آسمان پوشيده بر تن، پرنيان نيلگون
چون عروسان، خويشتن را زينت و زيور زند
آسمان را گفتم اين بزم و نشاط از چيست؟ گفت:
چون كه فردا آفتاب از برج خاور سر زند
من در آن بزم كنم خدمت كه شاه انبياء
مصطفي تاج ولايت بر سر حيدر زند
در غدير خم چو دريا خلق خيز و موج و موج
كشتي لولاك چون آن جا رسد، لنگر زند
كاين علي باشد ولي الله، بايد بعد من
بر سرير دين نشيند بر سرش افسر زند
آسمان بر خاك افتاده است خواهد چون زمين
بوسه بر پاي، علي داماد پيغمبر زند
نيست مردان خدا را رهبري غير از علي
مرد حق بايد قدم در راه اين رهبر زند
آسمان بر گردن افكنده است طوق بندگي
تا به سر تاج ولاي خواجه قنبر زند
پرچم شاه ولايت بين كه در هر بامداد
خنده بر پرچم دار و اسكندر زند
دست گير از كرم افتاده اي گر چون "رسا"
دست بر دامان او در عرصه محشر زند