(توضيح المقاصد: ص 29. مصباح كفع می : ج 2، ص 60. بحار الانوار: ج 97، ص 384. شرح احقاق الحق، ج 7ص 422. فيض العلام: ص 106 - 107)
آغاز ماجرا اين بود كه در سال 9 ه ق پيامبر صلّى الله عليه و آله ابوبكر را به مكه فرستاد تا آيات اوائل سوره برائت را بر كفار بخواند. پس از رفتن او جبرئيل نازل شد: «يا رسول الله، اداى اين امر بايد به دست شما يا به دست مردى كه از شماست انجام شود». به روايت ديگر: «بايد على عليه السلام از جانب تو تبليغ كند».
پيامبر صلّى الله عليه و آله امیرالمومنین عليه السلام را كه به منزله جانش بود معين كردند و فرمودند: شتاب كن و آيات را از ابوبكر بگير و در موسم حج بر مردمان قرائت كن.
................................
- فرستادن امير المؤمنين عليه السلام و بازگشت ابوبكر:
آن حضرت ناقه غضباء را به أميرالمؤمنين عليه السلام داد و آن حضرت همراه جابر بن عبدالله حركت فرمود، و در روز دوم به ابوبكر رسيد و آيات برائت را از وى گرفت و اختيار آمدن يا برگشتن را به خود او واگذار كرد.
ابوبكر به مدينه بازگشت و به پيامبر صلّى الله عليه و آله عرض كرد: «مرا براى كارى لايق دانستى كه ديگران مشتاق آن بودند، ولى مقدارى كه رفتم مرا معزول نمودى ؟ حضرت فرمود: «من تو را معزول نساختم بلكه خدا تو را معزول ساخت».
..............................
- تبليغ سوره برائت توسّط امير المؤمنين عليه السلام :
أميرالمؤمنين عليه السلام آيات را در سه روز در ايام تشريق منى كه مجمع كفار و مشركين بود و از بغض و عداوت على عليه السلام آكنده بودند، هر صبح و شام همراه با فرمايشات پيامبر صلّى الله عليه و آله بر مردم قرائت می نمود و سپس به مدينه مراجعت فرمودند.
از هنگامی كه على عليه السلام به مكه رفته بود، از فراق او آثار حزن بر صورت مبارك پيامبر صلّى الله عليه و آله ظاهر گشته بود. صحابه با خود می گفتند: شايد خبر فوت آن حضرت از آسمان رسيده، يا از ما دلتنگ شده باشد. ابوذر نزد پيامبر صلّى الله عليه و آله داراى مقام و منزلتى بود و لذا او را نزد آن حضرت فرستادند. ابوذر كلمات اصحاب را عرضه داشت، و آن حضرت فرمود: «حزن و اندوه من براى مفارقت على است».
...................................
- بازگشت اميرالمؤمنين عليه السلام از تبليغ برائت :
ابوذر براى اطلاع از حال على عليه السلام از مدينه به استقبال آن حضرت حركت كرد، و در اثناى راه به أميرالمؤمنين رسيد و با آن حضرت ديدن كرد و عرض كرد: پدر و مادرم فداى شما باد، آهسته تشريف بياوريد تا من پيشتر بروم و بشارت آمدن شما را به پيامبر صلّى الله عليه و آله بدهم.
ابوذر به سرعت خود را به پيامبر صلّى الله عليه و آله رسانيد و آمدن على عليه السلام را به پيامبر صلّى الله عليه و آله بشارت داد. آن حضرت با اصحاب به استقبال على عليه السلام آمدند و چون به آن جناب رسيدند، پياده شده آن حضرت را در آغوش گرفتند و صورت مبارك خود را بر شانه على عليه السلام گذاشتند و از شوق ديدار گريستند و أميرالمؤمنين عليه السلام نيز گريستند. پس پيامبر صلّى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: «پدر و مادرم به قربانت، در مكه چه كردى ؟ أميرالمؤمنين عليه السلام از آنچه انجام داده بود به آن حضرت خبر داد.
(فيض العلام: ص 107)
2 - آغاز نامه ها براى جنگ صفين :
چون دو روز از ورود أميرالمؤمنين عليه السلام به صفين گذشت، در اول ذى الحجه حضرت براى معاويه نامه نوشتند و او را موعظه فرمودند، ولى آخرالامر قرار بر اين شد كه روز اول صفر بعد از ماه حرام جنگ شروع شود و روز اول صفر جنگ شروع شد.
(تتمة المنتهى: ص 24)
به نقلى ورود آن حضرت در 22 محرم بوده است.
(قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص 303)