- هنگامى كه به معاويه پيوست به او زياد بن ابى سفيان گفتند و برادر معاويه شد و زناى مادر خود را قبول كرد. سميه كنيز حارث بن كلده طبيب بود. حارث او را به چراندن گوسفندان وادار كرده بود ولى طبع زشت و شهوانى سميه آنقدر در صحرا ننگ به بار آورد كه حارث او را از خود راند. از آن پس سميه اسماً خود را به عبيد چوپان ثقفى چسباند و رسماً جزء فواحش طائف در آمد و حيثيت خاندان عبيد را هم لكه دار كرد.
- برادرى او با معاويه يكى از راه هائى بود كه معاويه براى جلب زياد به طرف خود به كار گرفت. او مجلسى ترتيب داد و از عده اى به عنوان شاهد در آنجا استفاده كرد كه از جمله ابومريم مشروب فروش طائف بود. او برخاست و به زياد گفت: شبى ابوسفيان به طائف آمد و از من فاحشه اى خواست. در آن شب كسى جز سميه نبود. صبر كرديم تا رفت و آمدها كم شد. سميه را براى او فرستادم. زياد زناى مادر خود را قبول كرد و برادر معاويه شد! معاويه هم براى باوراندن اين نسب به او خواهرش را به خانه او فرستاد و دستور داد چادر از سر بردارد چرا كه محرم اوست.
(شرح ابن ابى الحديد: ج 16، ص 187. الوقايع و الحوادث: ج رمضان، ص 75. شفاء الصدور: ج 1، ص 312. تتمة المنتهى: ص 87)
- زياد بعد از برادرى با معاويه برائت از حضرت امیرالمومنین عليه السلام و قتل شيعيان على بن ابى طالب عليه السلام و غارت اموال آنان را شروع كرد. دست بريدن، شكم پاره كردن، به دار آويختن، زنده به گور كردن، ميل سرخ شده به چشمان شيعيان كشيدن، فرزندان را سر بريدن، خانه خراب كردن و آتش زدن از جمله كارهاى او بود. عبدالرحمان بن حسان را به جرم محبّت على بن ابى طالب عليه السلام زنده در گور كرد.
(شفاء الصدور: ج 1، ص 315، به نقل از ابن خلكان و ابن اثير)
- در بصره و كوفه سيزده هزار نفر را به جرم شيعه بودن يا به احتمال شيعه بودن كشت، و بعد به معاويه نوشت: من تا به اين حد خواسته تو را انجام دادم و اين كارها با دست چپم بود. اگر حكومت حجاز به من واگذار شود با دست راستم كه بيكار است همين عمل را انجام مى دهم، و تصميم دارم از مردم عراق در مسجد بخواهم كه برائت از على عليه السلام و مدح خاندان اميه را علنى نمايند. هر كس قبول نكند او را بكشم و خانه او را خراب كنم. چون اين خبر منتشر شد، امام حسن عليه السلام و شيعيان نفرين كردند و بعضى امير المؤمنين عليه السلام را در خواب ديدند كه او را نفرين كرده، و آن ملعون قبل از عملى كردن تصميمش به مرض طاعون مبتلا شد و به دركات جحيم واصل گرديد.
(شفاء الصدور: ج 1، ص 316. شرح ابنابىالحديد: ج 16، ص 187. الوقايع و الحوادث: ج ماه رمضان ،ص 79)