، چنان که از بنیآدم (به ربوبیت خود) پیمان گرفت و فرمود: «آیا من پروردگار شما نیستم»؟ پس هر که نسبت به ما (به پیمان خویش) وفا کند، خدا بهشت را به او پاداش دهد، و هر که ما را دشمن دارد و حقّ ما را به ما نرساند، همیشه و جاودان در دوزخ است.(389)
حدیث چهارم:
امام باقرعلیه السلام فرمود: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: حدیث آل محمدعلیهم السلام صعب و مستصعب است، جز فرشته مقرب یا پیامبر مرسل یا بندهای که خدا دلش را به ایمان آزموده، به آن ایمان نیاورد. پس هر حدیثی که از آل محمدعلیهم السلام به شما رسید و در برابر آن آرامش دل یافتید و آن را آشنا دیدید، بپذیرید، و هر حدیثی که دلتان از آن رمید و ناآشنایش دیدید، آن را به خدا و پیامبر و عالم آل محمدعلیهم السلام رد کنید. همانا هلاک شده کسی است که حدیثی را که تحمل ندارد برایش بازگو کنند، و او بگوید به خدا این چنین نیست! به خدا این چنین نیست! و انکار مساوی کفر است.(390)
حدیث پنجم:
شعیب حداد گوید: از امام ششم جعفر بن محمدعلیه السلام شنیدم که میفرمود: «حدیث ما سخت است و تحمل آن را ندارد جز فرشته مقرب یا پیامبر مرسل یا بندهای که خدا دلش را با ایمان آزموده یا مدینه حصینه (شهری که دژ و قلعه محکم دارد).
عَمرو شاگرد شعیب از او پرسید: ای شعیب مدینه حصینه کدام است؟ گفت: من خود معنی آن را از امام صادقعلیه السلام پرسیدم. به من فرمودند: قلب مجتمع (قلبی که با قلوب دیگر بر سر ایمان به خدا و اطاعت امر او اتحاد دارد) است.(391)
امامان علم الکتاب را چه زمانی ظاهر میکنند؟
در پاسخ به این سؤال که این علوم در چه زمانی مکشوف خواهد شد، ارتباط اصلی غدیر و ظهور و تجلّی غدیر در ظهور روشن میگردد. دوران ظهور همان دوران باشکوه ظهور علم آل محمدعلیهم السلام است که خداوند وعده آن را داده و این وعده در متن قرآن کریم بارز است:
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنوا مِنکُم وَ عَمِلوا الصّالِحاتِ لَیَستَخلِفَنَّهُم فِی الاَرضِ کَمَا استَخلَفَ الَّذینَ مِن قَبلِهِم وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُم دینَهُمُ الَّذِی ارتَضی لَهُم وَ لَیُبَدِّلَنَّهُم مِن بَعدِ خَوفِهِم اَمناً یَعبُدونَنی لا یُشرِکونَ بی شَیئاً وَ مَن کَفَرَ بَعدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الفاسِقونَ»(392): «خدا به کسانی از شما که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند وعده داده که آنان را در زمین جانشین کند همان گونه که کسانی را که پیش از ایشان بودند جانشین کرد و البته دینشان را که برای آنان پسندید به مصلحت ایشان اقتدار بخشد و ترسشان را به ایمنی بدل کند تا مرا بپرستند و چیزی را شریک من نگیرند، و هر کس پس از آن کافر گشت چنین کسانی همان زشتکاران باشند».
خلافت در علم جزئی از خلافت است
این خلافت و جانشینی برای علم خداوند نیز هست و ما این مطلب را از روایت استفاده میکنیم:
حدیث اول:
امام محمد تقیعلیه السلام فرمودند: خدای جلّ ذکره شب قدر را در ابتدای خلقت دنیا آفرید و در آن شب نخستین پیامبر و نخستین وصیّی که باید باشد را آفرید و حکم فرمود که در هر سال شبی باشد که در آن شب تفسیر و بیان امور تا چنان شبی در سال آینده فرود آید. هر کس آن شب را انکار کند علم خدای عز و جل را رد کرده، زیرا پیامبران و رسولان و محدثان جز به وسیله حجتی که در آن شب به آنها میرسد با حجتی که جبرئیلعلیه السلام (در غیر آن شب) برای آنها میآورد، قائم نشوند و بپا نایستند (زیرا برنامه رهبری خلق و علم بدون اختلاف را در آن شب به دست میآورند).
راوی میگوید: عرض کردم: جبرئیل یا ملائکه دیگر نزد محدثان هم میآیند؟ فرمود: اما نسبت به پیامبران که شکی نیست، و نسبت به غیر ایشان ناچار باید از نخستین روز آفرینش زمین تا پایان جهان حجّتی برای اهل زمین باشد که خدای تعالی تفسیر امور را در آن شب بر محبوبترین بندگانش نازل فرماید. به خدا سوگند که جبرئیل و ملائکه در شب قدر آن امر را برای آدم آوردند، و به خدا سوگند که آدم نمرد مگر آنکه برای او وصیّی بود، و برای همه پیامبران پس از آدم امر خدا در شب قدر میآمد؛ و برای وصی پس از او هم مقرر شد. به خدا سوگند که هر پیامبری از آدم تا محمدصلی الله علیه وآله در آن شب مأمور میگشت که به فلان کس وصیت کند (و شخصی را وصی خود قرار دهد).
خدای عزّوجل در قرآنش نسبت به خصوص والیان امر بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله میفرماید: «خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، وعده کرده که در زمین جانشینشان کند، چنان که پیشینیان ایشان را جانشین کرد». تا آنجا که میفرماید: «و دینی را که برای ایشان پسندیده استقرار دهد و از پی ترسشان امنیت به دل آنان آورد، تا تنها مرا عبادت کنند و چیزی را با من شریک نسازند. آنها که پس از این کافر شوند خود گنه پیشگانند». یعنی شما را پس از پیامبرتان جانشین علم و دین و عبادت خود کنم، چنان که اوصیاء آدمعلیه السلام پس از او جانشین میشدند تا پیامبر بعد مبعوث میگشت. «تا مرا عبادت کنند و چیزی را با من شریک نسازند»، یعنی مرا عبادت کنند با ایمان به اینکه پیامبری بعد از محمدصلی الله علیه وآله نیست. کسانی که جز این گویند خودشان گنه پیشگانند. خدا هم والیان امر را بعد از محمدصلی الله علیه وآله در علم استقرار بخشید و ما هستیم آن والیان.
پس از ما بپرسید، که اگر به شما راست گفتیم، اعتراف کنید؛ ولی شما اعتراف نخواهید کرد. اما علم ما ظاهر است (زیرا اگر شما از ما نپرسید، دیگران میپرسند و اگر شما از روی لجاج و عناد اعتراف نکنید، مردم بیغرضِ چیز فهمِ دیگر هستند. (و اما زمانی که دین خدا به وسیله ما در آن ظاهر گردد به طوری که میان مردم هیچ گونه اختلافی نباشد، آن را مدتی است که با گذشت شبانه روزها سپری شود، و چون وقتش رسد آشکار گردد و امر یکی شود (اختلاف از میان مردم رخت بر بندد).
به خدا سوگند که فرمان خدا جاری شده که میان مؤمنین اختلافی نباشد و به همین جهت ایشان را گواه مردم قرار داده است. بدین ترتیب که محمدصلی الله علیه وآله گواه ما باشد و ما گواه شیعیان خود و شیعیان ما گواه مردم دیگر. خدای عزوجل هرگز نخواسته که در حکم او اختلافی باشد و میان اهل علمش تناقضی وجود داشته باشد. سپس امامعلیه السلام فرمودند:
برتری مؤمنی که «اِنّا اَنزَلناهُ» را با تفسیرش باور کند، بر کسی که در ایمانش به آن سوره چون او نیست، مانند برتری انسان است بر چهارپایان! و خدای عزّ و جلّ به وسیله مؤمنانِ به آن سوره از منکرین آن در دنیا برمیدارد آنچه را (یعنی تسلط کفار را بر مسلمین را) که به وسیله جهادکنندگان از خانه نشستگان بر میدارد، تا عذاب آنهایی که خدا میداند از انکار خود توبه نمیکنند در آخرت کامل باشد، و (چون سخن از جهاد به میان آمد، برای اینکه گمان نکنی در این زمان هم جهادی واجب است میگویم: «من در این زمان جهادی جز حج و عمره و همسایگی خوب سراغ ندارم».(393)
حدیث دوم:
ابوبصیر از امام صادقعلیه السلام نقل میکند که در مورد آیه 152 خداوند به آنانی که از شما ایمان آورده و کارهای پسندیده انجام دادهاند وعده میدهد که در روی زمین جانشینشان کند، همان طور که پیشینیان را جانشین کرد؛ و دینشان را که برای آنها پسندیده مستقر سازد، و بعد از نگرانی ها ترس آنان را به امنیت مبدل خواهد نمود. مرا بندگی کنید! هیچ چیز را شریک من قرار ندهید، و اگر کسی بعد از این کافر شود از فاسقین است»، فرمودند: این آیه درباره مهدی موعودعلیه السلام و یاران او نازل شده است.
ادله و شواهد دیگری نیز بر این مطلب دلالت دارد که در زمان ظهور علوم آل اللَّهعلیهم السلام مکشوف شده و مردم به خاطر کامل شدن عقول تحمل و ظرفیت پذیرش آن را دارند(394)، از جمله اینکه خداوند در قرآن میفرماید: «وَ نُریدُ اَن نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ استُضعِفوا فِی الاَرضِ وَ نَجعَلَهُم اَئِمَّةً وَ نَجعَلَهُمُ الوارِثینَ»(395): «ما اراده کردهایم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم».
ائمه هدیعلیهم السلام وارثان زمین
در روایات مصداق مستضعفین در زمین که خداوند اراده کرده ایشان را وارث گرداند، ائمه هدیعلیهم السلام معرفی فرمودهاند که این وراثت زمان ظهور شروع گشته و در زمان رجعت ادامه خواهد داشت. در غیبت شیخ طوسی از امیرالمؤمنینعلیه السلام روایت شده که در تفسیر این آیه «ما اراده کردهایم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم»، فرمودند: اینان که در زمین ضعیف گشتهاند آل پیامبرند که خداوند مهدیِ آنها را برانگیزد تا آنان را عزیز و دشمنانشان را ذلیل گرداند.(396)
و چه زیبا رسول اکرمصلی الله علیه وآله وجود مبارک امام مهدیعلیه السلام را در خطبه غدیر وصف نمودند:
... بدانید که فرد آخرین از ما امامان قائم مهدی است. اوست که بر عموم ادیان پیروز میشود و از ستمگران انتقام میگیرد. اوست که حصار مملکتها را فتح میکند و مرزهای کشورها را از بین میبرد. اوست که هر طائفهای از اهل شرک را میکشد، و هم اوست که برای اولیاء خدا خونخواهی میکند. یاور دین خداست و هم وی از دریای شگرف دانش مشت مشت علم برداشت میکند.
بدانید او کسی است که مقام هر صاحب فضیلتی را تثبیت میکند و هر جاهل و نادانی را در مرحله جهل خود مینشاند. اوست کسی که خدا وی را برای این مقام اختیار فرموده و وارث علم و دانش است و بر جمیع علوم احاطه دارد. اوست کسی که از طرف خدا خبر میدهد، و آگاه کننده مردم در مورد ایمان به خداست.
ای مردم! بدانید اوست رشید محکم، و امر بشریّت از طرف خدا بدو تفویض شده است. عموم پیشینیان و افرادی که در زمان وی خواهند بود، مژده رسان قیام و ظهور اویند. او حجّت باقی خداوند است و پس از وی حجتی نخواهد بود. حقی در جهان جز با او وجود ندارد و روشنایی و نوری در عالم جز نزد وی موجود نیست. هیچ کس بر او پیروز نمیشود، و احدی در آسیب رساندن به وی یاری نخواهد شد. او ولیّ خدا در کره خاک و فرماندار پروردگار در میان مردم و امین آفریننده در امور آشکار و نهان خلقت است.(397)
کشف علوم آل محمدعلیهم السلام در عصر ظهور
به عنوان حُسن ختام روایتی از وجود مبارک باقرالعلومعلیه السلام بیان میگردد که حضرت صریحاً بیان میکنند که در زمان ظهور وجود مبارک امام مهدیعلیه السلام این علوم را مکشوف خواهند ساخت.
ابیجارود میگوید: از امام باقرعلیه السلام شنیدم که میفرمود: «حدیث آل پیامبرصلی الله علیه وآله صعب مستصعب، سنگین، پوشیده، بدون زوائد و نورانی است، و تحمل آن را ندارد جز فرشته مقرب یا پیامبر مرسل یا بندهای که خدا دلش را با ایمان آزموده یا مدینه حصینه (شهری که دژ و قلعه محکم دارد)، زمانی که قائم ما قیام کند نطق میکند و قرآن او را تصدیق مینماید».(398)