در اراضى «دومة الجندل» گروهى از اشرار همدست شده و به كاروان آنها حمله كردند. پيامبر صلّى الله عليه و آله سباع بن عرفطه غفارى را روز 25 ربيع الاول در مدينه به جاى خود قرار داد، و با هزار رزمجو بيرون آمدند تا به آن نواحى رسيدند. راهزنان چون متوجه آمدن آن حضرت شدند، فرار كردند. مسلمانان اموال آنان را برداشتند و در بيستم ربيع الثانى وارد مدينه شدند.
(قلائد النحور: ج ربيع الاول، ص 150)
عبدالرحمن بن ابى ليلى می گويد: من با ابوموسى اشعرى از دومة الجندل عبور می كرديم. ابوموسى به من گفت: زمانى كه با پيامبر صلّى الله عليه و آله به دومة الجندل رسيديم آن حضرت به من فرمود: «در اين مكان دو تن از بنى اسرائيل حكم به جور كردند، و به زودى در ميان امت من دو تن در اين مكان به جور حكم می نمايند».
راوى می گويد: ابوموسى و عمروعاص براى حكميت در صفين به دومة الجندل رفتند و ميان على بن ابى طالب عليه السلام و معاويه حكم كردند. بعد از ماجراى حكمين ابوموسى را ملاقات كردم و به او گفتم: «مگر تو نبودى كه از پيامبر صلّى الله عليه و آله چنين حديثى را نقل كردى؟! گفت: «والله المستعان»!!
(وقايع الايام: ج ربيع الاول، ص 150)
2 - صلح امام حسن عليه السلام:
قراداد امام حسن مجتبى عليه السلام با معاويه ملعون در 25 ربيع الاول بوده
(تتمة المنتهى: ص 41 40)
و بعضى در 26 اين ماه نقل كرده اند
(فيض العلام: ص 225. قلائد النحور: ج ربيع الاول، ص 155. مستدرك سفينة البحار: ج 5، ص 213)
كه شامل موارد زير بود:
1 - به على عليه السلام دشنام ندهند.
2 - خون شيعيان محترم و محفوظ بماند، و حقوقشان پايمال نگردد.
3 - معاويه يك ميليون درهم بين يتيمان جنگ جمل و صفين تقسيم كند.
4 - امام عليه السلام معاويه را امير المؤمنين نخواند.
5 - معاويه بايد بر اساس كتاب خدا و سنّت پيامبر صلّى الله عليه و آله عمل كند.
6 - معاويه پس از مرگ، خلافت را به ديگرى واگذار نكند.
معاويه اين شرائط و شرائط ديگر مربوط به حفظ اسلام به ويژه شيعيان را پذيرفت و جنگ پايان يافت، اما آن ملعون به هيچيك از شروط اين قرارداد عمل ننمود بلكه خلاف تمام آنها عمل كرد.