اي كاروان بيا؛ قدري سريعتر
منزل كنيم زود؛ جايي وسيعتر
آيد «شميم جان»؛ از سمت كاروان
بخشد بتن توان؛ خرم كند روان
برخاست از زمين؛ شد سوي آسمان
گردي سپيد و صاف؛ مانند كهكشان
همران آفتاب؛ بين ماه ميرسد
جان جهانيان؛ از راه ميرسد
از حجه الوداع؛ فارغ نموده بال
در مغز عقل كل؛ نقشست اين خيال
تا امر كردگار؛ كي يابد امتثال
ابلاغ چون كند؛ فرمان ذوالجلال
رسما نكرده است، تعيين جانشين
خواهد زمامدار، زين پس امور دين
ناگاه جبرييل؛ كرد از سما نزول
امري اكيد داشت؛ آمد پي وصول
حقگوي؛ گو كه خصم؛ از حق كند عدول
دستور فوريست؛ يا ايها الرسول
بلغ حبيبنا! ما انزل اليك
والله يعصمك، صلواته عليك
باري چو در غدير؛ از حضرت جليل
بر بهترين سليل؛ از عترت خليل
دستور مقتضي؛ آورد جبرييل
اعلان وقفه داد، موقوف شد رحيل
افكنده التهاب؛ در دشت آفتاب
رفته ز جسم و جان؛ در اين مصاف تاب
تا افكند طنين؛ نطقش در آن مكان
بنهاد منبري، ز احجار بس كران
يا ز اشتران جهاز؛ چيدند آنچنان
از بهر ارتقاء؛ ميساخت نردبان
سازد رها ز جهل؛ هم پير و هم جوان
راه وداد وداد؛ بنمود بر جهان
يكتا خطابهاي؛ در نعت مرتضا (ع)
ايراد كرد و گفت؛ با منطق رسا
بر هر كسي منم، مولا و مقتدا
از بعد من عليست (ع) مولا و پيشوا
تنها نه زين مقال؛ فري گرفت فرش
كرسي نطق وي؛ همپايه شد بعرش